برادران يوسف بار اول او را نشناختند. آیا چشم ديدن نداشتند؟ چشم ظاهري داشتند؛ اما چشم يوسف شناس نداشتند.
کسي به یک اهل دل گفت: ابوجهل چند سال با پيامبر همدوش و همزمان بود؟ فکري کرد که پيامبر چهل سالگي مبعوث به رسالت شد و سيزده سال هم مکه بود. گفت: پنجاه و سه سال قبل از اينکه پيامبر به دنيا بيايد، ابوجهل بود. چون سنش از پيامبر بيشتر بود.
گفت پنجاه و سه سال زمان کمي نيست. چرا به پيامبر ايمان نياورد؟
اهل دل گفت: او پيامبر را نميديد. او محمد9 يتيم عبدالله را ميديد.
يتيم نزد مردم مكه، خيلي کوچک بود؛ به همين دلیل خدا در قرآن نزديک به بيست و پنج بار، سفارش يتيم را کرده است؛ چون يتيم براي آنان انسان بيارزشي بود. به بیان آن اهل دل چشم ابوجهل پنجاه و سه سال پيامبر اكرم را يتيم عبدالله ميديد نه پيامبر. سلمان يک دفعه به مدينه آمد تا چشمش به حضرت افتاد، نگفت معجزه نشان بده، يا ماه را نصف کن، يا آب دهان در چاه بينداز پر آب بشود، او تا پيامبر را ديد كه پيامبر خدا است ايمان آورد؛ پيامبر اكرم9 هم روي منبر فرمود: سلمان نه اهل مکه و نه اهل مدينهکه:
«سلمان منا اهل البيت»
او چشم بینا داشت و پيامبر را ديد. چشمها خراب است که نميبينند.
اين همه نقش عجب بر در و ديوار وجود
هر که فکرت نکنـد نقش بـود بـر ديـوار
گوشها کر است، زبان آنان لال است که از آگاهان نميپرسند در عالم چه خبر است؟ عالم از کيست؟ چه صفاتي دارد؟ زبانها گنگ است؛ به بیان قرآن:
(صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لايَعْقِلُونَ)
نميبينند و نميشنوند و نميپرسند.
منبع : پایگاه عرفان