منابع مقاله:
کتاب : تفسير و شرح صحيفه سجاديه، جلد هشتم
نوشته: حضرت استاد حسین انصاریان
تواضع و فروتنى كه ميوه شيرين معرفت نسبت به حقايق هستى، و احكام الهى، و حسنات اخلاقى، و موقعيت خويش و مردم است ممدوح حضرت حق در قرآن، و از اخلاق انبيا و امامان و روش و سيره اولياى الهى است.
انسانى كه ابتدايش نطفه، و انتهايش جيفه، و بين نطفه و جيفه ضعيف و درمانده و در تمام شؤون ظاهرى و باطنى بدون استقلال است چرا آلوده به تكبّر باشد.
خداوند متعال در قرآن مجيد تواضع را از نشانه هاى اهل ايمان دانسته و مى فرمايد:
اذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ» «1»
در برابر مؤمنانْ فروتن اند.
تواضع و فروتنى در روايات
حضرت عسگرى عليه السلام فرمود:
اعْرَفُ النّاسِ بِحُقُوقِ اخْوانِهِ وَ اشَدُّهُمْ قَضاءً لَها اعْظَمُهُمْ عِنْدَ اللّهِ شَأْنَاً. وَ مَنْ تَواضَعَ فِى الدُّنْيا لِاخْوَانِهِ فَهُوَ عِنْدَ اللّهِ مِنَ الصِّدِّيقينَ وَ مِنْ شيعَةِ عَلىِّ بْنِ ابى طالِبٍ عليه السلام حَقّاً. «2»
آشناترين مردم به حقوق برادرانش و شديدترين آنان در قضاى حاجت ايشان، بزرگترين آنها از نظر مقام در نظر خداوندند، و هر كس در دنيا نسبت به برادران دينى خود فروتنى كند، در نزد حضرت حق از صدّيقين است و به حقيقت از پيروان على بن ابى طالب عليه السلام محسوب مى شود.
امام صادق عليه السلام از پدرانش روايت مى فرمايد:
انَّ مِنَ التَّواضُعِ انْ يَرْضَى الرَّجُلُ بِالْمَجْلِسِ دُونَ الْمَجْلِسِ، وَ انْ يُسَلِّمَ عَلى مَنْ يَلْقى، وَ انْ يَتْرُكَ الْمِراءَ وَ انْ كانَ مُحِقّاً، وَ لايُحِبَّ انْ يُحْمَدَ عَلَى التَّقْوى . «3»
تواضع به اين است كه انسان در هر مجلسى وارد شد همان جا كه جاى خالى است بنشيند، و با هر كسى روبرو شد سلام كند، و جنگ در گفتگو را ترك كند اگر چه حق با او باشد، و دوست نداشته باشد وى را به تقوا تعريف كنند.
امير المؤمنين عليه السلام فرمود:
طُوبى لِمَنْ شَغَلَهُ عَيْبُهُ عَنْ عُيُوبِ النّاسِ، وَ تَواضَعَ مِنْ غَيْرِ مَنْقَصَةٍ، وَجالَسَ اهْلَ الْفِقْهِ وَ الرَّحْمَةِ، وَ خالَطَ اهْلَ الذُّلِّ وَ الْمَسْكَنَةِ، وَ انْفَقَ مالًا جَمَعَهُ فِى غَيْرِ مَعْصِيَةٍ. «4»
خوشا به حال كسى كه توجه به عيب خودش او را از توجه به عيب ديگران باز دارد، و در جاى خودش فروتنى نمايد، و با اهل فهم و رحمت مجالست كند، و با آنان كه متواضع و خاكيند معاشرت داشته باشد، و مالى را كه به دست آورده در غير معصيت خدا انفاق نمايد.
فِى وَصِيَّةِ اميرِالْمُؤْمِنينَ عليه السلام عِنْدَ مَوْتِهِ: عَلَيْكَ بِالتَّواضُعِ فَانَّهُ مِنْ اعْظَمِ الْعِبادَةِ. «5»
در سفارش امير المؤمنين به وقت وفاتش آمده: برتو باد به فروتنى كه بزرگترين عبادت است.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
ما تَواضَعَ احَدٌ الّا رَفَعَهُ اللّهُ. «6»
كسى تواضع و فروتنى ننمود مگر اين كه خداوند او را بالابرد.
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
التَّواضُعُ يَكْسِبُكَ السَّلامَةَ. وَ قالَ عليه السلام، زينَةُ الشَّريفِ التَّواضُعُ. «7»
تواضع براى تو كسب سلامت مى كند. و نيز آن حضرت فرمود: زينت مردم بلند مرتبه فروتنى، است.
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: حضرت زين العابدين بر جذاميان گذشت، در حالى كه بر الاغى سوار بود، جذاميان حضرت را دعوت كردند كه با آنان هم غذا شود، حضرت فرمود: اگر روزه نبودم سر سفره شما مى نشستم، چون به خانه رسيد، فرمود: غذاى لذيذى آماده كردند، آنگاه آنان را دعوت كرد و كنار همان سفره اى كه جذاميان نشستند قرار گرفت و با ايشان هم غذا شد. «8» امام صادق عليه السلام فرمود:
فِيما اوْحَى اللّهُ عَزَّوَجَلَّ الى داوُدَ عليه السلام: يا داوُدُ كَما انَّ اقْرَبَ النّاسِ مِنَ اللّهِ الْمُتَواضِعُونَ، كَذلِكَ ابْعَدُ النّاسِ مِنَ اللّهِ الْمُتَكَبِّرُونَ. «9»
خداوند به داود وحى فرموده است: چنانكه نزديكترين مردم به خداوند فروتنانند، دورترين مردم متكبّرانند.
از حضرت رضا عليه السلام است:
التَّواضُعُ انْ تُعْطِىَ النّاسَ ما تُحِبُّ انْ تُعْطاهُ. «10»
فروتنى به اين است كه با مردم همان گونه باشى كه دوست دارى مردم با تو همان گونه باشند.
امير المؤمنين عليه السلام فرمود:
وَ ارْحَمْ مِنْ اهْلِكَ الصَّغيرَ، وَوَقِّرْمِنْهُمُ الْكَبيرَ. «11»
در خانواده ات كوچك را رحم كن، و بزرگ را احترام نما.
نيك سيرتى
نيك سيرتى به معناى روش پسنديده در تمام امور است كه ناشى از حسنات اخلاقى است، و حسنات اخلاقى و مكارم پسنديده واقعيت هايى است كه در اين دعاى شريف و عبارات ملكوتى آمده است.
رندان كه مقيمان خرابات الستند |
از غمزه ساقى همه آشفته و مستند |
|
برخاسته اند از سرمستى به ارادت |
زانرو كه درميكده عشق نشستند |
|
تا چشم به نظّاره آن يار گشادند |
از ديدن اغيار همه ديده ببستند |
|
از نشئه آن باده كه از عشق قديم است |
از جوى حوادث همه يكبار بجستند |
|
دست از همه آفاق فشاندند زغيرت |
ايدوست بينديش كه بارى زچه رستند |
|
از ذوق بلانوش خرابات خرابند |
در شوق بلى گوى مناجات الستند |
|
از هستى خود جانب مستى بگريزند |
تا خلق ندانند كه اين طايفه هستند |
|
مانند حسين از سر كونين گذشتند |
با اين همه از طعن بدانديش نرستند |
|
(منصور حلّاج)
سنگينى و وقار
آنان كه در ميان مردم دست به سبكسرى، و اعمال و رفتار ناهنجار، و كارهائى كه با وزانت و وقار تناسبى ندارد مى زنند، در حقيقت خلاف صراط مستقيم قدم بر مى دارند، و بدون شك با كردار ناپسند، و صداى نكره، و شوخى هاى بى جا، و مطالب پوچ و سخنان ياوه، و ادا و اطوار خارج از نزاكت و ادب، باعث آزار ديگران و آزرده دلى مردم هم هستند.
رفتار و كردار مردان حق، و شكل زندگى بندگان الهى توأم با متانت و وقار و وزانت است.
وَاقْصِدْ فِى مَشْيِكَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ انَّ انْكَرَ الْاصْواتِ لَصَوْتُ الْحَميرِ» «12»
و در راه رفتنت ميانه رو باش، و از صدايت بكاه كه بى ترديد ناپسندترين صداها، صداى خران است.
سنگينى و وقار در روايات
احمد بن عمر حلبى مى گويد: به حضرت صادق عليه السلام عرضه داشتم: چه خصلت هائى براى مرد زيباتر است؟ فرمود:
وَقارٌ بِلا مَهابَةٍ، وَ سَماحٌ بِلا طَلَبِ مُكافاةٍ، وَتَشاغُلٌ بِغَيْرِ مَتاعِ الدُّنْيا. «13»
سنگينى و وقارى كه به عظمت انسان در جامعه بيفزايد نه باعث ترس مردم گردد، سخا و جودى كه در آن توقع تلافى نباشد، و دل مشغولى به واقعيت هاى الهى كه انسان را از حرام منصرف و به رحمت حق نزديك كند.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
عَلَيْكُمْ بِالسَّكينَةِ وَ الْوَقارِ. «14»
بر شما باد به آرامش داشتن و سنگينى و وقار.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
لَيْسَ الْبِرُّ فِى حُسْنِ الزِّىِّ، وَلكِنَّ الْبِرَّفِى السَّكينَةِ وَ الْوَقارِ. «15»
نيكى در خوب پوشيدن و تجمّل نيست، خوبى در آرامش و وقار است.
امير المؤمنين عليه السلام فرمود:
جَمالُ الرَّجُلِ الْوَقارُ. «16»
زيبائى مرد وقار است.
كُنْ فِى الْمَلَأِ وَقُوراً، وَ فِى الْخَلَا ذَكُوراً. «17»
در ميان مردم با وقار و در خلوت به ياد حق باش.
وَقارُ الرَّجُلِ نُورٌ وَ زينَةٌ. «18»
سنگينى و وقار انسان، زيبائى و نور است.
الْوِقارُ يُنْجِدُ الْحِلْمِ. «19»
وقار و سنگينى ميوه بردبارى است.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- مائده (5): 54.
(2)- بحار الأنوار: 72/ 117، باب 51، حديث 1؛ مستدرك الوسائل: 11/ 295، باب 28، حديث 13076.
(3)- بحار الأنوار: 72/ 118، باب 51، حديث 3؛ وسائل الشيعة: 15/ 274، باب 28، حديث 20501.
(4)- بحار الأنوار: 72/ 119، باب 51، حديث 4؛ تفسير القمى: 2/ 70، ذيل آيه 35 سوره انبياء.
(5)- بحار الأنوار: 72/ 119، باب 51، حديث 5؛ مستدرك الوسائل: 11/ 296، باب 28، حديث 13079.
(6)- بحار الأنوار: 72/ 120، باب 51، حديث 7؛ مستدرك الوسائل: 11/ 297، باب 28، حديث 13083.
(7)- بحار الأنوار: 72/ 120، باب 51، ذيل حديث 11؛ مستدرك الوسائل: 11/ 298، باب 28، حديث 13086.
(8)- الكافى: 2/ 123، حديث 8.
(9)- بحار الأنوار: 14/ 39، باب 3، حديث 21؛ الكافى: 2/ 123، حديث 11.
(10)- بحار الأنوار: 72/ 135، باب 51، حديث 36؛ الكافى: 2/ 124، حديث 13.
(11)- بحار الأنوار: 72/ 136، باب 52، حديث 1؛ مستدرك الوسائل: 8/ 394، باب 56، حديث 9778.
(12)- لقمان (31): 19.
(13)- بحار الأنوار: 68/ 337، باب 82، حديث 1؛ الكافى: 2/ 240، حديث 33.
(14)- الحدائق الناضرة: 11/ 246 (پاورقى)؛ بدائع الصنائع: 1/ 218.
(15)- مستدرك الوسائل: 1/ 106، باب 11، حديث 105.
(16)- غرر الحكم: 250، حديث 5188.
(17)- غرر الحكم: 188، حديث 3625.
(18)- غرر الحكم: 250، حديث 5201.
(19)- غرر الحكم: 250، حديث 5184.
منبع : پایگاه عرفان