قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

امنيت در برابر غرور

نفس را مؤدب به آداب حق كنيد تا از غرور در امان بمانيد.

مقدمه مؤدب شدن به آداب، معرفت است، معرفت حلال و حرام، واجب و مستحب، خير و شرّ، دنيا و عقبى، حسنات و سيّئات.

و اين معرفت از طريق تحصيل علوم دينيه، يا شاگردى در پيشگاه يك عالم واجد شرايط ميسّر است.

چون آگاهى به واقعيت هاى مكتب الهى حاصل شد، آن واقعيت ها بايد به مرحله عمل و اجرا درآيد و در مسئله عمل خلوص و اخلاص مراعات شود، تا انسان از خطر غرور و ساير رذايل در امان بماند.

نفس را اگر بگذاريد و توجه خود را از وى برداريد، مركز هجوم خطرها و زيان ها و خسارت ها خواهد شد.

اگر به تربيت نفس و آراستنش به حقايق اقدام نكنيد، مركز تاخت و تاز انواع شرور و بدى ها مى گردد.

نفس را در حصار بلند عقايد حقّه و در پناه عمل صالح و خالص و اخلاق الهى ببريد، تا از هر شرى در دنيا و آخرت در امان بمانيد.

ضياء الدين ابو نجيب در اين زمينه مى گويد:

جهد كند كه نفس را مراعات كند و معرفت اخلاق نفس بداند كه نفس فرماينده باشد به بدى و غافل نشود از نفس و اگر چه به انتهاى معرفت رسيده باشد كه مصطفى عليه الصّلاة پناه گرفت به خداى از شرّ نفس.

و اميرالمؤمنين على مى گويد:

نيستم من و نفس من، مگر شبانى كه گوسفند را مى چراند، هرگاه كه از جايى گوسفندان را به هم مى آورد، از ديگر جانب پراكنده مى شود.

ورّاق رحمه الله گفت:

نفس رياكننده است بر جمله احوال ونفاق كند در بيشترين احوال و شرك آورنده است در بعضى احوال.

واسطى رحمه الله گفت:

نفس بتى است و بدان نظر كردن شرك است و نظر نكردن در آن عبادت است.

و گفته اند:

مثل نفس در پيدا كردن نيكى و پوشيده داشتن بدى هم چون اخگر «1» است كه رنگ اخگر نيكو باشد ولكن سوزاننده.

و اگر نفس را برنجانند زود توبه كند و اگر او را فرو گذارند از پى مرادها برود و از خداى اعراض كند، خداى تعالى مى گويد:

[وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَى الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأى بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَرِيضٍ ]

و هنگامى كه به انسان نعمت عطا مى كنيم [از طاعت و عبادت ] روى بر مى گرداند و [با كبر و نخوت ] از ما دور مى شود، و چون آسيبى به او رسد [براى برطرف شدنش ] به دعاى فراوان و طولانى روى مى آورد.

و گفته اند:

مَثَل نفس چون آبى ايستاده است كه صافى شده باشد، اگر آب را بجنبانى هر چه در زير آن باشد از لوش «1» و نتن «2» پديد آيد.

و بداند كه خداى تعالى از نفس همان طلب مى كند كه از بندگان طلب مى كند و در هر چه خداى تعالى از بندگان كه خداى را ثنا گويند و خداى را شكر كنند نفس را همين مى فرمايد و خداى تعالى بندگان را مى فرمايد تا مخالفت امر و نهى او نكنند و نفس را هم چنين مى فرمايد.

و از بندگان در مى خواهد كه موصوف شوند به سخا و كرم و از نفس، همين طلب مى كند.

و گفته اند:

نفس لطيفه اى است كه آن را به وديعت در قالب نهاده اند و نفس محلّ اخلاق نيك است، هم چنان كه بصر محل رؤيت است و گوش محلّ سمع است و بينى محلّ شمّ .

و گفته اند:

روح، كان خير است و نفس معدن شر كه عقل و روح را در زندان كند و آرزو نفس را در زندان كند و توفيق خداى مدد روح كند و خذلان  خداى مدد نفس كند و دل با يكى باشد كه غالب تر بود از دو لشگر.

و مريد را بايد دانست كه كارها سه گونه باشد: يكى آن كه راستى آن هويدا است، متابعت آن واجب باشد و كارى كه بى راهى آن روشن است، واجب باشد دورى از آن و كارى كه در مشيّت باشد يعنى كه نداند خير است يا شرّ؛ واجب باشد ترك كردن آن تا هويدا گردد نيك و بد از جهت علم يا از جهت عقل.

و بر مريد واجب است كه تبديل اخلاق بد كند، چون كبر و كينه و حرص و اميد و حسد و منازعت و غيبت و در برادران افتادن و بدگمان شدن و شوخى كردن و جز اين ها از اخلاق بد كه او را ضدّ كند به اخلاق پسنديده «2».

آرى، وقتى دل به نور معرفت روشن شد و روح با جرقّه الهى به حرارت عشق محترق شد و نفس از رذايل تخليه و به حسنات محلّى شد و معلوم شد كه انسان محكوم به حكومت خدا و مغلوب دست حضرت ربوبيّت است و روشن شد كه مظاهر زندگى مادّى امانتى چند روزه در دست انسان است و اين بدن عنصرى به سوى متلاشى شدن و درهم پاشيدن در حركت است و دير يا زود در خانه گور رفته و از تمام ما يَمْلَكَش جدا مى گردد و در آن خانه غربت بند از بندش جدا و گوشت و پوست و مفاصلش به دندان مار و مور از هم گسيخته مى گردد، جايى براى غرور و چشم طمع دوختن به غير حق خود و گول خوردن از اندكى از عناصر مادى باقى نمى ماند.

آنان كه نسبت به زندگى و وسايل آن بينش صحيح نداشتند، يعنى با كمك معارف جان پرور الهيه به جهان و حيات چند روزه آن نظر نكردند، جدّاً از زندگى و حيات خود كامى نجسته و بهره اى نگرفتند، آلوده بودن به گناه و عصيان لذت نيست، كمال بدبختى و هجوم بردن به انسانيت و پايمال كردن حق ديگران است.

آنان كه در تمام دوره تاريخ بدين سان زيست و زندگى داشتند، قبل از افتادن به كام مرگ پشيمان شدند و با كوله بارى از حسرت و اندوه و ماتم و شقاوت و بدبختى، در بستر رنج و مرض و ناكامى جان به مالك دوزخ سپردند!!

آنان چند روزى به جوانى و نشاط و به سلامت بدن و به زر و زيور و به اندكى مال و تعدادى اطرافى جاهل و نادان و بدبخت مغرور شده و گول خورده و فريفته شدند و پس از صرف عمر در باطل و از دست دادن وقت پرقيمت در برابر كارهاى لغو و بيهوده، تك و تنها و با دلى پرغصه همراه با پرونده اى سياه و دچار بودن به غضب الهى از دنيا رفتند!

 

 

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه