كـرج، مسجد جامع رجائي شهر دهة سوم محرم 1385
الحمد للـه رب العالمين و صلّي اللـه علي جميع الانبياء و المرسلين و صلّ علي محمد و آله الطاهرين.
آيات مربوط به توحيد و رواياتي که از وجود مبارک رسول خدا (ص) و ائمه طاهرين: رسيده، در بردارندة مهمترين معارفي است که دانستن اين مسائل براي تحقق توحيد در زندگي، واجب و لازم است.
امام صادق (علیه السلام) ميفرمايد:
از جنايت بزرگ حکومت بني اميه اين بود که نگذاشتند توحيد در جامعة اسلامي، تفسير شود. عوامل و کارگردانان بنياميه در هر منطقهاي که بر آن منطقه تسلط داشتند، نميگذاشتند هيچ معلم دانايي و هيچ عالم واجد شرايطي در مجالس عمومي، بحث توحيد را به معناي واقعي طرح کند.[1]
معاويه در سفري که به مدينه رفته بود، دستور اکيد داد که آيات قرآن کريم براي مردم توضيح داده نشود. مردم ظاهري از قرآن را بدانند و ظاهر آيات را قرائت کنند، ولي عمق آيات قرآن کريم و حقايق آيات کتاب خدا براي مردم گفته نشود. اين ايستادگي شديد در برابر بيان حقايق آيات مربوط به توحيد، به اين علت بود که اگر مردم حقيقت توحيد را ميفهميدند، همکاري با ستمگر را در هر زمينهاي رها ميکردند و ديگر حاضر نبودند خواستههاي دشمن و فرهنگ ستمگران را بپذيرند. در نهايت، ستمکار تنها و بيقدرت ميشد و حق به جاي خود برميگشت. اين هواپرستان و ستمگران و متجاوزان به حقوق مردم نميخواستند سيطره و غلبة بر مردم را رها بکنند.
مخالفت با تشريح حقيقت توحيد به همين دلیل بود. توحيد همان طور که از کلمه طيبه «لا اله الا الله» استفاده ميشود، در مرحلة اول «لا اله» یعنی نفي معبود باطل است، و در مرحلة بعد «الا الله» است، یعنی پذيرفتن پروردگار عالم و فرهنگ پروردگار عالم است. تا مسألة اول که نفي هر معبود باطل است و تا هر شيءاي يا هر انسان ستمگري که خود را به جاي خدا در زندگي قرار داده، نفي نشود، عملاً توحيد اثبات نميشود.
از لطائفي که در روايات است، معلوم ميشود که توحيد يک امر سادهاي نيست. توحيد يک مبارزة سنگين با معبودهاي باطل است و يک اتصال باطني، عملي و اخلاقي در همة زمينههاي زندگي با وجود مقدس پروردگار است. به عبارت ديگر توحيد، آزادي از هر معبود باطل و تسليم در برابر وجود مقدس حق است. به عبارت سادهتر خلاصي از شيطان محوري؛ شيطان در هر قالبی که باشد:(مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاس)[2]
خدا محوري كه معناي «لا اله الا الله» است، پاک بودن از تصرفات هر نوع شيطاني در زندگي است. خدا محوري، توحيد اسلام است و توحيد، فرهنگ پروردگار مهربان عالم است.
نقش نگين انگشتر امام حسين (علیه السلام)
نقش نگين انگشتر وجود مبارک حضرت امام حسين (علیه السلام) اين بود که:
«لا اله الا الله عدّةٌ للقاء الله»[3]
معلوم است که توحيد، صرفاً لفظ «لا اله الا الله» بر زبان نيست. «لا اله الا الله» نشانگر و حقيقت توحيد است. اين گونه نيست که هر کس بگويد «لا اله الا الله»، موحد باشد.
توحيد، نفي هر شيطان
توحيد يعني نفي هر شيطاني که چهرة معبود به خود میگیرد. اين شيطان گاهی انسي است؛ مثل فرعون که زمينهسازي، و فرهنگسازي و جوسازي ميکند و جامعة مصر را برای این مسأله آماده ميکند که بگويد:
(أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى )[4]
برترين شما منم؛ من بايد در زندگي شما دخالت داشته باشم. افکار من بايد بر شما مسلّط باشد. قوانين و خواستههاي من بايد از طرف شما اطاعت شود. معني معبود بودن، همین است.
در این آية شريف دقت کنيد. فرعون نگفت من خالق شما هستم؛ چون اگر ميگفت من خالق شما هستم، کسي قبول نميکرد. اما در ساليان طولاني، فرهنگسازي کرد که ديگر مردم در هيچ برنامهاي با پروردگار عالم ارتباط نداشته باشند، و رابطه با معبود حق، قطع شود؛ و رابطه با معبود باطل، وصل گردد. تمام مبارزة انبياي خدا براي همين بود که رابطة مردم را با معبود باطل، قطع كنند و بگويند: شما در هيچ برنامهاي نبايد هزينة فرعونها، نمرودها، شيطانها و فرهنگهاي باطل شويد. جملهاي که در قرآن از زبان همة انبياي الاهي نقل شده، اين است كه ميفرمايد:
(ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ)[5]
شما معبودي به جز پروردگار عالم نداريد. هر کس آمد و خود را به عنوان معبود به شما معرفي کرد، به شما خيانت کرده و دروغ گفته است. شما که داريد از معبودهاي باطل، اطاعت ميکنيد، همة زندگيتان بر پوچي استوار است.
از نقش نگين حضرت امام حسين (علیه السلام) که نوشته بود:
«لا اله الا الله عدة للقاء الله»
يعني توحيد به معناي واقعي، توشه و دستگيرة نجات روز قيامت است. چنين برداشت ميشود که توحيد بايد در زندگي و در عمل رخ نشان دهد. يعني غير از اينکه بايد به وجود مقدس حضرت حق معتقد بود، باید از فرهنگ او هم پيروي کرد.
اطاعت محض از پروردگار و فرهنگ پروردگار يعني درِ استفاده از برنامههاي شيطاني را به روي ما بسته است که اگر ما برنامههاي غيرمفيدي در عالم ديديم، از آن برنامهها استفاده نکنيم.
مثلاً اگر ما يک رشته علمي را در قومي ديديم که خود ما آن رشته را نداشتيم، اگر برويم آن رشته را خدا بگيريم؛ خلاف توحيد است؟ توحيد اين را نميگويد. توحيد تمام برنامههاي مفيد را براي ما لازم ميداند. چكيدة حرف توحيد اين است که هزينة معبود باطل نشويد؛ از علم و هنر ديگران و از کار مثبت ديگران الگوبرداري نکنيد.
برخورد پيامبر با اسير كافر
در جنگي تعدادي کافر مخالف خدا و پيامبر اسير شدند، و آنها را به مدينه آوردند. وجود مبارک پيامبر به دستور خدا بسیار علاقهمند بود كه به دستور خدا اسير دشمن را آزاد کند. ولي پروردگار عالم براي آزاد شدن کافر شرايطي گذاشته بود. يکي از شرايط اين بود که اسير خود را از مردم مسلمان بخرد. چرا اين هزينه را بايد بدهد؟ مثلا آزادي يک اسير در گرو اين بود که هزار دينار بدهد. چرا بايد هزار دينار بدهد؟ اين فلسفة زيبايي دارد و آن اين است که وجود مبارک رسول خدا جنگ ابتدايي نداشت؛ همة انبيا همين طور بودند. پيامبر عظيم الشأن اسلام جهاد دفاعي داشتند؛ يعني در سيزده سال ايشان تبليغ دين ميکرد و جنگ از طرف دشمن شروع شد. رسول خدا نميخواست که مردم دست روي دست همديگر بگذارند و دروازههاي مدينه را باز بگذارند و دشمن هم بيايد راحت مردها را بکشد و زن و بچهها را اسير کند.
به دستور پروردگار، پيامبر عظيم الشأن اسلام در مقابل دشمن ميايستادند. در جنگ پيروزي براي مسلمانها و شکست براي کافران بود. عدهاي اسير ميشدند. چرا بايد پول بدهند و خودشان را آزاد کنند. چون آنها جنگ را تحميل کردهاند و براي مسلمان هزينه گذاشتهاند. غير از غنائم حداقل يک مقدار هزينه جنگ را بايد بپردازند.
بعضي از اين اسرا به پيامبر گفتند که ما پول نداريم. پيامبر پيشنهاد جالبي به اسيران کرد. فرمود: پول كه نداريد، سواد هم نداريد؟! بعضي گفتند: ما سواد خواندن و نوشتن داريم. پيامبر اکرم(ص) فرمود: هر کدام شما سواد خواندن و نوشتن داريد، به ده نفر از بيسوادهاي ما خواندن و نوشتن ياد بدهيد و در برابر سوادآموزي آزاد شوید.
توحيد و تشويق به آموختن علم
توحيد اين برنامهها را تشويق هم ميکند. توحيد ميگويد اگر يک رشتة علمي در چين است، برويد و آن رشته را ياد بگيريد.
«اطلبوا العلم ولو بالصين»[6]
اما این را هم ميگويد که بر شما حرام ابدي است که رابطهتان را با خدا قطع کنيد و به فرهنگ دشمن بپيونديد.
فرهنگ دشمن، ساختمان انسانيت شما را خراب ميکند. اما فرهنگ خدا، شما را ميسازد و تربيت ميکند. شما را عادل و حکيم و بامحبت بار ميآورد؛ محبت به موجودات عالم که:
ميــازار مــوري کــه دانــه کــش است
که جان دارد و جان شيرين خوش است[7]
كردار توحيدي
در مدرسة توحيد ميگويد:
(وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ)[8]
اگر عمل زشت تو هم وزن يک دانه ارزن باشد، در قيامت در مقابل تو حاضر ميکنند و براي تو حساب ميکنند. مواظب باش به شرّ آلوده نشوي، گرچه به اندازة دانة ارزن باشد. توحيد ميگويد:
(وَ لاتَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ)[9]
مواظب باش در کشيدن جنس، کمترين وزني را از مردم ندزدي. اين را توحيد ميگويد.
چرا بعضي ميگويند: دين قديمي شده است. یعنی قانون رعايت حق مردم، قانون احسان به پدر و مادر، قانون (إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ)[10] (وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ)[11]،
حرمت ربا، و حرمت تجاوز به ديگران، الان قابل اجرا نيست؟! قطعاً چنین نیست.[12]
اين نمونه را در قانون توحيدي در نظر بگیرید: شما امروز بعد از ظهر وعده دادي وقت اذان طلب مردم را بپردازي. طلبکار هم با اعتماد به شما براي پولش يک طرح مثبت دارد يا ميخواهد به کسي وام بدهد يا به پدرش کمک کند يا مشکل خواهرش را حل کند يا خودش بدهکار است و شما به او ميگويي صبر کن اذان ميگويند؛ من نماز مغرب و عشايم را میخوانم و بعد پولت را میدهم. او هم ميگويد: من وعده دارم؛ من هم وعدهشکن ميشوم.
توحيد ميگويد شروع اين نماز، خلاف است. اين چه نمازي است؛ چرا بدهي مردم را معطل ميکني؟ شکستن اين نماز، واجب است. چگونه اين قانون قديمي شده است؟
قانون جديد چگونه است؟ به طلبکار میگويند: حق تو را نميدهم، برو هر كاري هم دلت ميخواهد، بکن. آنهايي که ميگويند دين قديمي شده بايد يک اصول جديدي را به جاي دين بگذارند. همين قانون طلبکار و بدهکار را اگر تعطيل کنيم و برنامة نو به جاي آن بگذاريم، چگونه خواهد شد؟ قانون جدید اين خواهد شد که مال مردم را بخوريم.
توحيد قلبي
حرف توحيد اين است که در دل جز به معبود حق، به معبود ديگر اعتقاد نداشته باش!
«لا اله الا الله» توحيد قلبي است. حرف توحيد اين است که تسليم فرهنگي به جز فرهنگ خدا نباش؛ يعني فرهنگهاي ضدخدا و شيطاني و فرعوني را نپذير. توحيد این گونه، عملي میشود.
توحيد يعني يک انسان به تمام معنا مهرورز باش که مظهر نور رحمانيت و رحيميت حق باشي. آدم تلخ، عصبي، خشمگين و حيوانصفت نباش. اين توحيد، اخلاقي است.
توحيد يعني تنها حقيقتي که بايد در تمام جوانب وجود تو در جريان باشد، خدامحوري است. همه ميتوانند خدامحور و اهل خدا باشند. همه ميتوانند اخلاق خدا و عمل خدايي داشته باشند. همه ميتوانند مرکز انوار الاهي باشند.
حكايتي در برخورد رضاخان با يك عالم
رضاخان را با چه خواريای از اين مملکت بيرون کردند و با چه ذلتي در جزيرة موريس مرد. يک روز در اين کاخ سعدآباد به آن سرتيپ و محافظي که با او بود، گفت: به حرم حضرت عبدالعظيم حسني (علیه السلام) برويم. در صحن امامزاده حمزه، چشمش به يک روحاني ميافتد که چند نفر با آن روحاني بودند و خيلي به او، احترام ميکردند.
به آن سرهنگي که همراه او بود، ميگويد: اين کيست که به او احترام ميکنند؟ ميگويد: نميدانم. ميگويد: بپرس که اين کيست؟ سرهنگ از کسي ميپرسد، ايشان کيست. به او ميگويند: پدر ايشان در نجف از مراجع بزرگ تقليد شيعه بوده و نام او هم اين است.
رضاخان به سرهنگ ميگويد: من اسم او را شنيدهام. دست ميکند در جيبش و 50 تومان در پاکت ميگذارد و به سرهنگ ميدهد و ميگويد: ببر به آقا بده. آن روحانی هم پاکت را ميگيرد و درش را باز ميکند، ميبيند يک اسکناس 50 توماني است. قلمش را از توي جيبش در ميآورد و پشت پاکت مينويسد:
مـا آبـروي فقـر و قنـاعت نميبريـم
با پادشه بگوي که روزي مقدّر است[13]
توحيد يعني هيچ چيز معبود باطل را قبول ندارم. پاکت را به سرهنگ ميدهد و ميگويد: به اعليحضرت پس بده.
توحيد يعني کسي را صاحب قدرت ندانيد و هر فرهنگي را فرهنگ مثبت تلقی نکنید. اينها همه غارتگر شما هستند.[14]
سرهنگ ميگويد: من جواب اعليحضرت را چه بدهم؟ ميگويد: پاکت را به او بده؛ من جواب را روي پاکت نوشتم. پاکت را ميدهد؛ رضا خان هم شعر روي پاکت را ميخواند، ميبيند پول را پس داده است. با صداي بلند به اين سرهنگ ميگويد: عجب آدم بيادبي است. آقا هم از گوشه صحن امامزاده حمزه با صداي بلند ميگويد: عين ادب بود؛ من به خدا ادب و احترام کردم.
«لااله الا الله عدة للقاء الله»
توحيد است. برای حفظ توحيد، خود حضرت ابيعبدالله الحسين و ياران و اهل بيت او قطعه قطعه شدند؛ چون ديدند ميارزد كشته شوند ولي توحيدشان بماند.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
پی نوشت ها:
[1]) الكافي، 2/415، حديث 1: «أَبِي عَبْدِاللَّهِ7: قَالَ إِنَّ بَنِي أُمَيَّةَ أَطْلَقُوا لِلنَّاسِ تَعْلِيمَ الْإِيمَانِ وَ لَمْ يُطْلِقُوا تَعْلِيمَ الشِّرْكِ لِكَيْ إِذَا حَمَلُوهُمْ عَلَيْهِ لَمْ يَعْرِفُوهُ.»
الكافي، 6/367، باب الفرفخ: «أَبَا عَبْدِاللَّهِ7 يَقُولُ: لَيْسَ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ بَقْلَةٌ أَشْرَفُ وَ لَا أَنْفَعُ مِنَ الْفَرْفَخِ وَ هُوَ بَقْلَةُ فَاطِمَةَ3 ثُمَّ قَالَ لَعَنَ اللَّهُ بَنِي أُمَيَّة َهُمْ سَمَّوْهَا بَقْلَةَ الْحَمْقَاءِ بُغْضاً لَنَا وَ عَدَاوَةً لِفَاطِمَةَ3.»
[2]) ناس/ 6: «از جنّيان و آدميان.»
[3]) بحارالأنوار، 43/247، باب 11، حديث 22: «الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ7 قَالَ كَانَ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ7 خَاتَمَانِ نَقْشُ أَحَدِهِمَا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ عُدَّةٌ لِلِقَاءِ اللَّهِ وَ نَقْشُ الآْخَرِ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ.»
[4]) نازعات/ 24: «و گفت: من پروردگار بزرگ تر شما هستم.»
[5]) اعراف/ 59، 65، 73 و 85؛ هود/ 50، 61 و 84؛ مؤمنون/ 23 و 32: «شما را جز او معبودى نيست.»
[6]) بحارالأنوار، 1/180، باب 1، حديث 65: «قَالَ النَّبِيُّ9: اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّينِ فَإِنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ.»
بحارالأنوار، 2/32، باب 9، حديث 21: «قَالَ عَلِيٌّ7 اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّينِ وَ هُوَ عِلْمُ مَعْرِفَةِ النَّفْسِ وَ فِيهِ مَعْرِفَةُ الرَّبِّU.»
بحارالأنوار، 42/18، باب 116، حديث 4: «مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى الصَّادِقِ7 فَقَالَ لِي مَنْ بِالْبَابِ قُلْتُ رَجُلٌ مِنَ الصِّينِ قَالَ فَأَدْخِلْهُ فَلَمَّا دَخَلَ قَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِاللَّهِ7 هَلْ تَعْرِفُونَّا بِالصِّينِ قَالَ نَعَمْ يَا سَيِّدِي قَالَ وَ بِمَا ذَا تَعْرِفُونَنَا قَالَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ9 إِنَّ عِنْدَنَا شَجَرَةً تَحْمِلُ كُلَّ سَنَةٍ وَرْداً يَتَلَوَّنُ كُلَّ يَوْمٍ مَرَّتَيْنِ فَإِذَا كَانَ أَوَّلُ النَّهَارِ نَجِدُ مَكْتُوباً عَلَيْهِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ إِذَا كَانَ آخِرُ النَّهَارِ فَإِنَّا نَجِدُ مَكْتُوباً عَلَيْهِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ عَلِيٌّ خَلِيفَةُ رَسُولِ اللَّهِ.»
[7]) سعدي شيرازي.
[8]) زلزال/ 8: «و هركس هم وزن ذره اى بدى كند، آن بدى را ببيند.»
[9]) اعراف/ 85: «و از اجناس و اموال و حقوق مردم مكاهيد.»
[10]) نحل/ 90: «به راستى خدا به عدالت و احسان و بخشش به خويشاوندان فرمان مى دهد.»
[11]) انعام/ 151: «و به كارهاى زشت چه آشكار و چه پنهان نزديك نشويد.»
[12]) روايات ذيل درباره دين، قانون، توحيد، رسالت و حقوق مردم است كه لازم است به آن توجه شود.
الكافي، 1/31، باب فرض العلم، حديث 6: «أَبَا عَبْدِاللَّهِ7 يَقُولُ تَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ فَإِنَّهُ مَنْ لَمْ يَتَفَقَّهْ مِنْكُمْ فِي الدِّينِ فَهُوَ أَعْرَابِيٌّ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ.»
الكافي، 1/ 11، كتاب العقل و الجهل، حديث 6: «قَالَ أَبُو عَبْدِاللَّهِ7: مَنْ كَانَ عَاقِلًا كَانَ لَهُ دِينٌ وَ مَنْ كَانَ لَهُ دِينٌ دَخَلَ الْجَنَّةَ.»
الكافي، 1/188، باب فرض طاعة الأئمة، حديث 14: «قَالَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ7: اعْلَمُوا أَنَّ صُحْبَةَ الْعَالِمِ وَ اتِّبَاعَهُ دِينٌ يُدَانُ اللَّهُ بِهِ وَ طَاعَتَهُ مَكْسَبَةٌ لِلْحَسَنَاتِ مَمْحَاةٌ لِلسَّيِّئَاتِ وَ ذَخِيرَةٌ Û
Ü لِلْمُؤْمِنِينَ وَ رِفْعَةٌ فِيهِمْ فِي حَيَاتِهِمْ وَ جَمِيلٌ بَعْدَ مَمَاتِهِمْ.»
الكافي، 2/38، باب في أن الإيمان مبثوث لجوارح البدن، حديث 4: «عَبْدِاللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ7 قَالَ قُلْتُ لَهُ مَا الْإِسْلَامُ فَقَالَ دِينُ اللَّهِ اسْمُهُ الْإِسْلَامُ وَ هُوَ دِينُ اللَّهِ قَبْلَ أَنْ تَكُونُوا حَيْثُ كُنْتُمْ وَ بَعْدَ أَنْ تَكُونُوا فَمَنْ أَقَرَّ بِدِينِ اللَّهِ فَهُوَ مُسْلِمٌ وَ مَنْ عَمِلَ بِمَا أَمَرَ اللَّهُU بِهِ فَهُوَ مُؤْمِنٌ.»
بحارالأنوار، 65/386، باب 27، حديث 35: «قَالَ أَبُو عَبْدِاللَّهِ7: أَ لَاأُخْبِرُكَ بِأَصْلِ الْإِسْلَامِ وَ فَرْعِهِ وَ ذِرْوَتِهِ وَ سَنَامِهِ قَالَ قُلْتُ بَلَى جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ أَصْلُهُ الصَّلَاةُ وَ فَرْعُهُ الزَّكَاةُ وَ ذِرْوَتُهُ وَ سَنَامُهُ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَ لَاأُخْبِرُكَ بِأَبْوَابِ الْخَيْرِ الصَّوْمُ جُنَّةٌ وَ الصَّدَقَةُ تَحُطُّ الْخَطِيئَةَ وَ قِيَامُ الرَّجُلِ فِي جَوْفِ اللَّيْلِ يُنَاجِي رَبَّهُ ثُمَّ تَلَا تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ.»
مستدرك الوسائل، 9/49، باب 105، حديث 10169: «أَبِي عَبْدِاللَّهِ7 أَنَّهُ قَالَ مَنْ عَظَّمَ دِينَ اللَّهِ عَظَّمَ حَقَّ إِخْوَانِهِ وَ مَنِ اسْتَخَفَّ بِدِينِهِ اسْتَخَفَّ بِإِخْوَانِهِ قَالَ وَ جَاءَ رَجُلٌ إِلَى سَلْمَانَ الْفَارِسِيِّ فَدَعَاهُ فَقَالَ إِنَّ فُلَاناً صَنَعَ لَكَ طَعَاماً فَقَالَ أَقْرِئْهُ مِنِّي السَّلَامَ وَ قُلْ [لَهُ ] أَنَا وَ مَنْ مَعِي فَرَجَعَ الرَّسُولُ فَقَالَ أَنْتَ وَ مَنْ مَعَكَ قَالَ فَقُمْنَا وَ كُنَّا ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا فَأَتَيْنَا الْبَابَ فَاسْتَأْذَنَ سَلْمَانُ فَخَرَجَ رَبُّ الْبَيْتِ فَأَخَذَ بِيَدِ سَلْمَانَ فَأَدْخَلَهُ الْبَيْتَ فَأَمَرَ رُفْقَتَنَا عَنْ يَمِينِهِ وَ شِمَالِهِ فَأَجْلَسَهُ وَ حَلَّ زِرَّ قَمِيصِهِ وَ كَانَ أَيَّامَ حَرٍّ فَفَرَّجَ عَنْهُ فَضَحِكَ سَلْمَانُ فَفَرِحْنَا بِضِحْكِهِ فَقُلْنَا يَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ مَا الَّذِي أَضْحَكَكَ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ9 يَقُولُ مَا مِنْ رَجُلٍ مُسْلِمٍ أَكْرَمَ أَخَاهُ الْمُسْلِمَ بِتَكْرِمَةٍ يُرِيدُ بِهِ وَجْهَ اللَّهِ إِلَّا نَظَرَ اللَّهُ إِلَيْهِ وَ مَا نَظَرَ اللَّهُ إِلَى عَبْدٍ إِلَّا فَلَايُعَذِّبُهُ أَبَداً.»
بحارالأنوار، 2/303، باب 34، حديث 40: «قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ7: إِنَّ دِينَ اللَّهِ لَايُصَابُ بِالْعُقُولِ النَّاقِصَةِ وَ الآْرَاءِ الْبَاطِلَةِ وَ الْمَقَايِيسِ الْفَاسِدَةِ وَ لَايُصَابُ إِلَّا بِالتَّسْلِيمِ فَمَنْ سَلَّمَ لَنَا سَلِمَ وَ مَنِ اهْتَدَى بِنَا هُدِيَ وَ مَنْ دَانَ بِالْقِيَاسِ وَ الرَّأْيِ هَلَكَ وَ مَنْ وَجَدَ فِي نَفْسِـهِ شَيْئاً مِمَّا نَقُولُـهُ أَوْ نَقْضِي بِهِ حَرَجاً كَفَرَ بِالَّذِي أَنْزَلَ السَّبْعَ الْمَثَانِيَ وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ وَ هُوَ لَايَعْلَمُ.»
بحارالأنوار، 1/ 224، باب 7، حديث 15: «النَّبِيِّ9 قَالَ: أَوْحَى اللَّهُ إِلَى بَعْضِ أَنْبِيَائِهِ قُلْ Û
Ü لِلَّذِينَ يَتَفَقَّهُونَ لِغَيْرِ الدِّينِ وَ يَتَعَلَّمُونَ لِغَيْرِ الْعَمَلِ وَ يَطْلُبُونَ الدُّنْيَا لِغَيْرِ الآْخِرَةِ يَلْبَسُونَ لِلنَّاسِ مُسُوكَ الْكِبَاشِ وَ قُلُوبُهُمْ كَقُلُوبِ الذِّئَابِ أَلْسِنَتُهُمْ أَحْلَى مِنَ الْعَسَلِ وَ أَعْمَالُهُمْ أَمَرُّ مِنَ الصَّبِرِ إِيَّايَ يُخَادِعُونَ وَ بِي يَسْتَهْزِءُونَ لَأُتِيحَنَّ لَهُمْ فِتْنَةً تَذَرُ الْحَكِيمَ حَيْرَانَ.»
بحارالأنوار، 36/110، باب 39، حديث 59: «تفسير الإمام العسكري7: قَوْلُهُ تَعَالَى يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَ لاتَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ فَإِنْ زَلَلْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْكُمُ الْبَيِّناتُ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ، قَالَ الْإِمَامُ7 فَلَمَّا ذَكَرَ اللَّهُ تَعَالَى الْفَرِيقَيْنِ أَحَدُهُمَا وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ وَ الثَّانِي وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ وَ بَيَّنَ حَالَهُمَا وَ دَعَا النَّاسَ إِلَى حَالِ مَنْ رَضِيَ صَنِيعَهُ فَقَالَ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً يَعْنِي فِي السِّلْمِ وَ الْمُسَالَمَةِ إِلَى دِيْنِ الْإِسْلَامِ كَافَّةً جَمَاعَةً ادْخُلُوا فِيهِ وَ ادْخُلُوا فِي جَمِيعِ الْإِسْلَامِ فَتَقَبَّلُوهُ وَ اعْمَلُوا لِلَّهِ وَ لَاتَكُونُوا كَمَنْ يَقْبَلُ بَعْضَهُ وَ يَعْمَلُ بِهِ وَ يَأْبَى بَعْضَهُ وَ يَهْجُرُهُ ... .»
[13]) حافظ شيرازي.
[14]) الكافي، 1/32، باب صفة العلم و فضله و فضل العلماء، حديث 2: «أَبِي عَبْدِاللَّهِ7 قَالَ: إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْانبيا وَ ذَاكَ أَنَّ الْانبيا لَمْ يُورِثُوا دِرْهَماً وَ لَا دِينَاراً وَ إِنَّمَا أَوْرَثُوا أَحَادِيثَ مِنْ أَحَادِيثِهِمْ فَمَنْ أَخَذَ بِشَيْ ءٍ مِنْهَا فَقَدْ أَخَذَ حَظّاً وَافِراً فَانْظُرُوا عِلْمَكُمْ هَذَا عَمَّنْ تَأْخُذُونَهُ فَإِنَّ فِينَا أَهْلَ الْبَيْتِ فِي كُلِّ خَلَفٍ عُدُولًا يَنْفُونَ عَنْهُ تَحْرِيفَ الْغَالِينَ وَ انْتِحَالَ الْمُبْطِلِينَ وَ تأويل الْجَاهِلِينَ.»
بحارالأنوار،72/372، باب 82، حديث 19: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ9: إِيَّاكُمْ وَ أَبْوَابَ السُّلْطَانِ وَ حَوَاشِيَهَا فَإِنَّ أَقْرَبَكُمْ مِنْ أَبْوَابِ السُّلْطَانِ وَ حَوَاشِيهَا أَبْعَدُكُمْ مِنَ اللَّهِU وَ مَنْ آثَرَ السُّلْطَانَ عَلَى اللَّهِU أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُ الْوَرَعَ وَ جَعَلَهُ حَيْرَانَ.»
بحارالأنوار، 72/370، باب 82، حديث 7: «أَبِي عَبْدِاللَّهِ7: قَالَ: قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِبَنِي إِسْرَائِيلَ لَاتُعِينُوا الظَّالِمَ عَلَى ظُلْمِهِ فَيَبْطُلَ فَضْلُكُمْ.»
بحارالأنوار، 72/371، باب 82، حديث 15: «أَبِي عَبْدِاللَّهِ7 قَالَ: صُونُوا دِينَكُمْ بِالْوَرَعِ وَ قَوُّوهُ بِالتَّقِيَّةِ وَ الِاسْتِغْنَاءِ بِاللَّهِ عَنْ طَلَبِ الْحَوَائِجِ مِنَ السُّلْطَانِ وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ أَيُّمَا مُؤْمِنٍ خَضَعَ لِصَاحِبِ سُلْطَانٍ أَوْ مَنْ يُخَالِطُهُ عَلَى دِينِهِ طَلَباً لِمَا فِي يَدَيْهِ مِنْ دُنْيَاهُ أَخْمَلَهُ اللَّهُ وَ مَقَّتَهُ عَلَيْهِ وَ وَكَلَهُ إِلَيْهِ فَإِنْ هُوَ غَلَبَ عَلَى شَيْ ءٍ مِنْ دُنْيَاهُ وَ صَارَ فِي يَدِهِ مِنْهُ شَيْ ءٌ نَزَعَ اللَّهُ الْبَرَكَةَ مِنْهُ وَ لَمْ يَأْجُرْهُ عَلَى شَيْ ءٍ يُنْفِقُهُ فِي حَجٍّ وَ لَا عُمْرَةٍ وَ لَا عِتْقٍ.»
منبع : پایگاه عرفان