كـرج، مسجد جامع رجائي شهر دهة سوم محرم 1385
الحمد للـه رب العالمين و صلّي اللـه علي جميع الانبياء و المرسلين و صلّ علي محمد و آله الطاهرين.
کلام در تفسير تشهد بود که در هر دو رکعت نماز واجب، خواندن آن به تبع نماز، واجب است. خداوند مهربان خواسته نمازگزاران با قرائت اين قطعة واجب در نماز، به پنج حقيقتي که در تشهد است توجه فکري کنند، و آسان از تشهد نگذرند؛ هچنان که در حمد نماز، تمام مسائل ريشهاي قرآن کريم، مطرح است. به همين دلیل، از سورة فاتحه به ام الکتاب یاد میشود؛ «ام» در اينجا به معناي ريشه است.
در سورة حمد بخشي از صفات پروردگار عالم و اسماي الاهي و سپاس و حضرت حق مطرح است. توجه دادن جهانيان به قيامت و حقيقت عبادت و ياري گرفتن از خدا و صراط مستقيم نیز در این سوره، مطرح است.
«انعمت عليهم» چهار طايفه هستند. این چهار طايفه در سورة مبارک نساء[1] به نام انبيا، صديقين، شهدا، و صالحين طرح شدهاند. مردمي که در طول تاريخ مورد خشم و غضب پروردگار و از گروه گمراهان شمرده شدهاند نیز در قرآن معرفی شده است.
اگر کسي تفسير جامع سورة حمد را بداند، گويی خلاصة همه قرآن کريم را میداند. کمتر نمازگزاري تاکنون به متخصصان مسائل الاهي و اهل معرفت مراجعه کرده و خواسته که حقيقت نماز و حقيقت تشهد را عميق درك كند.
مقام پيامبر اكرم (ص) نزد اميرالمؤمنين (علیه السلام)
چرا اميرالمؤمنين (علیه السلام) وقتي پيامبر اکرم (ص) را در هفت بخش تعريف ميکند، در يک بخش ميفرمايد: «اعبدهم»؟[2] کلمه اعبد از نظر ادبي افعل تفضيل است. يعني اميرالمؤمنين(علیه السلام) ميفرمايد از زمان آدم تا روز قيامت، کسي کيفيت بندگي پيامبر اسلام را نداشته است؛ براي اينکه هیچ کسي به اندازة پیامبر معرفت به حق كسب نكرده است.
حضرت وقتي عبادت ميکرد، خيلي نيكو حقيقت عبادت و معبود را ميشناخت. يعني حضرت با دو رشته معرفت، وارد نماز ميشد: يکي آنکه به خود عبادت معرفت داشت و با توجه به اين معرفت، عبادت را بر خود لازم و ضروري ميدانست؛ و ديگر آنکه مولايي را که عبادت ميکرد، خوب ميشناخت.
البته علاوه بر معرفتي که به حقايق نماز و به پروردگار داشت، از اخلاصي برخوردار بود که هيچ موجودي در عالم، کيفيت آن اخلاص را نداشت.
اقسام عبادتها
قرآن کريم در اين زمينه ميفرمايد: عبادتها طمعاً و خوفاً انجام ميگيرد. يعني اگر به دل عبادتکننده بنگري، به اين نتيجه ميرسي که عبادت او يا به طمع رسيدن به بهشت است يا براي ايجاد امنيت از عذاب جهنم. البته این عبادت كساني است که بر اساس آيات قرآن، به بهشت و جهنم يقين دارند و با توجه به آن است که در رابطه با قيامت بيش از هزار آيه در قرآن نازل شده است. ولي پروردگار ميفرمايد: عبادت ایشان طمعاً و خوفاً است؛[3] يعني اگر ذات نيت عبادتکنندگان را موشکافي کنند، ميبينند عبادت آنان يا به طمع به دست آوردن بهشت است و يا براي دفع عذاب جهنم.
عبادت خوفي و طمعي
عبادتهاي همة ما هم بر همين دو پايه است. براي اينکه اخلاص پيامبر اکرم را درک کنيم، به توضیحاتی نیاز است. پروردگار مهربان عالم صداي خود را به موسي رساند و فرمود:
(وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسى تَكْليماً)[4]
پروردگار عالم مستقيم با موسي حرف زد. حالا فرض کنيد خداوند متعال صداي خود را به تمام عبادتکنندگان عالم برساند. همه هم يقين داشته باشند که صداي حق است. پروردگار عالم بفرمايد: من ارادهام بر اين تعلق گرفته که براي ابد، بهشت و جهنم را از ميان بردارم؛ حالا مرا عبادت کنيد! چه کسي براي عبادت کردن ميماند؟ اغلب، عبادت مردم به زلف بهشت و جهنم گره خورده است؛ آنان يا به طمع بهشت يا براي پرهیز از دوزخ به طرف عبادت ميروند. اما اگر پروردگار به پيامبرش ميگفت که جهنم و بهشتي وجود ندارد، اندكي در عبادت پيامبر اثر نميگذاشت؛ چون پيامبر هيچ عبادتي را به طمع بهشت و خوف از جهنم انجام نميداد. اين خلوص است.
آيا ميتوانيد دو رکعت نماز با شرايط آزاد بدون بهشت و جهنم بخوانيد؟ ما هيچ سخني در اين باره نميگوييم، ولي گاهي به پروردگار نشان دهيم كه اين عبادت را فقط به عشق خدايي و رزاقيت تو و به عشق رحمانيت و رحيميت تو انجام ميدهيم. همة انبيا و ائمه طاهرين: همين گونه بودند.
ارزش گريه نزد خداوند
مرحوم ملا احمد نراقي روايتي را نقل كرده و بعد هم اين روايت را در کتاب «طاقديس» به شعر تبديل کردند.
در اين روايت آمده است:
شعيب که يکي از انبياي خداست و اسم او هم در قرآن کريم آمده است، اهل گريه بود[5] و براي خدا گريه ميکرد. يکي از پرقيمتترين گريهها گريه براي خداست. بهترين لحظهها هم خلوت سحر است. پروردگار متعال در قرآن مجيد ميفرمايد:
(أَعْيُنَهُمْ تَفيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ)[6]
معرفت بالاي ايشان نسبت به حق، باعث بود که دو چشمشان سرشار اشک باشد.
چند نوع گریه داریم از جمله «البکاء لله»، «البکاء من خشية الله»، و «البکاء من خوف الله». يکي گريهاش براي خدا از خشيت، يکي از خوف، يکي از شوق، و يکي از عشق و رحمت است. گرية عاشقانه، گرية فراق است.
که آنان را نشان زان بينشـان داد
دوچشمي در فراقش خونفشان داد
کـه آنـان را ز حيـواني رهـانيـد
بـه اوج قــدس انسـاني رسانيـد
که چون آن تشنه کامان آب جستند
در اين تاريک شب مهتاب جستند
که كرد آن عندليبـان را به گلـزار
نکـو فکر و نکو ذکر و نکو کـار[7]
رهايي از اسارت دنيا
پيامبران يک گروه عجيب در اين دنيا بودند؛ اسير و مقيد به قيودي که مردم هستند، نبودند. محدود فکر نميکردند و هشتاد سال فقط در آشپزخانة دنيا شکم پر نميکردند. غير از دنيا خيلي جاهاي عالم را ميديدند و ميشناختند و با صاحب عالم، گره خورده بودند. بعضي انسانها هشتاد سال براي خوراك هزينه ميکنند، بعد هم مانند حيوانات ميميرند. اين خلاصة کل زندگي آنها است. از اين افراد هم زياد هستند. سعدي ميگويد:
گاوان و خران باربردار بـه ز آدميان مردم آزار[8]
آنها چون اهل دين نيستند، به زن و بچه و اقوام و حقوق مردم ظلم میکنند. اینها دينی ندارند که جلويشان را بگيرد. آدم ديندار نميتواند قدم خطا بردارد؛ يعني هر روز كه در نماز ميگويد:
(مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ)[9]
طبق قرآن مجيد قيامت، دادگاهها و محاکمهها را ميبيند. در نتیجه اصلاً پايش براي ستمگري جلو نميرود.
قرآن ميفرمايد:
(وَ ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَغُلَّ)[10]
يک پيامبر خيانتكار پيدا نميکنيد؛ چون دائم قيامت و دادگاههاي آخرت جلوي چشم آنان بود. خدا را با دل حاضر ميديدند. چگونه خيانت کنند؟! خائن بايد آزاد باشد. او کسی است که قيامت و خدا را قبول ندارد، و حلال و حرام را نمیشناسد. پروردگار هم ميفرمايد:
(بَلْ يُريدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ)[11]
اصلاً علاقه دارد مانعي در مسيرش نباشد. راه بیدین با بيديني است و مانعي نميبيند و هر کاري دل او ميخواهد، انجام ميدهد.
اما انبياي خدا عاقلانه و با دين، زندگي ميکردند؛ و حکيمانه بر اساس معرفت رفتار ميكردند. بر اساس نگاه به قيامت حركت ميكردند. آنان باطن عجيبي داشتند.
يکی از گريهها گرية شوق است. يعني آنان به اين حقيقت رسيدند كه معشوق حقيقي يکي است، و همة زيباييها در اين معشوق وجود دارد. آنان تا در دنيا بودند، خود را دچار فراق ميديدند و گريه ميکردند. گرية عاشقانه برقرار است تا به لقاي محبوب برسند. همة سحرها کار آنان همین است تا وقتي که ماه رمضان در محراب مسجد با شمشير ابن ملجم فرق او بشکافد و بگويد:
«فزت ورب الکعبة»
وقتي زمان فراق تمام شد و روزگار وصال محبوب واقعي شروع شد، فرمود:
«فزت ورب الکعبة»
ادامه حكايت دربارة شعيب (علیه السلام)
مرحوم نراقي ميفرمايد شعيب خيلي گريه کرد. او بسيار ثروتمند بود. موسي بن عمران هم قبل از پيامبري هشت سال براي شعيب چوپاني ميکرد. يک انسان داراي مقام نبوت با وضع مالي خوب بود. هميشه سفرة غذاي او براي فقيران و گرسنگان، گسترده بود و ميفرمود: سفره در اينجا به کرم کريم وصل است.
آنقدر گريه ميکرد كه گرية زياد بينايي او را از بين برد. پروردگار عالم دوباره چشم او را به حالت اول برگرداند. چشمي را که خدا برگرداند، صد در صد سالم است. دوباره آنقدر گريه کرد که چشم او نابينا شد. بار ديگر خداوند چشمش را برگرداند و باز گريه را شروع کرد. پروردگار با شعيب حرف زد که گرية تو اگر براي بهشت است، بهشت بر تو واجب است؛ اگر از ترس جهنم است، دوزخ بر تو حرام است.
اي شعيب! تمام درهاي بهشت به رويت باز است، تمام درهاي دوزخ به رويت بسته است؛ ديگر براي چه گريه ميکني؟ شعيب گفت: خدايا! تو ميداني که من گريهام نه براي بهشت تو و نه از ترس جهنم توست؛ من گريهام از عشق است. باز هم گريه ميکنم. باز هم تو چشم به من بدهي، باز هم گريه ميکنم.
اين عبادت خالصانه است.[12]
اين که اميرالمؤمنين (علیه السلام) ميفرمايد پیامبر، اعبد اولين و آخرين بود، معني آن اين نيست که پيامبر شبانه روز 1500 رکعت نماز ميخواند، يا هر روز روزه ميگرفت يا دائما در ذکر و رکوع بوده است. زندگي پيامبر هم مثل بقيه مردم، عادي بود. اما دو رکعت نماز که ميخواند، در ترازوي خداوند، سنگينتر از دو رکعت نماز اولين و آخرين به خاطر معرفتش به عبادت، معبود، و اخلاصش در عبادت بوده است.
چرا ما نميتوانيم در حد خود، مخلص شويم؟ حداقل اين است که من يک انسان صاحبدلي را پيدا کنم كه مرا به حمد و سوره، به تشهد و ذکر رکوع و سجود آگاه کند که وقتي ميخواهم نماز بخوانم، بفهمم چه ميخوانم. معبود را بشناسم که اگر خداي نکرده دلم گرفتار بت زنده و بت بيجان است، پاک شود؛ نماز با معرفت خدا را هم شناخته باشم و در دل هم به بت آلوده نباشم. اين اندازه که براي همة ما امکان دارد؛ اما کوتاهی میکنیم.
عبادت كيفي، نه كمّي
امام صادق (علیه السلام) ميفرمايد:
کسي در جزيرهاي، قبل از پيامبر اسلام، خيلي عبادت ميکرد؛ اما عبادت کمّي، نه عبادت کيفي. خدا در قرآن اسم فرشتگانی را که حاضر و ناظر بر اعمال انسان و نويسندة اعمال هستند، کرام الکاتبين ناميده است.
يكي از فرشتگان به پروردگار عالم گفت: من مثل اين آدم، کم ديدهام که تو را عبادت کند. خسته نميشود؛ بسیار عبادت ميکند. ميخواهي چه مزدي به او بدهي؟ خداوند فرمود: من پرده را کنار ميزنم و پاداش او را ميدهم. اين فرشته وقتي که نگاه به پاداش عابد کرد، غرق در شگفتي شد. گفت: خدايا مزد او بايد بسيار باشد، چرا عبادتش را بيارزش قلمداد کردي؟
فقيري به حضرت امام حسين (علیه السلام) گفت: گرفتارم، کمکم کن. حضرت فرمود: چقدر ميخواهي؟ گفت هزاردينار. امام فرمودند: به اندازه فهم و معرفتت امتحانت ميکنم و بعد کمکت ميکنم.
گفت: يا ابن رسول الله! شما درياي دانش هستي و من آدم معموليای هستم. امام از او امتحان گرفت و قبول هم شد.
حضرت خيلي از او خشنود شد و به او فرمود، تو آدم با معرفتي هستي و فرمود:
«المعروف بقدر المعرفة»[13]
توجه خدا به بندگانش به اندازة فهم و معرفت آنان است.
فرشته گفت: خدايا! چرا پاداش عبادت او اندك است؟ خطاب رسيد: اي فرشته، برو کنار عابد و فلسفة عبادتش را سؤال کن! انسان بايد نسبت به خدايي که برايش نماز ميخواند، معرفت و اخلاص هم داشته باشد؛ آنگاه پاداشش در قرآن (بغيرحساب)[14] است. يعني پاداش خدا به اين عبادت، غيرقابل شمارش است.
فرشته کنار عابد رفت و گفت: جناب عابد خيلي عبادت ميکني. میتوانی علت عبادت خود را به من بگويي؟ گفت: بله. عابد به او گفت: هر سال زمين اين جزيره پر از گياه مفيد است. بهار و تابستان ميآيد و اين سرسبزي است و وقتي که پاييز ميرسد تمام اين سبزه زار زرد ميشود و زمستان هم ميريزد و خار و خاشاک ميشود. حيف نيست؟! فرشته گفت: چرا حيف است. آنگاه عابد گفت: من خدا را بسيار عبادت ميکنم تا يک روزي از من خوشنود شود و الاغي را بفرستد و من او را بچرانم که اين علفها نابود نشود. خداوند فرمود: معرفت او به عبادت این است.[15]
عبادت اميرالمؤمنين (علیه السلام)
اما يک عبادت هم امام علي (علیه السلام) دارد که پيامبر اكرم (ص) دربارة آن ميفرمايد:
«افضل من عبادة الثقلين»[16]
عبادت حضرت علي (علیه السلام) را در ترازو بگذارند و کل عبادات جن و انس را در کفة ديگر، عبادت حضرت علي (علیه السلام) سنگينتر ميشود. عبادت حضرت علي (علیه السلام) هم پيکرة عبادت دیگران است. پيکرة نماز ما با نماز علي فرق نميکند، بلکه باطن نماز ما با نماز امام علي، فرق ميکند. امام علي (علیه السلام) نسبت به عمق عبادت و معبود، آگاه است و جهاني از اخلاص است. اين حقيقت توحيد است.
تو بندگي چو گدايان به شرط مزد مکن
که خواجه خود روش بنده پروري داند[17]
خلاصه آنکه حقيقت تشهد، مرکب از 5 حقيقت است: توحيد، عبادت، رسالت، دعا و امنيت. اندكي بايد توجه کنیم که در تشهد چه شهادتي ميدهيم، و به چه کسي شهادت ميدهيم؟ راه و رسم بندگي چيست و رسالت در زندگي ما چه نقشي دارد؟ دعا چه نقشي دارد؟ و سلام در اينجا به معني امنيت است.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
[1]) اشاره به سـورة نساء/ 69: (وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّـذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِـمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفيقاً)، «و كسانى كه از خدا و Û
Ü پيامبر اطاعت كنند، در زمرة كسانى از پيامبران و صدّيقان و شهيدان و شايستگان خواهند بود كه خدا به آنان نعمت [ايمان، اخلاق و عمل صالح] داده؛ و اينان نيكو رفيقانى هستند.»
[2]) بحارالأنوار، 41/148، باب 107، جوامع مكارم أخلاقه و آدابه ؛ و شرح نهج البلاغه، 1/27: « ... وَ أَمَّا الْعِبَادَةُ فَكَانَ أَعْبَدَ النَّاسِ وَ أَكْثَرَهُمْ صَلَاةً وَ صَوْماً وَ مِنْهُ تَعَلَّمَ النَّاسُ صَلَاةَ اللَّيْلِ وَ مُلَازَمَةَ الْأَوْرَادِ وَ قِيَامَ النَّافِلَة ... .»
المناقب، 1/224؛ و بحارالأنوار، 16/ 415، باب 12، حديث 1: «كَانَ يَحْيَى7 أَعْبَدَ أَهْلِ زَمَانِهِ وَ أَزْهَدَهُمْ وَ مُحَمَّدٌ أَزْهَدَ الْخَلَائِقِ وَ أَعْبَدَهُمْ حَتَّى قِيلَ طه ما أَنْزَلْنا.»
[3]) اشاره به سوره سجده/ 16: (تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ)، « [ملازم بستر استراحت و خواب نيستند، بلكه] از بستر خواب براى عبادت برمى خيزند، در حالى كه همواره پروردگارشان را به علت بيم [از عذاب] و اميد [به رحمت] مى خوانند و از آنچه آنان را روزى داده ايم، انفاق مى كنند.»
بحارالأنوار، 46/99، باب 5، حديث 88: «يُوسُفَ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ دَخَلْتُ مَسْجِدَ الْكُوفَةِ فَإِذَا شَابٌّ يُنَاجِي رَبَّهُ وَ هُوَ يَقُولُ فِي سُجُودِهِ سَجَدَ وَجْهِي مُتَعَفِّراً فِي التُّرَابِ لِخَالِقِي وَ حَقٌّ لَهُ فَقُمْتُ إِلَيْهِ فَإِذَا هُوَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ7 فَلَمَّا انْفَجَرَ الْفَجْرُ نَهَضْتُ إِلَيْهِ فَقُلْتُ لَهُ Û
Ü يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ تُعَذِّبُ نَفْسَكَ وَ قَدْ فَضَّلَكَ اللَّهُ بِمَا فَضَّلَكَ فَبَكَى ثُمَّ قَالَ حَدَّثَنِي عَمْرُو بْنُ عُثْمَانَ عَنْ أُسَامَةَ بْنِ زَيْدٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ9 كُلُّ عَيْنٍ بَاكِيَةٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَّا أَرْبَعَةَ أَعْيُنٍ عَيْنٌ بَكَتْ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ عَيْنٌ فُقِئَتْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ عَيْنٌ غُضَّتْ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ وَ عَيْنٌ بَاتَتْ سَاهِرَةً سَاجِدَةً يُبَاهِي بِهَا اللَّهُ الْمَلَائِكَةَ وَ يَقُولُ انْظُرُوا إِلَى عَبْدِي رُوحُهُ عِنْدِي وَ جَسَدُهُ فِي طَاعَتِي قَدْ جَافَى بَدَنَهُ عَنِ الْمَضَاجِعِ يَدْعُونِي خَوْفاً مِنْ عَذَابِي وَ طَمَعاً فِي رَحْمَتِي اشْهَدُوا أَنِّي قَدْ غَفَرْتُ لَهُ.»
بحارالأنوار، 67/186، باب 53: «قَالَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُوَحِّدِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ: مَا عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ نَارِكَ وَ لَا طَمَعاً فِي جَنَّتِكَ لَكِنْ وَجَدْتُكَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُك وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْ مِنَ اللَّهِ سِوَى كَوْنِهِ إِلَهاً صَانِعاً لِلْعَالَمِ قَادِراً قَاهِراً عَالِماً وَ أَنَّ لَهُ جَنَّةً يُنْعِمُ بِهَا الْمُطِيعِينَ وَ نَاراً يُعَذِّبُ بِهَا الْعَاصِينَ فَعَبَدَهُ لِيَفُوزَ بِجَنَّتِهِ أَوْ يَكُونَ لَهُ النَّجَاةُ مِنْ نَارِهِ أَدْخَلَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِعِبَادَتِهِ وَ طَاعَتِهِ الْجَنَّةَ وَ أَنْجَاهُ مِنَ النَّارِ لَا مَحَالَةَ.»
بحارالأنوار، 67/210، باب 53، حديث 33: «قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ7: إِنِّي أَكْرَهُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَ لَا غَرَضَ لِي إِلَّا ثَوَابُهُ فَأَكُونَ كَالْعَبْدِ الطَّمِعِ الْمُطَمَّعِ إِنْ طُمِّعَ عَمِلَ وَ إِلَّا لَمْ يَعْمَلْ وَ أَكْرَهُ أَنْ لَاأَعْبُدَهُ إِلَّا لِخَوْفِ عِقَابِهِ فَأَكُونَ كَالْعَبْدِ السُّوْءِ إِنْ لَمْ يَخَفْ لَمْ يَعْمَلْ قِيلَ فَلِمَ تَعْبُدُهُ قَالَ لِمَا هُوَ أَهْلُهُ بِأَيَادِيهِ عَلَيَّ وَ إِنْعَامِهِ.»
نهجالبلاغه، حكمت 237: «إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِيدِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْأَحْرَار.»
[4]) نساء/ 164: «و خدا با موسى به صورتى ويژه و بى واسطه سخن گفت.»
[5]) بحارالأنوار: 12/380، باب 11، حديث 1؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ9: بَكَى شُعَيْبٌ7 مِنْ حُبِّ اللَّهِU حَتَّى عَمِيَ فَرَدَّ اللَّهُU عَلَيْهِ بَصَرَهُ ثُمَّ بَكَى حَتَّى عَمِيَ فَرَدَّ اللَّهُ عَلَيْهِ بَصَرَهُ ثُمَّ بَكَى حَتَّى عَمِيَ فَرَدَّ اللَّهُ عَلَيْهِ بَصَرَهُ فَلَمَّا كَانَتِ الرَّابِعَةُ أَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ يَا شُعَيْبُ إِلَى مَتَى يَكُونُ هَذَا أَبَداً مِنْكَ إِنْ يَكُنْ هَذَا خَوْفاً مِنَ النَّارِ فَقَدْ آجَرْتُكَ وَ إِنْ يَكُنْ شَوْقاً إِلَى الْجَنَّةِ فَقَدْ أَبَحْتُكَ فَقَالَ إِلَهِي وَ سَيِّدِي أَنْتَ تَعْلَمُ أَنِّي مَا بَكَيْتُ خَوْفاً مِنْ نَارِكَ وَ لَا شَوْقاً إِلَى جَنَّتِكَ وَ لَكِنْ عَقَدَ حُبُّكَ عَلَى قَلْبِي فَلَسْتُ أَصْبِرُ أَوْ أَرَاكَ فَأَوْحَى اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ إِلَيْهِ أَمَّا إِذَا كَانَ هَذَا هَكَذَا فَمِنْ أَجْلِ هَذَا سَأُخْدِمُكَ كَلِيمِي مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ. قَالَ الصَّدُوقُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ يَعْنِي بِذَلِكَ لَا أَزَالُ أَبْكِي أَوْ أَرَاكَ قَدْ قَبِلْتَنِي حَبِيباً.»
[6]) مائده/ 83: «ديدگانشان را مى بينى به سبب آنچه از حق شناخته اند، لبريز از اشك مى شود.»
[7]) الهي قمشهاي.
[8]) سعدي شيرازي.
[9]) حمد/ 4: «منحصراً فرمانرواى روز پاداش و كيفر است.»
[10]) آل عمران/ 161: «هيچ پيامبرى را نَسِزد كه [در اموال و غنايم و ساير امور به امت خود] خيانت ورزد.»
[11]) قيامت/ 5: «[نه اينكه به گمان او قيامتى در كار نباشد] بلكه انسان مى خواهد [با دست و پا زدن در شك و ترديد] فرارويش را [از اعتقاد به قيامت كه بازدارنده اى قوى است] باز كند [تا براى ارتكاب هر گناهى آزاد باشد!] »
[12]) اشاره به آيات سورة اعراف/ 85 ـ 88؛ و عنكبوت/ 36.
بحارالأنوار، 12/385، باب 11، حديث 11: «قَالَ أَبُو عَبْدِاللَّهِ7: لَمْ يَبْعَثِ اللَّهُU مِنَ الْعَرَبِ إِلَّا خَمْسَةً هُوداً وَ صَالِحاً وَ إِسْمَاعِيلَ وَ شُعَيْباً وَ مُحَمَّداً خَاتَمَ النَّبِيِّينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ وَ كَانَ شُعَيْبٌ بَكَّاءً.»
كنز العمال، 12/480، حديث 35580: «مسند شداد بن أوس: بكي شُعَيبٌ النبىُّ مِن حُبِّ اللّهِU حتّي عَمِىَ، فَردَّ اللّه ُ إلَيهِ بَصَرَهُ و أوحَي اللّه ُ إلَيهِ: يا شُعَيبُ، ما هذا البُكاءُ؟ أشَوقا إلَي الجَنّةِ أو فَرَقا مِن النّارِ؟ قالَ: إلهى و سَيّدى، أنتَ تَعلَمُ ما أبكى شَوقا إلي جَنّتِكَ و لا فَرَقا مِن النّارِ، و لكنِ اعتَقَدتُ حُبَّكَ بقَلبى، فإذا أنا نَظَرتُ إلَيكَ فما اُبالى ما الّذى صُنِعَ بى. فأوحَي اللّهُ إلَيهِ: يا شُعَيبُ، إنْ يَكُ ذلكَ حَقّا فَهَنيئا لكَ لِقائى يا شُعَيبُ; و لذلكَ أخدَمتُكَ موسَي ابنَ عِمرانَ كَلِيمى.»
بحارالأنوار، 12/384، باب 11، حديث 9: «وَهْبٍ قَال:َ إِنَّ شُعَيْباً النَّبِيَّ وَ أَيُّوبَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا وَ بَلْعَمَ بْنَ بَاعُورَاءَ كَانُوا مِنْ وُلْدِ رَهْطٍ آمَنُوا لِإِبْرَاهِيمَ يَوْمَ أُحْرِقَ فَنَجَا وَ هَاجَرُوا مَعَهُ إِلَى الشَّامِ فَـزَوَّجَهُمْ بَنَاتِ لُوطٍ فَكُـلُّ نَبِيٍّ كَانَ قَبْلَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَ بَعْـدَ إِبْرَاهِيمَ7 مِنْ نَسْلِ أُولَئِـكَ الرَّهْطِ فَبَعَثَ اللَّهُ شُعَيْباً إِلَى أَهْلِ مَدْيَنَ وَ لَمْ يَكُونُوا فَصِيلَةَ شُعَيْبٍ وَ لَا قَبِيلَتَهُ الَّتِي كَانَ مِنْهَا وَ لَكِنَّهُمْ كَانُوا أُمَّةً مِنَ الْأُمَمِ بُعِثَ إِلَيْهِمْ شُعَيْبٌ وَ كَانَ عَلَيْهِمْ مَلِكٌ جَبَّارٌ وَ لَايُطِيقُهُ أَحَدٌ مِنْ Û
Ü مُلُوكِ عَصْرِهِ وَ كَانُوا يَنْقُصُونَ الْمِكْيَالَ وَ الْمِيزَانَ وَ يَبْخَسُونَ النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ مَعَ كُفْرِهِمْ بِاللَّهِ وَ تَكْذِيبِهِمْ لِنَبِيِّهِ وَ عُتُوِّهِمْ وَ كَانُوا يَسْتَوْفُونَ إِذَا اكْتَالُوا لِأَنْفُسِهِمْ أَوْ وَزَنُوا لَهُ فَكَانُوا فِي سَعَةٍ مِنَ الْعَيْشِ فَأَمَرَهُمُ الْمَلِكُ بِاحْتِكَارِ الطَّعَامِ وَ نَقْصِ مَكَايِيلِهِمْ وَ مَوَازِينِهِمْ وَ وَعَظَهُمْ شُعَيْبٌ فَأَرْسَلَ إِلَيْهِ الْمَلِكُ مَا تَقُولُ فِيمَا صَنَعْتُ أَ رَاضٍ أَنْتَ أَمْ سَاخِطٌ فَقَالَ شُعَيْبٌ أَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَيَّ أَنَّ الْمَلِكَ إِذَا صَنَعَ مِثْلَ مَا صَنَعْتَ يُقَالُ لَهُ مَلِكٌ فَاجِرٌ فَكَذَّبَهُ الْمَلِكُ وَ أَخْرَجَهُ وَ قَوْمَهُ مِنْ مَدِينَتِهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى حِكَايَةً عَنْهُمْ لَنُخْرِجَنَّكَ يا شُعَيْبُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَكَ مِنْ قَرْيَتِنا فَزَادَهُمْ شُعَيْبٌ فِي الْوَعْظِ فَقَالُوا يا شُعَيْبُ أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِي أَمْوالِنا ما نَشؤُا فَآذَوْهُ بِالنَّفْيِ مِنْ بِلَادِهِمْ فَسَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْحَرَّ وَ الْغَيْمَ حَتَّى أَنْضَجَهُمُ اللَّهُ فَلَبِثُوا فِيهِ تِسْعَةَ أَيَّامٍ وَ صَارَ مَاؤُهُمْ حَمِيماً لَايَسْتَطِيعُونَ شُرْبَهُ فَانْطَلَقُوا إِلَى غَيْضَةٍ لَهُمْ وَ هُوَ قَوْلُهُ تَعَالَى أَصْحابُ الْأَيْكَةِ فَرَفَعَ اللَّهُ لَهُمْ سَحَابَةً سَوْدَاءَ فَاجْتَمَعُوا فِي ظِلِّهَا فَأَرْسَلَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ نَاراً مِنْهَا فَأَحْرَقَتْهُمْ فَلَمْ يَنْجُ مِنْهُمْ أَحَدٌ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَى فَأَخَذَهُمْ عَذابُ يَوْمِ الظُّلَّةِ وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ9 إِذَا ذُكِرَ عِنْدَهُ شُعَيْبٌ قَالَ ذَلِكَ خَطِيبُ الْانبيا يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَلَمَّا أَصَابَ قَوْمَهُ مَا أَصَابَهُمْ لَحِقَ شُعَيْبٌ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِمَكَّةَ فَلَمْ يَزَالُوا بِهَا حَتَّى مَاتُوا وَ الرِّوَايَةُ الصَّحِيحَةُ أَنَّ شُعَيْباً7 صَارَ مِنْهَا إِلَى مَدْيَنَ فَأَقَامَ بِهَا وَ بِهَا لَقِيَهُ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا.»
[13]) جامع الأخبار، 137، فصل 96؛ و بحارالأنوار، 196/44، باب 26، حديث 11: «أَسَانِيدِ أَخْطَبِ خُوارَزْمَ أَوْرَدَهُ فِي كِتَابٍ لَهُ فِي مَقْتَلِ آلِ الرَّسُولِ: أَنَّ أَعْرَابِيّاً جَاءَ إِلَى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ7فَقَالَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَدْ ضَمِنْتُ دِيَةً كَامِلَةً وَ عَجَزْتُ عَنْ أَدَائِهِ فَقُلْتُ فِي نَفْسِي أَسْأَلُ أَكْرَمَ النَّاسِ وَ مَا رَأَيْتُ أَكْرَمَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ رَسُولِ اللَّهِ9. فَقَالَ الْحُسَيْنُ: يَا أَخَا الْعَرَبِ أَسْأَلُكَ عَنْ ثَلَاثِ مَسَائِلَ فَإِنْ أَجَبْتَ عَنْ وَاحِدَةٍ أَعْطَيْتُكَ ثُلُثَ الْمَالِ وَ إِنْ أَجَبْتَ عَنِ اثْنَتَيْنِ أَعْطَيْتُكَ ثُلُثَيِ الْمَالِ وَ إِنْ أَجَبْتَ عَنِ الْكُلِّ أَعْطَيْتُكَ الْكُلَّ. فَقَالَ الْأَعْرَابِيُّ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَ مِثْلُكَ يَسْأَلُ عَنْ مِثْلِي وَ أَنْتَ مِنْ أَهْلِ الْعِلْمِ وَ الشَّرَفِ؟! فَقَالَ الْحُسَيْنُ7: بَلَى سَمِعْتُ جَدِّي رَسُولَ اللَّهِ9 يَقُولُ الْمَعْرُوفُ بِقَدْرِ الْمَعْرِفَةِ فَقَالَ الْأَعْرَابِيُّ سَلْ عَمَّا بَدَا لَكَ فَإِنْ أَجَبْتُ وَ إِلَّا تَعَلَّمْتُ مِنْكَ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ. فَقَالَ الْحُسَيْنُ7: أَيُّ الْأَعْمَالِ أَفْضَلُ؟ فَقَالَ الْأَعْرَابِيُّ: الْإِيمَانُ بِاللَّهِ. فَقَالَ الْحُسَيْنُ7: فَمَا النَّجَاةُ مِنَ الْمَهْلَكَةِ؟ فَقَالَ الْأَعْرَابِيُّ: الثِّقَةُ بِاللَّهِ. فَقَالَ الْحُسَيْنُ7: فَمَا يُزَيِّنُ الرَّجُلَ؟ فَقَالَ الْأَعْرَابِيُّ: عِلْمٌ مَعَهُ حِلْمٌ. فَقَالَ: فَإِنْ أَخْطَأَهُ ذَلِكَ؟ فَقَالَ: مَالٌ مَعَهُ مُرُوءَةٌ. فَقَالَ: فَإِنْ أَخْطَأَهُ ذَلِكَ. فَقَالَ: فَقْرٌ مَعَهُ صَبْرٌ. فَقَالَ الْحُسَيْنُ7: فَإِنْ أَخْطَأَهُ ذَلِكَ. فَقَالَ الْأَعْرَابِيُّ: فَصَاعِقَةٌ تَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَ تُحْرِقُهُ فَإِنَّهُ أَهْلٌ لِذَلِكَ. فَضَحِكَ الْحُسَيْنُ7 وَ رَمَى بِصُرَّةٍ إِلَيْهِ فِيهِ أَلْفُ دِينَارٍ وَ أَعْطَاهُ خَاتَمَهُ وَ فِيهِ فَصٌّ قِيمَتُهُ مِائَتَا دِرْهَمٍ وَ قَالَ: يَا أَعْرَابِيٌّ أَعْطِ الذَّهَبَ إِلَى غُرَمَائِكَ وَ اصْرِفِ الْخَاتَمَ فِي نَفَقَتِكَ. فَأَخَذَ الْأَعْرَابِيُّ وَ قَالَ: اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ.»
[14]) بقره/ 212: «بى حساب روزى مى دهد.»
[15]) الكافي، 1/11، كتاب العقل و الجهل، حديث 8؛ و بحارالأنوار، 14/506، باب 32، حديث 31: «مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ الدَّيْلَمِيِّ عَنْ أَبِيهِ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِاللَّهِ7 فُلَانٌ مِنْ عِبَادَتِهِ وَ دِينِهِ وَ فَضْلِهِ فَقَالَ كَيْفَ عَقْلُهُ قُلْتُ لَاأَدْرِي فَقَالَ إِنَّ الثَّوَابَ عَلَى قَدْرِ الْعَقْلِ إِنَّ رَجُلًا مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ كَانَ يَعْبُدُ اللَّهَ فِي جَزِيرَةٍ مِنْ جَزَائِرِ الْبَحْرِ خَضْرَاءَ نَضِرَةٍ كَثِيرَةِ الشَّجَرِ ظَاهِرَةِ الْمَاءِ وَ إِنَّ مَلَكاً مِنَ الْمَلَائِكَةِ مَرَّ بِهِ فَقَالَ يَا رَبِّ أَرِنِي ثَوَابَ عَبْدِكَ هَذَا فَأَرَاهُ اللَّهُ تَعَالَى ذَلِكَ فَاسْتَقَلَّهُ الْمَلَكُ فَأَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَيْهِ أَنِ اصْحَبْهُ فَأَتَاهُ الْمَلَكُ فِي صُورَةِ إِنْسِيٍّ فَقَالَ لَهُ مَنْ أَنْتَ قَالَ أَنَا رَجُلٌ عَابِدٌ بَلَغَنِي مَكَانُكَ وَ عِبَادَتُكَ فِي هَذَا الْمَكَانِ فَأَتَيْتُكَ لِأَعْبُدَ اللَّهَ مَعَكَ فَكَانَ مَعَهُ يَوْمَهُ ذَلِكَ فَلَمَّا أَصْبَحَ قَالَ لَهُ الْمَلَكُ إِنَّ مَكَانَكَ لَنَزِهٌ وَ مَا يَصْلُحُ إِلَّا لِلْعِبَادَةِ فَقَالَ لَهُ الْعَابِدُ إِنَّ لِمَكَانِنَا هَذَا عَيْباً فَقَالَ لَهُ وَ مَا هُوَ قَالَ لَيْسَ لِرَبِّنَا بَهِيمَةٌ فَلَوْ كَانَ لَهُ حِمَارٌ رَعَيْنَاهُ فِي هَذَا الْمَوْضِعِ فَإِنَّ هَذَا الْحَشِيشَ يَضِيعُ فَقَالَ لَهُ ذَلِكَ الْمَلَكُ وَ مَا لِرَبِّكَ حِمَارٌ فَقَالَ لَوْ كَانَ لَهُ حِمَارٌ مَا كَانَ يَضِيعُ مِثْلُ هَذَا الْحَشِيشِ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى الْمَلَكِ إِنَّمَا أُثِيبُهُ عَلَى قَدْرِ عَقْلِهِ.»
[16]) كشف اليقين، 83: «رَسُولُ اللَّهِ9 يَقُولُ: قَتْلُهُ لِعَمْرِو بْنِ عَبْدِوُدٍّ الْعَامِرِيِّ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ الثَّقَلَيْن.»
إقبال الأعمال، 467: «في حديث آخر لضربة علي يوم الخندق أفضل من عبادة الثقلين.»
[17]) حافظ شيرازي.
منبع : پایگاه عرفان