قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

چرت و خواب‏

روشن است كه چرت يعنى خواب سبك و خواب عميق سنگين محصول خستگى و كثرت كار و هزينه شدن انرژى جسم موجوات، و از عوارض وجودى مخلوقات و ممكناتى است كه به قول فلاسفه حادث و پديد آمده اند، و اين دو عارضه از ساحت مقدس او كه عين هستى و ذاتى ازلى و ابدى و قدرتى بى نهايت و مبراى از خستگى و كسالت است دور است.

ميان حضرت واجب الوجود و ممكن الوجود بنابر آيات قرآن و روايات مباينت همه جانبه وجود دارد و حضرت حق در هيچ امرى و صفتى و حقيقتى مانند مخلوق و ممكن نيست.

معلوم است كه تمام موجودات زنده كه از آنها در فلسفه تعبير به ممكن الوجود شده از نبات و حيوان و انسان و هر موجود زنده ديگر براى حفظ زندگى و ادامه حيات و فعاليت ها و كوشش هائى كه در پرتو حيات صورت مى گيرد به خواب و استراحت نياز مبرم دارند. و بدون آن زندگى از دستشان مى رود و مرگ جايگزين مى گردد.

مسئله خواب براى موجودات زنده از نبات و حيوان و انسان يك ضرورت اجتناب ناپذير است، دنياى پيشرفته امروز با بررسى هاى دقيق به اين حقيقت پى برده و درباره آن كتاب هاى زيادى نوشته اند.

امام صاق (ع) پانزده قرن قبل اين مطلب مهم را در رابطه با همه موجودات زنده گوشزد فرموده و در بيانى به صراحت اعلام نموده است:

«ما من حى الا و هو ينام خلا الله وحده عزوجل:»

جز ذات مقدس خداى عزوجل، هيچ موجود زنده اى نيست مگر اين كه مى خوابد.

حضرت حق در آية الكرسى پس از دو صفت حى و قيوم چرت زدن و خواب رفتن را كه لازمه حيات موجودات زنده عرصه گاه طبيعت است از خود سلب نموده و با اين بيان مى خواهد بفهماند كه حيات خداوند از سنخ حيات موجودات زنده نيست كه خواب و چرت بر آن عارض گردد، حيات او ازلى و ابدى و از همه نقايص حيات امكانى منزّه و پاك است.

زندگى نبات و حيوان و انسان در جهان طبيعت، قائم به ماده و مولكول هاى حياتى است، و همانطور كه ماده محدود است، قوا و نيروهايش نيز محدود است و پس از مدتى فعاليت نياز به خواب و تجديد قوا دارد، ولى وجود مبارك حضرت حق كه منزه از ماده و مبراى از نقايص ماديات است و خود خالق ماده و عوارض آن است و وجودش هرگز فرسوده و ضعيف نمى گردد و نياز به تجديد قوا ندارد، او حى و قيومى است كه مغلوب چرت و خواب نمى شود، و سستى و غفلت در حريم با عظمتش راه پيدا نمى كند، خواب يعنى حالتى كه به خواب رفته را از خود غافل و ناآگاه مى سازد، و از امور منقطع مى كند، و به بى خبرى مى اندازد، در چنين حالتى است كه خواب رفته سود و زيان خود را تشخيص نمى دهد و خود را نمى شناسد، اگر چرت و خواب به حريم او راه داشت به محض چرت نظام همه موجودات از هم مى گسيخت، و عرصه هستى و خلقت از هم مى پاشيد. و قيام موجودات به قيوميت او منقطع مى شد و خلاصه با مختصر چرتى همه اوضاع جهان به هم مى ريخت و اثرى از هيچ موجودى باقى نمى ماند.

آرى حيات او و صفات وى از سنخ حيات و صفات موجودات امكانى نيست او پديد آورنده، وحيات بخش، و مدبر امور، و نگهبان و حافظ موجوات است و از عوارض وجود همه موجودات منزه و پاك مى باشد.

«هر فردى از افراد بشر درك مى كند كه خودش پديد آوردنده خود نيست، و پديد آورنده ديگران هم نيست و نيز درك مى كند كه اين موجودات جهان هيچ كدام پديد آورنده وى نيستند، پس پديد آوردنده وى كسى است كه مانند خودش نباشد، پديده آورنده وى كسى است كه از موجودات اين جهان نباشد.

يعنى پديد آورنده بشر كسى است كه وجودش مانند بشر وجود محدود نباشد، قدرتش مانند قدرت بشر محدود نباشد، دانشش مانند دانش بشر محدود نباشد اين سخن از نظر عقل درباره پديدآورنده هر موجودى از موجودات جهان جارى است، پديد آوردنده خورشيد و ماه و زمين و دريا كسى است كه مانند آنها نباشد، چون آنها خودشان قدرت بر پديد آوردن خودشان ندارند، پس پديد آوردنده خورشيد و ماه و زمين و دريا و ستارگان و جانوران و گياهان كسى است كه قدرتش بالاتر از قدرت همه آنهاست.

او وجودى است كه هميشه بوده، و هميشه هست و هميشه خواهد بود، پس در هيچ امرى نظير موجودات جهان نيست، لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ، لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ . ماده نمى تواند به خود وجود بدهد، اگر مى توانست نابود نمى شد و هميشه باقى بود، زيرا بقاء از حدوث آسان تر است، پس موجودى كه به ماده وجود داده است مادى نيست و وجودش از ماده نيست، موجودى كه قدرت بر اعطاى وجود دارد موجودى كه مى تواند نيست را هست كند قدرت نامتناهى دارد، قدرت نامتناهى تنها در انحصار اوست و بس» «1» قدرت نامتناهى، حيات نامتناهى، دانش نامتناهى و خلاصه، ذات و صفات نامتناهى از هر گونه عارضه و نقص و عيب و علت مبرا و پاك است. آية الكرسى در مقام شناساندن معبود واقعى و اله شايسته پرستش اعلام مى دارد كه چرت و خواب بر خداوند حىّ و قيوم و ذات نامتناهى غلبه نمى كند و هرگز او را سستى و ناآگاهى فرا نمى گيرد.

گوئى از اين رهگذر مى خواهد به طور غير مستقيم به مردم بفهماند كه ضرورت خواب براى موجودات زنده اى است كه از تركيب مواد طبيعى و عناصر معدنى به وجودآمده اند، وحياتشان قائم به ماده است، ولى خداوندى كه ذاتش منزه از ماده و حياتش عين ذات و مبراى از نقايص مادى است، نيازى به چرت و خواب ندارد و هرگز خسته و فرسوده نمى شود، ضعيف و ناتوان نمى گردد، تا بخواهد به وسيله خواب تجديد قوا كند.

جاى اين پرسش است كه چرا خداوند در آية الكرسى سِنَةٌ را بر نَوْمٌ مقدم داشته است؟

اولين پاسخى كه به اين پرسش مى توان داد اين است كه در نظم طبيعى چرت مقدم بر خواب است و در آيةالكرسى نظم كلام الهى بر وفق كتاب تكوين آمده است، در آغاز چرت را كه حالت ابتدائى است نفى كرده و سپس به نفى خواب يعنى عارضه ثانوى و قوى تر پرداخته است.

جواب ديگر اين كه چرت و خواب از عوارض عادى نيستند بلكه دو حالتى است كه با قهر و غلبه بر موجود زنده مستولى مى شوند به همين جهت در آيه شريفه لغت اخذ به كار رفته و فرموده: لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ يعنى اين دو حالت بر حضرت او غلبه نمى كند، و اينگونه سخن گفتن يعنى در مقام نفى ترقى از ضعيف به قوى مقتضاى بلاغت است.  مالكيت و فرمانروائى بر همه هستى ويژه اوست.

كسى كه حيات عين ذات اوست، و اول و آغاز، و آخر و پايانى ندارد، و ازليت و ابديت براى اوست و قيام و برپائى همه موجودات متكى به قيوميت آن جناب است، قطعاً مالكيت و فرمان روائى بر كل ماسواه اختصاص به او دارد، و احدى در مسئله مالكيت و فرمانروائى با او شريك نيست، وحده لا شَرِيكَ لَهُ.

آنچه در آسمان ها و زمين است و خود آسمان ها و زمين در محضر اوست، و خاضع و فروتن در برابر حضرتش و اراده حكيمانه اش مى باشد، آرى همه موجودات وجودشان و لوازم وجودشان و رفع نيازمندى هايشان قائم به وجود مقدس اوست و چنين قيوميتى اقتضا دارد كه احاطه قدرت و علمش و مالكيت و ملكش نسبت به همه هستى فراگير باشد، و مالكيت و سلطنت مطلق فقط براى او باشد.

وجود مقدسى كه حى و قيوم است، و خواب سبك و سنگين به حريم او راه ندارد نه تنها حيات موجودات و قيام آنان به شئون زندگى، متكى به حيات و قيوميت اوست بلكه همه آسمان ها و افلاك و زمين و آنچه در آنهاست ملك حقيقى او و ملكيت و حضرتش نسبت به آنها ذاتى و همه با همه وجودشان ذاتاً مملوك او هستند.

اين عين نادانى و جهالت است كه مملوكى مملوك ديگر را بپرستد و به خواسته هاى او تسليم شود، و طوق عبادت و بندگى او را بر گردن جان و قلبش نهد!

آية الكرسى در اين بخش از آيه اش خاطرنشان مى سازد كه بندگى و پرستش فقط بايد در برابر جهان آفرين كه مالك حقيقى همه كس و همه چيز است صورت بگيرد.

انسان وقتى با كمك عقل و انديشه به مالكيت حقيقى حضرت حق آگاه شود و به اين واقعيت يقين پيدا كند كه در همه هستى بيش از يك مالك وجود ندارد و آن هم خداست و كل ماسواى او مملوك و برده و بنده و محكوم حاكميت و مالكيت و فرمانروائى او هستند، از لجام گسيختگى و ادعاهاى پوچ، و احساس مالكيت و ملكيت نجات مى يابد و در مسير صحيح بندگى و عبادت حق قرار مى گيرد، و چون ايمان به مالكيت ذاتى حق نسبت به همه موجودات پيدا كند در پرداخت حقوق مالى و هزينه كردن وجودش براى خدا قدم برداشته از بخل و امساك آزاد مى شود.

در آيات قرآن مجيد از حكومت و قيوميت خداوند بزرگ با كلمه ملك ياد شده است:

وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ:

حكومت و فرمانروائى آسمان ها و زمين ويژه خداست و او بر هر كارى تواناست.

وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ:

حكومت و فرمانروائى آسمان ها و زمين و آنچه ميان آنهاست مختص و ويژه خداست، هر چه را بخواهد مى آفريند و بر هر كارى تواناست.

إِنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ:

مالكيت و فرمان روائى آسمان ها و زمين يقيناً ويژه خداست، اوست كه حيات مى بخشد و مى ميراند و براى شما جز او صاحب اختيار و ياورى نخواهد بود.

آياتى كه در كتاب خدا از مالكيت حق نسبت به همه موجودات سخن به ميان آورده اكثر با لائِمٍ اختصاص آمده است:

لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ:

آنچه در آسمان ها و زمين است تنها مالكش خداست.

لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ:

آنچه در آسمان ها و زمين است فقط ملك خداست، و چيزى را كه در دل داريد چه آشكار نمائيد، چه پنهانش داريد خداوند به حساب شما خواهد گذاشت.

أَلا إِنَّ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قَدْ يَعْلَمُ ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ:

آگاه باشيد كه هر چه در آسمان ها و زمين است ملكيتش ويژه خداست، و شما در هر وضعى قرار داريد خداوند به آن آگاه است.

آيات ديگرى كه تفسيرى بر جمله لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ آية الكرسى است در قرآن مجيد آمده كه بيانگر مالكيت خداست وهمه موجودات سمائى و ارضى را مملوك حضرت حق خوانده است.

انسان با دقت در اين آيات، و با نگاهى عميق به حدود اختياراتش به اين حقيقت آگاه مى شود كه مالك واقعى اشياء نيست، مالكيت او يك امر اعتبارى و انتزاعى است كه از روزگاران گذشته بنابر ضرورت زندگى اجتماعى و اقتصادى پايه گذارى شده و پيامبران خدا اين مالكيت اعتبارى را در چهارچوب مقررات حق امضاء كرده اند.

مالكيت انسان نسبت به يك درخت ميوه در اين حدود است كه اگر بخواهد آن را نگاه دارد و از ميوه اش بهره بگيرد يا آن را بفروشد يا قطع كند مى تواند و اختيار اين امور را دارد ولى اين مسائل سبب مالكيت حقيقى نيست.

مالك حقيقى و صاحب واقعى درخت خداوندى است كه ذرات وجود درخت آفريده اوست و حيات همه سلول هاى آن، از پرتو افاضه و عنايت اوست، مالك حقيقى درخت كسى است كه براى حفظ زندگى و ادامه حيات درخت از طرفى به آن نيروى تغذيه و هضم و جذب داده و از طرف ديگر غذاى درخت را در سفره طبيعت آماده و مهيا نموده است، خلاصه مالك حقيقى درخت پروردگار است كه همه اجزاى درخت را آفريده و به همه آنها زندگى بخشيده و تدبير حكميانه خود را به صورت قوانين تكوينى در وجود درخت بكار گرفته و به راه تكاملش سوق داده است.

بشر با همه پيشرفت هاى علمى، ناچار است بى چون و چرا از قوانين طبيعى كه برنامه اجرائى حاكميت خداوند است اطاعت نمايد و به سنن الهى در نظام آفرينش تسليم باشد و هرگز قدرت ندارد آن قوانين را كه از آثار حاكميت و ملكيت حضرت حق است بر اساس تمايلات خود تغيير دهد.

راسل فيلسوف معروف غربى كه خارج از حوزه دين و توحيد مى زيست به اين معنا اعتراف كرده مى گويد: انسان هر قدر هم عالم و دانشمند باشد، قادر مطلق نيست و قدرت او محدود به حدود طبيعت است، به وسيله علم و صنعت مى تواند اين حدود را توسعه دهد ولى هرگز نخواهد توانست به كلى آن را از ميان بردارد.

ما مى توانيم با ملايمت طبيعت را به برآوردن بسيارى از آرزوهاى خود راضى كنيم، ولى نمى توانيم بر او حاكم و فرمانروا باشيم.

يا كارى كنيم كه طبيعت سر موئى از راه خود منحرف شود.

 

 

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه