قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

بشارت ملائكه به ابراهيم (علیه السلام)

 

دلسوزي انبيا شگفت‌آور است. پروردگار متعال در قرآن اشاره مي‌كند که چهره‌هاي نوراني و شايسته‌اي، اول شب وارد خانة ابراهيم شدند. ابراهيم خيلي خوشحال شد. تعدادي از ميهمانان غريبه بودند. ابراهيم (علیه السلام) سريع در حياط آمد و يک گوسالة پرواري و پرگوشت را قرباني کرد. به ساره گفت اين گوشت را در تنور مي‌گذاري، زود هم مي‌پزي. يک سفره پهن کرد و گوشت‌ها را در ظرف گذاشت. ديد ميهمان‌ها خيلي آرام هستند. انگار اشتها ندارند و نگاه به سفره نمي‌کنند. ابراهيم ترسيد که اين‌ها چه موجودي هستند؟ گفتند: ابراهيم! ما از جنس شما نيستيم. ما ملائکة حقيم و از طرف خدا براي دو امر آمده‌ايم:

يکي به خانمت ساره که الان در مرز نودسالگي است بشارت دهيم که خدا مي‌فرمايد: مي‌خواهم به تو يک فرزند پسر بدهم. ساره هم به صورتش ضربه‌اي زد و گفت: واي من در اين سن، بچه‌دار شوم؟ و يک خندة تعجب‌آميز كرد. گفتند: خدا اراده کرده و اين کار انجام مي‌گيرد. در سن نودسالگي به يک خانم مي‌خواهد بچه بدهد و بچه‌اش هم پيامبر شود و نسل او هم پيامبر شوند:

(وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ يَعْقُوبَ)

و اما امر دوم كه ما نيمه شب مي‌خواهيم به سرزمين قوم لوط برويم؛ زيرا خدا به ما دستور فرموده وقتي اين جمعيت خوابشان گرفت:

(أَمْرُنا جَعَلْنا عالِيَها سافِلَها)

 

ما فرمان داريم از پروردگار که زمين قوم لوط را زير و رو كنيم و سنگ و گل به همة آن‌ها ببارانيم. اين مأموريت ماست. ابراهيم به ملائکه گفت: نمي‌شود از خدا خواهش كنيد از اين‌ها گذشت کند؟ به بلا مبتلا نشوند؟ اين مهر انبيا نسبت به همة مردم است.


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه