مطهری، مرتضی
توحیدنظری بینش کمال است و توحید عملی جنبش در جهت رسیدن به کمال.توحید نظری پی بردن به «یگانگی » خداست و توحید عملی «یگانه شدن » انسان است.توحید نظری «دیدن » است و توحید عملی «رفتن » .
پیش از آنکه توحید عملی را شرح دهیم لازم است نکته ای را درباره توحید نظری تذکر دهیم.آیا توحید نظری یعنی شناختن خدا به یگانگی ذات و یگانگی ذات و صفات و یگانگی در فاعلیت، ممکن است یا غیر ممکن؟و به فرض امکان، آیا این شناختنها در سعادت بشر تاثیری دارد یا هیچ ضرورت و لزومی ندارد و در میان مراتب توحید آنچه مفید است توحید عملی است و بس؟ ممکن بودن یا ناممکن بودن این شناختها را ما در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم مورد بحث قرار داده ایم، اما اینکه آیا سعادت بخش است یا بیهوده، بستگی دارد به نوع شناخت ما از انسان و از سعادت او.موج افکار مادی درباره انسان و هستی سبب شده که حتی معتقدان به خدا مسائل معارف الهی را بی فایده و بیهوده تلقی کنند و نوعی ذهن گرایی و گریز از عینیت گرایی بشمارند، ولی یک نفر مسلمان که بینشش درباره انسان این است که واقعیت انسان تنها واقعیت بدنی نیست، واقعیت اصیل انسانی واقعیت روح اوست - روحی که جوهرش جوهر علم و قدس و پاکی است - به خوبی می فهمد که توحید به اصطلاح نظری علاوه بر اینکه پایه و زیر بنای توحید عملی است خود بذاته کمال نفسانی است، بلکه بالاترین کمال نفسانی است، انسان را به حقیقت به سوی خدا بالا می برد و به او کمال می بخشد.الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه (1).
انسانیت انسان در گرو شناخت خداوند است، زیرا که شناخت انسان، از انسان جدا نیست بلکه اصلی ترین و گرامی ترین بخش وجود اوست.انسان به هر اندازه به هستی و نظام هستی و مبدا و اصل هستی شناخت پیدا کند، انسانیت - که نیمی از جوهرش علم و معرفت و شناختن است - در او تحقق یافته است.
از نظر اسلام، خصوصا از نظر معارف مذهب شیعه، جای کوچکترین شک و تردیدی نیست که درک معارف الهی قطع نظر از آثار عملی و اجتماعی مترتب بر آن معارف، خود هدف و غایت انسانیت است.
اکنون به توحید عملی بپردازیم: توحید عملی یا توحید در عبادت یعنی یگانه پرستی، به عبارت دیگر، در جهت پرستش حق یگانه شدن.بعدا خواهیم گفت که عبادت از نظر اسلام، مراتب و درجات دارد.روشن ترین مراتب عبادت، انجام مراسم تقدیس و تنزیه است که اگر برای غیر خدا واقع شود مستلزم خروج کلی از جرگه اهل توحید و از حوزه اسلام است.ولی از نظر اسلام پرستش منحصر به این مرتبه نیست، هر نوع جهت اتخاذ کردن، ایده آل گرفتن و قبله معنوی قرار دادن، پرستش است.آن کسی که هواهای نفسانی خود را جهت حرکت و ایده آن و قبله معنوی خود قرار بدهد آنها را پرستش کرده است: ارایت من اتخذ الهه هواه (2).
آیا دیدی آن کس را که هوای نفس خود را خدا و معبود خویش قرار داده است؟ آن کس که امر و فرمان شخص دیگر را که خدا به اطاعت او فرمان نداده، اطاعت کند و در برابر آن تسلیم محض باشد او را عبادت کرده است: اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله (3).
همانا عالمان دینی خود و زاهدان خود را به جای خدا، خدای خویش ساخته اند.
و لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله (4). همانا بعضی از ما انسانها بعضی دیگر را خدای خویش و مطاع و حاکم بر خویش قرار ندهیم.
بنابر این، توحید عملی یا توحید در عبادت یعنی تنها خدا را مطاع و قبله روح و جهت حرکت و ایده آل قرار دادن، و طرد هر مطاع و جهت و قبله و ایده آل دیگر، یعنی برای خدا خم شدن و راست شدن، برای خدا قیام کردن، برای خدا خدمت کردن، برای خدا زیستن، برای خدا مردن، آنچنانکه ابراهیم گفت: وجهت وجهی للذی فطر السموات و الارض حنیفا و ما انا من المشرکین... (5) ان صلوتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین لا شریک له و بذلک امرت و انا اول المسلمین (6).
روی دل و چهره قلب خود را حقگرایانه به سوی حقیقتی کردم که ابداع کننده همه جهان علوی و سفلی است، هرگز جزء مشرکان نیستم...همانا نمازم، عبادتم، زیستنم و مردنم برای خداوند، پروردگار جهانهاست.او را شریکی نیست.به این فرمان داده شده ام و من اولین تسلیم شدگان به حق هستم.
این توحید ابراهیمی، توحید عملی اوست.کلمه طیبه «لا اله الا الله » بیش از هر چیزی ناظر بر توحید عملی است، یعنی جز خدا شایسته پرستش نیست.
توحید عملی - اعم از توحید عملی فردی و توحید عملی اجتماعی - عبارت است از یگانه شدن فرد در جهت یگانه پرستی خدا و نفی هر گونه پرستش قلبی از قبیل هواپرستی، پول پرستی، جاه پرستی و غیره، و یگانه شدن جامعه در جهت یگانه پرستی حق از طریق نفی طاغوتها و تبعیضها و بی عدالتیها.فرد و جامعه تا به یگانگی نرسد به سعادت نائل نمی گردد و جز در پرتو حق پرستی به یگانگی نمی رسد.قرآن کریم در سوره مبارکه زمر آیه 29 تفرق و تشتت شخصیت انسان و سرگردانی او و بی جهتی او را در نظام شرک و متقابلا یگانگی و به وحدت رسیدن و یک جهت شدن و در مسیر تکامل واقع شدن او را در نظام توحیدی چنین بیان می کند: ضرب الله مثلا رجلا فیه شرکاء متشاکسون و رجلا سلما لرجل هل یستویان مثلا.
خدا مثلی می آورد، مثل مردی که بنده چند فرد بدخوی ناسازگار است(که هر کدام با خشونت و بدخویی او را به سویی فرمان می دهند)و مردی دیگر که تسلیم یک فرد است.آیا ایندو مانند یکدیگرند؟ انسان در نظام شرک هر لحظه به سویی و به جانب قطبی کشیده می شود، خسی است بر دریا، موجها هر لحظه او را در جهتی با خود می برند، اما در نظام توحیدی مانند یک کشتی مجهز به دستگاه های راهنمایی است، در یک حرکت منظم و هماهنگ تحت فرمان مقامی خیرخواه.
پی نوشت ها:
1.فاطر/10.
2.فرقان/43.
3.توبه/31.
4.آل عمران/64.
5.انعام/79.
6.انعام/162 و 163.
منبع : پایگاه عرفان