قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

توحید (2) - جلسه بیست و چهارم – (متن کامل + عناوین)

 

آثار توحيـد در زندگي دنيا و آخرت انسان

 

اراك، مسجـد سيــد دهة اول صفر 1387

الحمد للـه رب العالمين و صلّي اللـه علي جميع الانبياء و المرسلين و صلّ علي محمد و آله الطاهرين.

 

آثار توحيد در زندگي دنيا و آخرت انسان

توحيد رابطۀ استوار و ناگسستني قلب و اعضا و جوارح انسان در مسير خواسته‌هاي حکيمانه و عالمانۀ حضرت حق مي‌باشد. بنابراين براي هيچ خردمندو سالکي، بر شمردن آثار توحيد در زندگي دنيا و آخرت انسان، امکان ندارد.

همان طور که وجود مقدس او نامحدود است، آثار ارتباط با او هم نامحدود است.

قرآن مجيد مي‌فرمايد:

زماني توحيد به معناي واقعي در وجود يک مرد، يک زن، يک انسان، تحقق پيدا مي‌کند که انسان به پروردگار و مقررات او آگاه شود و طاغوت را بشناسد. يعني به منبع زيان و ضرر آگاه شود و هيچ رابطه‌اي با او برقرار نکند و از طاغوت اجتناب کند[1] و پايۀ فرهنگ او را در خيمۀ زندگي خود برپا سازد.

ابتدا بايد اين مسأله پياده شود تا خورشيد اعتقادي و عملي طلوع کند و اگر ابر تاريک فرهنگ طاغوت ـ هر چه باشد؛ هواي نفس و فرعون‌ها و سردمداران مکتب‌هاي انحرافي ـ بر زندگي سايه افكنده باشد، خورشيد توحيد طلوع نمي‌کند. نور توحيد اعتقادي و عملي براي طلوع، افق مي‌خواهد. اگر اين افق را ابرهاي متراکم تاريک فرهنگ ضدخدا فرا گرفته باشد، چگونه ظهور کند؟ چگونه انسان با چشم دل، حق را ببيند؟ چگونه در زير ابرهاي متراکم فرهنگ طاغوتي، فرمانبر خواسته‌هاي حکيمانه و عالمانۀ صاحب هستي باشد؟

 

پاك‌سازي فرهنگ طاغوت و طلوع نور توحيد

بنابراين پروردگار در قرآن مجيد، اول مسألۀ نفي غير خود را طرح مي‌کند و بعد مي‌گويد من ظهور مي‌کنم.

در اين زمينه دو آيه در قرآن مجيد آمده است. يک آيه:

(فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّه)[2]

راه طلوع توحيد و ايمان، دفع فرهنگ طاغوت است.

آيۀ ديگر:

(فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ)[3]

آيه ابتدا نفي معبود باطل را بیان مي‌کند و اگر هواپرستي و طاغوت پرستي کنار برود، اگر فرهنگ فرعوني و نمرودي کنار برود، خدا در زندگي شما جلوه مي‌کند. با وجود ابرهاي متراکم، انتظار طلوع نور را در اعتقاد و عملتان نداشته باشيد.

هرگز نبري راه به سرمنزل مقصود     تـا مرحله پيما نشـوي وادي لا را

نفـي مـن شد بـاعث اثبـات مـن      خواجـه در لاي من الاي من است[4]

 

اسلام استوار بر اوامر و نواهي الاهي

اسلام بر حذف و انتخاب استوار است. ابتدا بايد حذف انجام بگيرد؛ ما تا جهل را حذف نکنيم، عالم نمي‌شويم؛ تا ظلمت را حذف نکنيم، اهل نور و روشنايي نمي‌شويم. تا باطل را حذف نکنيم، حق در ما جلوه نمي‌کند. اين حذف و انتخاب حتي در عبادات هم جايگاه بسيار اساسي و ريشه‌اي دارد.

احكام دين وقتي به يک مرد و زن مي‌گويد نماز بخوان، اول از حذف باطل‌ها شروع مي‌كند؛ مي‌گويد: لباس حرام نباشد. فرش و خانه‌اي که مي‌خواهي در آن نماز بخواني، غصبی نباشد. آبي که مي‌خواهي با آن وضو و غسل کني، حرام نباشد. پولي که براي آب غسل و وضو مي‌دهي، حرام نباشد. بعد در خوراك، يک لقمۀ حرام نباشد؛ چون تا زماني که آثار حرام در وجود تو است، خداوند به تو نگاه نمي‌کند.

يا مي‌خواهي روزه بگيري، مي‌گويد: غذا نخور، آب نياشام، دود غليظ به حلق فرو نبر، تا صبح بر جنابت باقي نماني، به خدا و پيغمبر دروغ نبند. ابتدا، ده دوازده تا حذف را اعلام مي‌کند، بعد مي‌فرمايد: روزه انجام بده تا روزه اثرگذار باشد؛ وگرنه ساختمان روزه بر پا نمي‌شود.

يا حج مي‌روي، حتماً بايد لباس احرام تو که دو تا حوله است از پول حلال باشد؛ وگرنه اگر از راه يا مال حرام باشد، با اين دو تكه پارچه خودت را میبپوشاني و در مسجد شجره میگويي:

«لبيک اللهم لبيک لا شريک لک لبيک»[5]

محرم مي‌شوي و بيست و چهار چيز هم به تو حرام مي‌شود، ولي تمام اعمالت باطل است.

وقتي برگشتي به وطن، همسرت به تو حرام است؛ تا سال ديگر با دو پارچۀ حلال اعمال را انجام بدهي. اول بايد برنامه حذف را به کار گرفت. اصلاً راه ورود به عبادات، «لا اله» است، راه ورود به مال حلال «لا اله» است، راه ورود به توحيد، حريم انبيا و پيشگاه ابرار و نيکان و صديقين، «لا اله» است. اول بايد حذف را ارزش داد و بعد انتخاب كرد. اين حرف اهل خدا است.

من اگر خود را حذف نکنم، عبدالله نمي‌شوم. من اگر مالکيت خود را نسبت به مال در پيشگاه حق حذف نکنم، عبدالله نمي‌شوم. من بايد به جاي مال من، مال الله بگويم. به جاي علم من، بايد علم الله بگويم. به جاي حکومت من، بايد ملک الله بگويم. اين حرفي بود که يوسف وقتي که روي تخت عزيز مصر قرار گرفت، گفت:

(رَبِّ قَدْ آتَيْتَني مِنَ الْمُلْكِ وَ عَلَّمْتَني مِنْ تَأْويلِ الْأَحاديثِ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ تَوَفَّني مُسْلِماً وَ أَلْحِقْني بِالصَّالِحينَ)[6]

خداي من! اين حکومت از من نيست. خداي من! اين تمام حکومت نيست؛ مقدار كوچك و اندکي از حکومت است. يعني حضرت يوسف، سلطنت را کوچک ديد. وقتي آدم به اين شيوه به امور نگاه کند، چگونه متکبر شود؟

مقداري از علم حقايق را تو به من دادي؛ از علم تو است، ولي اندکي‌ از آن را به من دادي.

(فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) کليددار در اين عالم، يک موجود است؛ آن هم تويي.

 

تسليم بودن در برابر خدا

(أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ تَوَفَّني مُسْلِماً)

حضرت يوسف به پروردگار التماس کرد و اشک ريخت و گفت: خدايا! روز مرگ يوسف، او را يک انسان تسليم محض از دنيا ببر. اگر من تسليم مال و زن و شهوت و حکومت و هواي نفس باشم و از دنيا بروم، بايد تا ابد در جهنم بمانم. خدايا صاحب همۀ امور من تويي. چقدر نداي توحيد، زيبا است. انسان موحد از مزاحمت هواي نفس و کبر و حرص و بخل و کوچکي طاغوت و فرهنگ طاغوت، در امان است.

(الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآب)[7]

غلام همت آنم که زيـر چرخ کبـود    زهر چه رنگ تعلق پذيرد آزاد است[8]

 

ديدگاه توحيدي اهل معرفت

در حرم حضرت رضا (ع) يک کسي نامه‌اي به عالم کم نظير، شخصيت فرهيخته حاج شيخ مرتضي آشتياني[9] داد. ايشان روي پاکت را خواند كه نوشته است: محضر حضرت آيت الله العظمي عالم بزرگ، انديشمند و تکيه گاه اهل دانش، آقاي حاج شيخ مرتضي آشتياني. ايشان فوري در پاکت را باز کرد و نامه را بيرون آورد و پاکت را در ضريح انداخت و گفت: يا بن رسول الله! مطلبي که روي پاکت مي‌باشد از آن شما است. اما شناسنامۀ من همان است که در دعاي کميل آمده:

«و انا عبدك الضّعيف الذّليل الحقير المسكين المستكين»[10]

مطالبي که روي پاکت نوشته‌اند، اشتباه نوشته‌اند. این‌ها القاب شما است.

امام خميني; که اين انقلاب عظيم و پرمنفعت را به وجود آورد، به گروهي از سران كشورهاي خارجي فرمودند: اين تحول کار ما نبوده، کار خدا بوده است؛ من اين کار را از خودم نمي‌دانم؛ چون خود را کسي نمي‌دانم و شما‌ها را هم هيچ نمي‌دانم. اين توحيد است.

 

آثار توحيد در وجود مؤمن

آدم مؤمن در فضاي توحيد، امنيت و سلامت، رشد و کرامت، و عظمت و عزت دارد؛ گرچه در شش ميليارد نفر تنها بماند. توحيد چه سرزمين عجيبي است. توحيد فضايي و سرزميني است که نهال وجود هر کسي را در اين سرزمين بکارند، به شجرۀ طيبه تبديل مي‌شود.

اين آيه در سورۀ مبارکه ابراهيم است كه مي‌فرمايد:

(ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِت)[11]

ريشه در خدا است و برکندني نيست. يزيد سي هزار نفر را با تير و نيزه و عمود آهن بفرستد؛ تنها کاري که از دست او برمي‌آيد، قطعه قطعه کردن بدن است نه عقل و روح؛ زيرا ريشۀ امام و هفتاد و دو نفر در خدا است.[12]

(جاهِدُوا فِي اللَّه)[13]

ريشۀ تلاش با اخلاص كندني نيست؛ زيرا به پروردگار وصل است. با هیچ قدرتي نمیتوانند او را از خدا جدا کنند. خدا با همه قدرتش او را نگه داشته است. مي‌فرمايد:

(يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ)[14]

اهل خود را نگه مي‌دارم. چه کسي مي‌تواند این‌ها را از من جدا کند. (وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ) بدنه و تنۀ اين درخت رو به آسمان است:

(تُؤْتي أُكُلَها كُلَّ حينٍ)[15]

مردم در همۀ روزگاران از ميوۀ او استفاده مي‌کنند. يک ميوۀ درخت وجود امام حسين (ع)، اين انقلاب ما بود که امام خميني; مي‌فرمود: آنچه داريم از سيد الشهداء است.

کدام سرزمين پاک‌تر از توحيد است؟! ما در کنار توحيد در قرآن، چقدر کلمۀ سبحان الله و تسبيح داريم؛ يعني حقيقتي که از هر عيب و نقصي پاک باشد.

نهال وجود شما را در سرزمين توحيد قرار مي‌دهم و خودم عهده‌دار رشد اين نهال مي‌شوم:

 

ميوۀ فرهنگ طاغوت

(وَ الَّذي خَبُثَ لايَخْرُجُ إِلاَّ نَكِداً)

اما فرهنگ طاغوت، هواي نفس، لذت خواهي نامشروع، و فرهنگ شهوات حرام، علف بي‌مايه و تلخ و بي‌ريشۀ بي‌‌محصول مي‌دهد. کساني که گرايش توحيدي ندارند، به بیان قرآن در روز قيامت:

(فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبا)[16]

هيزم دوزخ هستند. درخت نيستند، ميوه ندارند؛ رشد ندارند، هيزم خشک هستند.

در فلسطيني که غرق انواع فساد است، دو هزار سال قبل، گناهي نبوده که در آن جا شيوع نداشته باشد. مسيح سي و سه سال در آن جا تبليغ توحيد کرد. دوازده نفر به او گرايش پيدا کردند. سرگروه اين دوازده نفر، جاسوس درآمد و عيسي را معرفي كرد براي اين‌که او را به دار بکشند.

اما در همين محيط فساد، نهال وجود دختري به وسيلۀ يک پيغمبر در عرصۀ توحيد کاشته مي‌شود. اينجا هم آيات قرآن چقدر عالي مي‌فرمايد:

(كَفَّلَها زَكَرِيَّا)[17]

عهده‌دار تربيت مريم يک معلم الاهی و ملکوتي شد.

 

داستان عيسي (ع) و قرية ويران شده

امام صادق (ع) مي‌فرمايد:

«مرّ عيسى بن مريم عليه السّلام على قرية»

عيسي از يک محلي عبور کرد؛ ديد زلزلۀ سختي آمده و همه زير آوار مرده‌اند. گفت: خدايا! خيلي دلم مي‌خواهد با این‌ها حرف بزنم. يک مرده را خدا زنده کرد گفت: عيسي چه مي‌خواهي؟ پرسيد: چه شده است؟ مرده زنده شده گفت: عيسي همۀ ما ناگهان دچار عذاب شديم. عيسي پرسيد: چرا؟ گفت: عبادت طاغوت. گفت: چگونه بوده است؟ گفت: در بين ما يک عدّه‌اي اهل معصيت بودند و به هر گناهي ما را دعوت مي‌کردند.[18]


مريم مقدس بانوي نمونه موحّدان

مريم از طرف مادرش به يک انسان الاهی سپرده شد. اين مادر، دخترش را به يک معلم الاهی سپرد كه به تعبير قرآن:

(أَنْبَتَها نَباتاً حَسَنا)[19]

اين نهال را رشد داد، ولي رشد او نيکو و توحيدي بود؛ يعني باطن مريم را به خدا وصل کرد. اعضا و جوارح مريم را به اجراي فرامين خدا کشيد. مريم هم با همۀ وجود، توحيد و عمل به دستورهاي خدا را قبول کرد. مدت کمي گذشت:

(كُلَّما دَخَلَ عَلَيْها زَكَرِيَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقا قالَ يا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هذا)[20]

زكريا در محراب عبادت مي‌ديد سفرۀ غذایي براي مريم گسترده است، و غريبه‌اي هم در مسجد نيامده است؛ گفت: مريم اين سفره از کجا است؟

(قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّه)

مريم گفت: خدا به من غذا مي‌دهد. بعد از مدت کمي، گوش اين دختر باز شد و صداي فرشتگان خدا را شنيد:

(يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلى نِساءِ الْعالَمين)[21]

اندکي نگذشت که دوباره گوش باز شد و شنيد:

(يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسيحُ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجيهاً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبينَ)[22]

بنابراين این اندكي از آثار ارتباط با خدا و باور داشتن خدا و عمل کردن به خواسته‌هاي خدا است.

 

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

 


پی نوشت ها:

 



[1]) اشاره به آیات نحل/ 36؛ و زمر/ 17.

[2]) بقره/ 256: «پس هر که به طاغوت [که شیطان و بت و هر طغیان گرى است] کفر ورزد و به خدا ایمان بیاورد.»

[3]) محمد/ 19: «پس بدان که هیچ معبودى جز خدا نیست [بنابراین بر آگاهیت نسبتِ به حق استوار باش]؛ و از میان رفتن [توطئه ها و موانعى که به وسیله دشمنان در راه پیشرفت دعوتت به اسلام] براى تو و مردان و زنان با ایمان ایجاد شده از خدا بخواه، و براى زنان و مردان مؤمن طلب آمرزش کن.»

[4]) وحدت کرمانشاهى.

[5]) الکافی،4/335، باب التلبیة، حدیث 3؛ و وسائل الشیعه، 12/374، باب 36، باب وجوب التلبیة عند الإحرام، حدیث 16551.

[6]) یوسف/ 101: «اى پروردگار من تو بخشى از فرمانروایى را به من عطا کردى و برخى از تعبیر خواب ها را به من آموختى. اى پدیدآورنده آسمان ها و زمین! تو در دنیا و آخرت سرپرست و یار منى در حالى که تسلیم [فرمان هاى تو] باشم جانم را بگیر، و به شایستگان مُلحقم کن.»

[7]) رعد/ 29: «کسانى که ایمان آوردند، و کارهاى شایسته انجام دادند، براى آنان زندگى با سعادت و بازگشتى نیک است.»

[8]) حافظ شیرازى.

[9]) شرح حال ایشان در کتاب وسایل هدایت،‌ جلسۀ 9 آمده است.

[10]) مصباح المتهجد، 847 (دعای کمیل).

[11]) ابراهیم/ 24: «آیا ندانستى که خدا چگونه مثلى زده است؟ کلمه پاک [که اعتقاد واقعى به توحید است] مانند درخت پاک است، ریشه اش استوار.»

[12]) تحف العقول، 245؛ و بحارالأنوار، 75/116، باب 20، حدیث 2: «عَنِ الْحُسَینِ7 قَالَ: فِی مَسِیرِهِ إِلَى کرْبَلَاءَ إِنَّ هَذِهِ الدُّنْیا قَدْ تَغَیرَتْ وَ تَنَکرَتْ وَ أَدْبَرَ مَعْرُوفُهَا فَلَمْ یبْقَ مِنْهَا إِلَّا صُبَابَةٌ کصَابَّةِ الْإِنَاءِ وَ خَسِیسُ عَیشٍ کالْمَرْعَى الْوَبِیلِ أَ لَاتَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَایعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَاینْتَهَى عَنْهُ لِیرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِی لِقَاءِ اللَّهِ مُحِقّاً فَإِنِّی لَاأَرَى الْمَوْتَ إِلَّا الْحَیاةَ وَ لَا الْحَیاةَ مَعَ الظَّالِمِینَ إِلَّا بَرَماً إِنَّ النَّاسَ عَبِیدُ الدُّنْیا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ یحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیانُونَ وَ قَالَ7 لِرَجُلٍ اغْتَابَ عِنْدَهُ رَجُلًا یا هَذَا کفَّ عَنِ الْغِیبَةِ فَإِنَّهَا إِدَامُ کلَابِ النَّارِ وَ قَالَ عِنْدَهُ رَجُلٌ إِنَّ الْمَعْرُوفَ إِذَا أُسْدِی إِلَى غَیرِ أَهْلِهِ ضَاعَ فَقَالَ الْحُسَینُ7 لَیسَ کذَلِک وَ لَکنْ تَکونُ الصَّنِیعَةُ مِثْلَ وَابِلِ الْمَطَرِ تُصِیبُ الْبَرَّ وَ الْفَاجِرَ.»

[13]) حج/ 78: «و در راه خدا چنان که شایسته جهاد است، جهاد کنید.»

[14]) ابراهیم/ 27: «خدا مؤمنان را به سبب اعتقاد و ایمانشان در زندگى دنیا و آخرت ثابت قدم مى دارد.»

[15]) ابراهیم/ 25: «میوه اش را به اجازه پروردگارش در هر زمانى مى دهد.»

[16]) جن/ 15: «ولى منحرفان هیزم دوزخند.»

[17]) آل عمران/ 37: «و زکریا را کفیلِ [رشد و تربیت معنوى] او قرار داد.»

[18]) بحارالأنوار، 70/10، باب 122، حدیث 3: «عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ7 قَالَ مَرَّ عِیسَى بْنُ مَرْیمَ7 عَلَى قَرْیةٍ قَدْ مَاتَ أَهْلُهَا وَ طَیرُهَا وَ دَوَابُّهَا فَقَالَ أَمَا إِنَّهُمْ لَمْ یمُوتُوا إِلَّا بِسَخْطَةٍ وَ لَوْ مَاتُوا مُتَفَرِّقِینَ لَتَدَافَنُوا فَقَالَ الْحَوَارِیونَ یا رُوحَ اللَّهِ وَ کلِمَتَهُ ادْعُ اللَّهَ أَنْ یحْییهُمْ لَنَا فَیخْبِرُونَا مَا کانَتْ أَعْمَالُهُمْ فَنَجْتَنِبَهَـا فَدَعَا عِیسَى7 رَبَّهُ فَنُودِی مِنَ الْجَـوِّ أَنْ نَادِهِمْ فَقَامَ عِیسَى7 بِاللَّیلِ عَلَى شَرَفٍ مِنَ الْأَرْضِ فَقَالَ یا أَهْلَ هَذِهِ الْقَرْیةِ فَأَجَابَهُ مِنْهُمْ مُجِیبٌ لَبَّیک یا رُوحَ اللَّهِ وَ کلِمَتَهُ فَقَالَ وَیحَکمْ مَا کانَتْ أَعْمَالُکمْ قَالَ عِبَادَةُ الطَّاغُوتِ وَ حُبُّ الدُّنْیا مَعَ خَوْفٍ قَلِیلٍ وَ أَمَلٍ بَعِیدٍ فِی غَفْلَةٍ وَ لَهْوٍ وَ لَعِبٍ فَقَالَ کیفَ کانَ حُبُّکمْ لِلدُّنْیا قَالَ کحُبِّ الصَّبِی لِأُمِّهِ إِذَا أَقْبَلَتْ عَلَینَا فَرِحْنَا وَ سُرِرْنَا وَ إِذَا أَدْبَرَتْ عَنَّا بَکینَا وَ حَزِنَّا قَالَ کیفَ کانَتْ عِبَادَتُکمْ لِلطَّاغُوتِ قَالَ الطَّاعَةُ لِأَهْلِ الْمَعَاصِی قَالَ کیفَ کانَتْ عَاقِبَةُ أَمْرِکمْ قَالَ بِتْنَا لَیلَةً فِی عَافِیةٍ وَ أَصْبَحْنَا فِی الْهَاوِیةِ فَقَالَ وَ مَا الْهَاوِیةُ قَالَ سِجِّینٌ قَالَ وَ مَا سِجِّینٌ قَالَ جِبَالٌ مِنْ جَمْرٍ تُوقَدُ عَلَینَا إِلَى یوْمِ الْقِیامَةِ قَالَ فَمَا قُلْتُمْ وَ مَا قِیلَ لَکمْ قَالَ قُلْنَا رُدَّنَا إِلَى الدُّنْیا فَنَزْهَدَ فِیهَا قِیلَ لَنَا کذَبْتُمْ قَالَ وَیحَک کیفَ لَمْ یکلِّمْنِی غَیرُک مِنْ بَینِهِمْ قَالَ یا رُوحَ اللَّهِ وَ کلِمَتَهُ إِنَّهُمْ مُلْجَمُونَ بِلِجَامٍ مِنْ نَارٍ بِأَیدِی مَلَائِکةٍ غِلَاظٍ شِدَادٍ وَ إِنِّی کنْتُ فِیهِمْ وَ لَمْ أَکنْ عَنْهُمْ] مِنْهُمْ [فَلَمَّا نَزَلَ الْعَذَابُ عَمَّنِی مَعَهُمْ فَأَنَا مُعَلَّقٌ بِشَعْرَةٍ عَلَى شَفِیرِ جَهَنَّمَ لَاأَدْرِی أُکبْکبُ فِیهَا أَمْ أَنْجُو مِنْهَا فَالْتَفَتَ عِیسَى7 إِلَى الْحَوَارِیینَ فَقَالَ یا اولیا اللَّهِ أَکلُ الْخُبْزِ الْیابِسِ بِالْمِلْحِ الْجَرِیشِ وَ النَّوْمُ عَلَى الْمَزَابِلِ خَیرٌ کثِیرٌ مَعَ عَافِیةِ الدُّنْیا وَ الآْخِرَةِ.»

[19]) آل عمران/ 37: «و به طرز نیکویى نشو و نما داد.»

[20]) آل عمران/ 37: «هر زمان که زکریا در محراب [عبادت] بر او وارد مى شد، رزق ویژه اى نزدش مى یافت. [روزى در کمال شگفتى] گفت: اى مریم! این رزق ویژه براى تو از کجاست؟!»

[21]) آل عمران/ 42: «قطعاً خدا تو را برگزیده و [از همه آلودگى هاى ظاهرى و باطنى] پاک ساخته، و بر زنان جهانیان [زمان خودت] برترى داده است.»

[22]) آل عمران/ 45: « [یاد کنید] زمانى که فرشتگان گفتند: اى مریم! یقیناً خدا تو را به کلمه اى از سوى خود که نامش مسیح عیسى بن مریم است مژده مى دهد که در دنیا و آخرت، داراى وجاهت و آبرو و از مقربّان است.»

 

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه