قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عشق حقيقى و مجازى

 

عشق حيوانى و الهى، مانند خدا و انسان، حق و باطل، روز و شب، يك جا جمع نمى شوند. وقتى مقابل هم قرار بگيرند، هم ديگر را دفع مى كنند، ولى دو عاشق 
مجازى، مانند يك پسر و دختر، كه عشق ايشان حيوانى است، به شدت همديگر را جذب مى كنند. يوسف و زليخا به شدت هم ديگر را دفع مى كردند. زليخا اظهار علاقه مى كرد ؛ ولى يوسف مى گفت : من به تو هيچ ميلى ندارم. اين درگيرى تا ده سال ادامه داشت تا اين كه بدون هيچ جرمى، يوسف را به زندان انداخت. وقتى با بى احترامى او را در زندان انداختند، اولين بار كه با خود حديث نفس مى كرد، با حالتى عاشقانه به خداوند عرض كرد :

 « قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَىَّ مِمَّا يَدْعُونَنِى إِلَيْهِ ... »

 زندگى در آن كاخ، براى من تلخ بود. الان راحت شدم ؛ يعنى زيباترين زن مصرى براى يوسفى كه عشق حيوانى نداشت، تلخ بود. يوسف، زليخا را تاريك و به صورت يك ديو ماده مى ديد. چشم و زبان او چشم و زبان ديگرى بود.


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه