يك طرف وجود، به علم روشن است و طرف ديگر آن، تاريك تاريك است. روح تاريك كه از بدن روشن با اين علم جدا شد، در قيامت كه من اين دو را كنار هم
بياورم، نور اين بدن، در آن جا به درد نمى خورد. آن جا اداى تكليف و عابد بودن به درد مى خورد كه آنها اين را ندارند. بدن بايد در تاريكى برود. اگر اين نفس، اماره شود، قرآن مجيد مى فرمايد: به دنبال اين اماره شدن، دچار تسويل و دسّ و هوا و سَفَه و حال رهينه مى شود وانسان را دچار خسارت وتحميلات شيطانى مى سازد. فرداى قيامت، هر يك از اين آثار و حالات، به صورت غل و زنجير و زقوم براى او درمى آيد.
« قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ »
يعقوب به برادران يوسف مى گويد : شما فريب نفس تاريك خود را خورديد و بيچاره شديد. اين نفس، به شما وانمود كرده است كه با كشتن اين بچه، به من نزديك تر مى شويد و بعد نزد خدا مى رويد و توبه مى كنيد. شما با سوزاندن دل من گناه كرديد. اين نفس، چهل سال است كه شما را به اين گناهان دل خوش كرده است. نفس شما اين را وارونه جلوه داده و به آن عمل بسيار زشت آلود كرده است.
حالت ديگر، دَسّ است ؛ يعنى با هر گناه، تيشه اى به سلامت نفس زده ايد و آن را به صورت يك موجود بد قيافه و ناقص درآورده ايد.
منبع : پایگاه عرفان