اين بهت آور است كه همه اينها حق نبود و گوساله حق بود، يعنى به اين راحتى حق را مى شود گم كرد، به اين راحتى حق را مى شود به ديگران داد. يعنى موسى ناحق، سامرى حق است. عصا به اژدها تبديل شدن ناحق و گوساله حق است. چطور انسان در مقابل حق تسليم نمى شود و رها مى كند و گوساله پرست مى شود؟
قرآن مجيد نقل مى فرمايد:
« وَ أُشْرِبُواْ فِى قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ »
شما مايه گوساله پرستى را قبل از همه اين حرفها به دلتان خورانديد.
وقتى به يك گوساله مى رسيد، به پول مى رسيد، به مقام مى رسيد، تمام حق را در همه جلوه هايش رها مى كنيد و به باطل مى گرويد، علتش چيست؟
موسى به او گفت: طبق همين
« وَ أُشْرِبُواْ فِى قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ »
كه شما قبلا مايه گوساله پرستى را به خودتان تزريق كرديد.
در يك برهه آرامش، يك مرتبه ظاهر دينى پيدا مى كنيد و در نماز جماعت شركت مى كنيد و اقتدا به پيغمبر مى كنيد، با پيغمبر در جنگ شركت مى كنيد، اما به محض اينكه در قبر پيغمبر مرا مى بندند، همين شما كه به پيغمبر، به قرآن و به نماز جماعت گرويده بوديد، هيزم مى آوريد در خانه دختر پيغمبر را آتش مى زنيد. هجوم مى آوريد و در خانه را مى شكنيد و طناب به بازوى على عليه السلاممى بنديد، كشان كشان پاى منبر مى بريد، به امام عليه السلام كه از طرف خدا به امامت انتخاب شده، مى گوييد بايد مأموم باشى و آن كسى كه در هيچ چيزى با امام عليه السلام قابل مقايسه نيست بايد امام جماعت شود، تو علم صرف بايد با جهل صرف بيعت بكنى چرا؟
چطور قرآن را كه حق است رها كرديد، سفارشات پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله را در غدير خم رها كرديد، على عليه السلامرا با همه ارزشها رها كرديد، اصرار كرديد على امام مأموم بشود، ابوبكر عادى امام بشود، چرا؟ چون
« وَ أُشْرِبُواْ فِى قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ »
شما اين مايه را قبلا به قلبتان تزريق كرديد.
اين مايه در يك برهه وقتى ظهور بكند، نمى گذارد آدم تسليم حق باشد او را به يك انسانى در برابر حق، ضد حق، ضد خدا، ضد قرآن، ضد انسان تبديل مى كند.
وقتى آدم محاسبه نكند، اين مايه ها در وجودش شكل مى گيرد و يك روزى هم خرج مى شود. حضرت يوسف عليه السلام در مقابل حوادث سنگينى قرار گرفت ولى چقدر معقول از كنار اين حوادث عبور كرد. خود را نباخت. دچار شهوت حرام نشد، روح و عقلش به اسارت دشمن درنيامد، در كارگردانيش در مدتى كه حاكم مملكت بود، يك ارزن ظلم از او صادر نشد به علت اينكه يك مايه قوى توحيدى را به قلب خود تزريق كرده بود، در تمام برنامه هايى كه مى خواست وارد بشود با محاسبه رضاى خدا وارد مى شد. اين دو برداشت را ما از آيات سوره يوسف استفاده مى كنيم.
منبع : پایگاه عرفان