قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

حكايتى از مؤلف

 

روزى آراسته و خوش چهره ، قبل از منبر آمد و كنار من نشست ، گفت : چند دقيقه به حرف من گوش مى دهيد ؟ گفتم : بله . گفت : من چند سال است كه به تمام روحانيّت فحش مى دهم . گفتم : تو مرا كجا ديده اى ؟ گفت : در تلويزيون شما را ديده ام . آن زمان مى خواستم تلويزيون را روى سرم بشكنم ، چون شما را نمى شناختم . اما الان آمده ام تا به شما بگويم كه مرا ببخشيد ، من اشتباه مى كردم .

آن مايه اى كه پروردگار در آنها گذاشته است ، با محرم و صفر و تشكيل اين جلسات با ارزش ، آنها را برمى گرداند . اين شعر را براى آنها مى خوانم . خيلى شعر پرقيمتى است . براى جوان ها مى خوانم ، چون فطرت آنها پاك است . گاهى موج آنها را مى برد ، اما خدا از درون آنان ، تلنگرى به آنها مى زند تا برگردند :

 اى غزالى گريزم از يارى

 كه اگر بد كنم نكو گويد

مخلص آن شوم كه عيبم را

 همچو آينه رو به رو گويد

نه كه چو شانه به پشت سر

 رفته و مو به مو گويد[

 از دوستى كه كارهاى بد مرا دست بزند و بارك الله بگويد ، فرار مى كنم ، چون چنين شخصى خائن است .

يكى از دعاهاى حضرت رسول صلى الله عليه و آله اين بود :

الهى ! كسى را كه در ميان بندگان خود دوست دارى به من بنمايان ، تا من تنهاى از اين خوبان نميرم .

اما دومين نفر ، اسمش صديق است . لفظ صديق در قرآن نيز آمده است . صديق كيست ؟ كسى كه پيوسته مواظب شماست كه پاى شما در گناه نلغزد . چنين شخصى براى تو حالت هشدار دهنده دارد ، چون نمى خواهد تو را آلوده به گناه  ببيند .

اما سومين نفر ، « اخوك » برادر تو است ؛ كسى كه تو را به خدا مى رساند و دست تو را در دست خدا مى گذارد 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه