قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

۲۳ربیع الاول سالروز ورود حضرت فاطمه معصومه (س) به شهر قم

 

بی‌بی فاطمه معصومه (س) در سال 173 هجری در شهر مدینه دیده به جهان گشود. پس از آنکه مأمون عباسی در سال 200 هجری امام رضا (علیه‌السّلام) را به خراسان دعوت کرد، حضرت معصومه (س) به همراه عده‌از برادران و بستگان، پس از یک سال به انگیزه دیدار برادر وارد ایران شده در کتاب «حضرت معصومه فاطمه ثانی» آمده است: «پس از ولایت‌عهدی امام رضا (علیه‌السّلام) آن بنی هاشم علی (علیه‌السّلام) که مدت‌ها همواره تحت شکنجه و فشار حکام جور بودند با شنیدن این خبر به عنوان دیدار حضرت رضا (علیه‌السّلام) از مدینه به خراسان رهسپار شدند. این گروه در حدود 400 نفر بودند در رأس آن‌ها حضرت معصومه (س) بود.»

 

حسن بن محمد بن حسن قمی می‌نویسد: «وقتی حضرت معصومه (س) و همراهان به شهر ساوه رسیدند، مأموران حکومت عباسی با آن‌ها درگیر شدند و عده‌ای از آن‌ها را به شهادت رساندند. حضرت معصومه در همانجا بیمار شدند. از همراهیان سوال کرد از اینجا تا قم چقدر فاصله است؟ به ایشان عرض شد: ده فرسخ. حضرت فرمود: مرا از اینجا به قم منتقل کنید! اشتهاردی می‌نویسد:

 

 

 

«پس از اینکه مأمورین حکومت عباسی در ساوه جلوی کاروان حضرت معصومه را گرفتند حدود 23 نفر از آن‌ها کشته شدند گروهی اسیر و گروهی نیز متواری گردیدند. نقل شده که حضرت معصومه را عمال بنی‌ عباس در ساوه مسموم کردند. آن حضرت در حال بیماری قم را اختیار کرد چون قم مرکز شیعیان بود از این رو رهسپار قم شد».

 

  به این نکته باید توجه داشت که «از همان قرن اول هجری تشیع در قم رواج یافته بود. و این شهر از سوی امامان شیعه به عنوان پناهگاه شعیه محسوب می‌شد و خیل عظیمی از پیروان اهل بیت (علیهم‌السّلام) را در خود جای داده بود از جملۀ این پیروانِ اهل بیت، خاندان اشعری بودند».

 

  شیعیان قم پس از اطلاع از ورود حضرت معصومه (س) به ساوه ایشان رسیدند و از آن حضرت درخواست کردند به شهر قم تشریف فرما شوند. علی اصغر می‌نویسد:

 

 

 

«قول درست این است که خبر ورود فاطمه معصومه به ساوه و (حرکت او به سوی قم) به مردم قم رسید. آل سعد اشعری اتفاق کردند که به خدمت او برسند و از ایشان درخواست نمایند به قم بیاید. از میان ایشان موسی بن خزرج بیرون آمد و به شرف ملازمت فاطمه رسید. زمام ناقه او را گرفت و به جانب شهر کشید و به سرای خود فرود آورد».

 

  ورود حضرت معصومه به قم تقریباً در 23 ربیع الاول سال 201 هجری بوده است.  یوسف علی یوسفی می‌نویسد:

 

«حضرت معصومه روز یکشنبه 23 ربیع الاول سال 201 هجری قمری برابر با اول آبانماه 195 هجری شمسی شهر قم را با قدوم مبارکش منور ساخت».

 

  خانه موسی بن خزرج که محل فرود آمدن حضرت معصومه است در آن روز در منتهی الیه سمت جنوب غربی شهر قم بوده ... امروزه در محله «میدان میر» محلی است به نام ستیه که مسجد و مدرسه‌ای در اطراف آن بنا کرده‌اند و از قدیم الایام سینه به سینه رسیده است که این مکان جای فرود آمدن حضرت فاطمه معصومه است.   

 

شهر قم قبل از ورود حضرت معصومه علیها السلام

 

قم قبل از اسلام به صورت چند قلعه بوده که عده اى زرتشتى و یهودى در آن زندگى مى کردند. بعد از اسلام با آمدن اشعرى ها (که اصالتا شیعه و یمنى تبار بوده اند)، کم کم این سرزمین توسعه یافت. در اوائل قرن اول و در سال 23 هجرى شهر قم توسط لشکر اسلام فتح گردید و رفت و آمد مسلمانان عرب به قم آغاز شد. نخستین کسانى که از اشعرى ها به قم آمدند عبدالله بن سعد و عبدالله احوص و عبدالرحمن و اسحاق از فرزندان سعد بن مالک بن عامر اشعرى بودند و به این ترتیب ارتباط شیعیان خالص علوى با قم برقرار شده و مامن شیعیان گردید. از آن زمان مردم قم به مذهب اهل بیت علیهم السلام علاقه خاصى پیدا کرده و به همین جهت مورد سختگیرى و بى مهرى خلفاى حاکم و ستمگر عصر خود بودند.

 

شهر قم قبل از ورود حضرت معصومه علیها السلام از آبادانى ظاهرى بى بهره بود و اهالى شیعى مذهب آن در اثر بى توجهى حاکمان مورد آزار و اذیت بودند، اما از لحاظ ایمان و اعتقاد مذهبى، این شهر بهترین فضاى معنوى را داشته و زمینه پذیرش اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله و یاران با وفاى آنان در این منطقه کاملا فراهم بود.

 

به همین جهت امامان معصوم علیهم السلام در مناسبت هاى مختلف، شهر قم و اهالى آن را مورد عنایت قرار داده و عبارات زیبایى را که حاکى از علاقه مندى آن بزرگواران به این خطه ایران بود، بیان مى کردند. حتى گاهى ائمه اطهار با فرستادن تحفه ها و هدایا اهل قم را مفتخر مى ساختند. از جمله مى توان به ابى جریر زکریا بن ادریس و زکریا بن آدم و عیسى بن عبدالله و چند نفر دیگر اشاره نمود که به افتخار اخذ هدایاى ارزشمندى همچون انگشترى و جامه و کفن از دست مبارک ائمه هدى علیهم السلام نائل شدند.

 

به نظر مى رسد تعداد اخبار و احادیثى که در مورد شهر قم از ائمه اطهار علیهم السلام روایت شده است درباره هیچ یک از شهرهاى ایران روایت نشده است. مرحوم شیخ حسین مفلس در کتاب «تحفة الفاطمیین » چهل حدیث در باره قم نقل کرده است.

 

در کتاب هاى معتبر شیعى همچون بحارالانوار; سفینة البحار و مستدرک سفینة البحار و... در این رابطه روایات جامع و قابل توجهى نقل شده است. براى آشنایى بیشتر به برخى از این روایات اشاره مى کنیم:

 

1- سلام بر اهل قم

 

امام صادق علیه السلام روزى با اشاره به عیسى بن عبدالله قمى فرمود: «سلام بر مردم قم! خداوند شهرهاى آنان را با باران سیراب کند و برکت ها را بر آنان نازل کند و بدى هاى آنان را به خوبى مبدل گرداند. آن ها اهل رکوع و سجود و قیام و قعودند. آنان فقیه و دانشمند و اهل درک حقایق و روایت و عبادت نیکو هستند» .

 

2- راهى به سوى بهشت

 

صفوان بن یحیى کوفى معروف به بیاع سابرى از نزدیکترین و مطمئن ترین یاران امام رضا علیه السلام مى گوید: روزى در حضور امام رضا علیه السلام نشسته بودم که از شهر قم و اهالى آن سخن به میان آمد و اینکه آنان در زمان ظهور حضرت ولى عصر علیه السلام به سوى آن بزرگوار میل خواهند کرد. در این لحظه امام هشتم علیه السلام به اهل قم درود فرستاده و فرمود: «رضى الله عنهم، ثم قال: ان للجنة ثمانیة ابواب و واحد منها لاهل قم; و هم خیار شیعتنا من بین سائر البلاد، خمر الله تعالى ولایتنا فى طینتهم;  خداوند از آنان خشنود باشد، سپس فرمود: همانا بهشت داراى هشت در است که یکى از آن درها مخصوص مردم قم است. آنان شیعیان برگزیده ما در میان سایر شهرها هستند. خداوند ولایت و محبت ما [اهل بیت] را با طینت آنان عجین کرده است.»

 

3- پایگاه یاران مهدى علیه السلام

 

عفان بصرى مى گوید: روزى امام صادق علیه السلام به من فرمود: «اتدرى لم سمى قم؟ قلت: الله و رسوله و انت اعلم. قال: انما سمى قم لان اهله یجتمعون مع قائم آل محمد - صلوات الله علیه - و یقومون معه و یستقیمون علیه و ینصرونه; آیا مى دانى چرا شهر قم را «قم » نامیده اند؟ عرض کردم: خدا و پیغمبرش و شما آگاهترید. امام علیه السلام فرمود: قم نامیده شده است براى اینکه اهل آن با قائم آل محمد صلى الله علیه و آله همراه مى شوند و با او قیام نموده و بر او استقامت مى ورزند و او را یارى مى رسانند.»

 

در این روایت نقش مردم قم و ساکنین این شهر مقدس در حکومت جهانى حضرت مهدى علیه السلام مشخص شده است. با توجه به این حدیث، اهالى قم به ویژه دانایان و آگاهان آن، وظیفه اى مهم تر و مسؤولیت سنگین ترى نسبت به سایر شهرهاى ایران به دوش مى کشند و این حقیقت، تلاش آنان را در زمینه سازى براى حکومت جهانى حضرت مهدى علیه السلام بیشتر از سایر سرزمین ها مى طلبد.

 

4- شهر قم در قرآن و وعده پیروزى بر اسرائیل

 

پیشواى ششم روزى با یاران خود نشسته و قرآن تلاوت مى کرد تا به این آیه رسید: «فاذا جاء وعد اولیهما بعثنا علیکم عبادا لنا اولى باس شدید فجاسوا خلال الدیار و کان وعدا مفعولا  «[اى بنى اسرائیل! ] پس هنگامى که وعده [تحقق] نخستین آن دو فرا رسد، بندگانى از خود را که سخت نیرومندند بر شما مى گماریم; تا میان خانه ها [یتان] به جست و جو در آیند، و این تهدید تحقق یافتنى است.»

 

یاران امام در این لحظه پرسیدند: «جعلنا فداک من هؤلاء؟ فقال: ثلاث مرات، هم والله اهل قم  ; جانمان به فداى تو، این گروه چه کسانى هستند؟ امام صادق علیه السلام سه بار فرمود: به خدا سوگند! آنان اهل قم هستند.»

 

5- پناهگاه فرزندان حضرت زهرا علیها السلام

 

امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: «اذا اصابتکم بلیة و عناء فعلیکم بقم فانه ماوى الفاطمیین  هرگاه [در تنگناهاى زندگى قرار گرفتید و] بلاها و مصیبت ها به شما روى آورد، به سوى قم بروید; چون آنجا پناهگاه فرزندان فاطمه علیها السلام است.»

 

چنانکه اشاره شد، روایات متعددى از ائمه اطهار علیهم السلام در تجلیل و تقدیر از قم و اهل آن وارد شده است و در آن ها، شهر قم با القاب و عناوین ویژه اى مورد تجلیل قرار گرفته است، از جمله آن ها نام هاى زیر مى باشد: قم (شهر قیام)، حرم اهل بیت، شهر امن و امان، مرکز یاران ائمه، قطعه اى از بیت المقدس، کانون شیعیان، آسایشگاه انسان هاى با ایمان، مجمع انصار المهدى علیه السلام، سرزمین مقدس، پرتگاه و محل سقوط ستمگران و گردنکشان، منبع علم و فضیلت و تقوى، سالم ترین شهرها و غیره.

 

6- اگر مردم قم...

 

با این همه فضائل و مناقب که در مورد شهر قم و ساکنان آن در سیره و سخن اهل بیت علیهم السلام وارد شده است، باید توجه داشت که این ها مشروط به تداوم ایمان و اعتقاد به ارزش هاى اسلامى و ادامه راه اهل بیت علیهم السلام توسط مردم قم مى باشد و گرنه اگر کسى خیال کند که چون قمى هست و یا اینکه در شهر قم زندگى مى کند و بدون عمل، مشمول این رحمت و برکات الهى خواهد شد، به خیالى باطل و پندارى بى پایه و سست دچار شده است; چرا که امام صادق علیه السلام فرمود: «تربة قم مقدسة و اهلها منا و نحن منهم، لا یریدهم جبار بسوء الا عجلت عقوبته; ما لم یخونوا اخوانهم (و ما لم یحولوا احوالهم)، فاذا فعلوا ذلک سلط الله علیهم جبابرة سوء! ; خاک قم مقدس است و ساکنان آن از ما اهل بیت هستند و ما هم از آن هائیم، هیچ حاکم [گردنکش و] ستمگرى به آن ها قصد سوء نمى کند مگر اینکه خداوند در عذاب او تعجیل مى فرماید. البته به شرط آنکه [اهل قم] به برادران خود خیانت نکنند (و احوال خود را تغییر ندهند)، زیرا در آن صورت خداوند متعال ستمگران بیدادگر را بر آنان مسلط خواهد کرد.»  

 

بخشى از آثار و برکات حضرت معصومه علیها السلام در قم

 

ورود حضرت فاطمه معصومه علیها السلام به شهر قم و دفن پیکر مطهر آن بانوى کبریا در این شهر، آثار و برکات فراوانى را به همراه داشته است. از لحظه ورود نبیره رسول الله صلى الله علیه و آله به قم، پیوسته این شهر از جهات فرهنگى، سیاسى، اجتماعى، عمرانى و اقتصادى رو به رشد و پیشرفت نهاده است. تاثیر این واقعه تاریخى را مى توان با مطالعه زوایاى تاریخى این شهر به دست آورد. برکات این بانوى مجلله در شهر قم آنگاه به اوج خود مى رسد که بدانیم تاثیر وجود آن حضرت در تحولات تاریخى، فرهنگى، مذهبى، اجتماعى نه تنها در محدوده یک شهر بلکه گاهى در کل کشور ایران بوده و یا حداقل وقایع وحوادث کشور ایران به نوعى مرتبط با شهر قم مى باشد.

 

برکات حضرت معصومه در شهر قم و تاثیر این شهر بر کل ایران آنچنان مهم بوده و هست که سال ها دل و دیده میلیون ها زائر و مجاور و جهانگرد را به خود مشغول داشته است. این تاثیر نه تنها براى زائران مشتاقى که از راه هاى دور به عشق زیارت مرقد مطهر این دخت عصمت و یادگار امام موسى علیه السلام با ارادت خالصانه به این مکان مقدس مى شتابند ملموس است بلکه حتى براى کسانى که با انگیزه هاى غیر مذهبى وارد این مکان شده اند و یا از این دیار عبور کرده اند، پرجاذبه و شگفت انگیز بوده است. در عظمت و شکوه ظاهرى این بارگاه مقدس، حقیقت و معنویت خاصى نهفته است که ناخود آگاه هر بیننده اى را به سوى آن متوجه ساخته و دل و دیده اش را صید مى کند.

 

در اینجا اعترافات چند تن از افراد خارجى را که در قرن هاى گذشته از قم دیدن کرده و در لابلاى سخنان خود به نقش ارزنده این بانوى ملکوتى و تاثیر بارگاه آن حضرت در شهر قم اشاره کرده اند، مرور مى کنیم.

 

«اوژن فلاندن » جهانگرد فرانسوى و دانشمندى که در زمان محمد شاه قاجار در سال هاى 1219 و 1221 شمسى به اتفاق هموطن هنرمند خود «پاسکال کست » به ایران آمده است، در مورد اهمیت و نقش شهر قم و مرقد مطهر حضرت معصومه علیها السلام چنین مى نگارد: «مقبره فاطمه که ایرانى ها «معصومه » مى نامند در تمام مشرق، احترامى به سزا دارد و مردم از اکناف به زیارتش مى آیند، فاطمه نوه على است. از پادشاهان ایران، شاه عباس دوم، شاه صفى و فتحعلى شاه در قم مدفونند. تیمور لنگ به قم چندان لطمه نرسانده و شاید از برکت فاطمه باشد» .

 

«کارل بروگش » جهانگرد آلمانى نیز که اوضاع ایران را در سده نوزدهم میلادى از دید مادى خود بررسى کرده است، در مورد عظمت ظاهرى شهر قم و حضرت معصومه علیها السلام چنین مى گوید: «دورنماى قم به معناى واقعى کلمه از فاصله چند میلى مى درخشد، زیرا گنبد زیارتگاه این شهر را با ورقه هایى از طلا پوشانده اند که نور آفتاب را به شکل خیره کننده اى منعکس مى کند. شاهان ایران علاقه زیاد دارند به این که گنبد بناهاى مقدس را با ورقه هاى طلا و نقره بپوشانند. طلا کارى ها و نقره کارى هاى زیباى ضریح مقدس واقعا چشم را روشن مى کنند. خدمتکارانم پیوسته از شکوه و جلال گنبد و مقبره فاطمه در قم سخن مى گفتند.

 

نه فقط زندگان بلکه مردگان نیز به سوى این مزار جلب مى شوند; زیرا بسیارى از ایرانیان وصیت مى کنند که پس از مرگ در جوار این بانوى مقدس دفن شوند. قم مدفن قدیسین هم هست. بنا به گفته اهالى محل، قم داراى 444 امامزاده کوچک و بزرگ است » .

 

به هر حال بعد از ورود حضرت معصومه علیها السلام به قم و دفن پیکر مطهر آن حضرت در این سرزمین مقدس، علویان و سادات بیشترى به این شهر روى آوردند، توجه شیعیان به این نقطه فزونى یافت و علما و مشاهیر شیعه در طول تاریخ به این مکان مقدس توجه نشان دادند، مهاجرت به این شهر زیاد شد و موقعیت مذهبى قم تثبیت و استحکام تاریخى یافت.

 

قم با این ویژگى ها در میان شهرهاى شیعه نشین از شهرت جهانى برخوردار شد و یکى از شهرهاى مهم جهان اسلام به شمار آمده و از مراکز مهم فرهنگى و فقهى شیعه گردید و از همه مهم تر به عنوان هسته مرکزى و پایگاه اصلى بزرگترین و باشکوهترین انقلاب در تاریخ جهان گردید.  

 

گوشه ای از کرامات حضرت معصومه (س)

 

یکى از اساتید محترم اخلاق و وعاظ برجسته شهر مقدس قم نقل کردند: سال ها قبل در چشم دختر بچه ام نقطه سفیدى پیدا شد. به چشم پزشک معروف شهر مراجعه کردیم و ایشان اظهار داشتند که باید چشم او عمل شود.

شفاى چشم

على القاعده نوبتى را معین نمودند و ما هم مى بایست به بچه آمادگى روحى مى دادیم، ولى همین که متوجه مسأله گردید، کار او گریه و وحشت و ناراحتى شد و طبعاً یک حالت اضطرابى هم براى خود ما ایجاد کرد.

به هر حال نوبت جراحى و عمل فرا رسید وما بیمار را براى انجام عمل روانه مطب دکتر معالج کردیم . در مسیر از کنار حرم مطهر مى گذشتیم که نگاه دخترم به گنبد و بارگاه نورانى حضرت معصومه افتاد و گفت: بابا برویم حرم، من شفاى چشمم را از حضرت مى گیرم! این جمله براى من حالتى ایجاد کرد که خدا مى داند! او را به حرم بردم. همین که وارد شدیم خودش را سراسیمه به ضریح مطهر رسانید و در حالى که چشم خود را به ضریح مى کشید، مى گفت: یا حضرت معصومه(س) من مى ترسم، مى خواهند چشمم را عمل کنند، شاید کور شوم! و... و اشک مى ریخت.دیدن چنین حالتى از فرزند براى یک پدربه وضوح آشکاراست یعنى چه؟

به هر صورت , پس از زیارت با اصرار او را بغل کردم و در حالى که اشک مى ریخت او را تا وسط صحن بزرگ کنار قبر مرحوم قطب راوندى(ره) بردم و براى اینکه کفش او را بپوشانم او را به زمین گذاشتم. خواستم اشک او را پاک کنم که نگاهم به داخل چشم دختر بچه عزیزم افتاد و دیدم اثرى از لکه سفید در چشم او نیست! با عجله او را به دکتر رسانیدم. ایشان هم تصدیق نمود و گفت دیگر نیازى به عمل نیست و الحمد الله شفا یافته است.

 هدیه حضرت

یکى از علماى اعلام که در چند دوره مجلس شوراى اسلامى هم خدمت نموده اند و از سادات جلیل القدر منطقه آذربایجان شرقى مى باشند، چنین نقل مى کنند:

چند سال پیش از زعامت مرحوم آیت الله العظمى بروجردى(ره)، به طلاب و حوزه علمیه قم بسیار سخت مى گذشت، در حدى که خود این جانب که در منطقه خاکفرج مستأجر بودم، به قدرى از بقال محل نسیه جنس برده بودم که دیگر خجالت مى کشیدم از منزل خارج شوم و از مسیر آن مغازه بگذرم. روزى به فکر افتادم که این چه وضعى است؟ تا کى مى شود صبر کرد؟ اما این که چه کنم، به نتیجه اى نمى رسیدم! تا اینکه با خود گفتم به حرم مطهر حضرت معصومه(س) که عمه سادات است و خود من هم که سید هستم، مى روم و کنار ضریح مطهر فریاد مى کشم و حرف هاى دلم را مى زنم، هر چه مى خواهد بشود؟!

با عصبانیت عبایم را به سر کشیدم و به طرف حرم مطهر حرکت کردم . از صحن بزرگ وارد شدم و به طرف صحن عتیق رفتم و از دالانى که حد فاصل این دو صحن است چند قدم جلو رفتم که ناگهان خانمى به من نزدیک شد، در حالى که پوشیه به صورت زده بود و بسیار با وقار بود، پاکت نامه اى به من داد و فرمود: آقا سید! این براى شماست، من که به قصد دیگرى به طرف حرم مى رفتم، پاکت نامه را گرفته و بى توجه چند قدمى جلوتر رفتم و آن خانم هم به طرف صحن بزرگ رفت، یک مرتبه با خود گفتم ببینم در نامه چه نوشته است؟ و قصه چیست؟ نامه را بازکردم و دیدم «دو هزار تومان» پول است! با خود گفتم یعنى چه؟ به دنبال خانم رفتم که بپرسم این پول به چه عنوان و به چه جهت است ؟ به صحن ها و درهاى بیرون مراجعه کردم و اثرى ندیدم! ناگهان زبان دلم به من گفت: چه بسا این هدیه حضرت معصومه(س) است، خصوصاً با آن جمله اى که خانم به هنگام دادن پاکت بیان کرد. این جا بود که انقلابى عجیت در من پدیدار شده و بسیار گریه کردم و به طرف صحن عتیق آمدم و وارد ایوان طلا شدم، ولى وارد رواق مطهر نشدم، با خود گفتم: «تو لیاقت ندارى وارد شوى، همین جا کنار در توقف کن، تو مثل یک درنده مى خواستى حمله کنى، ولى حضرت زودتر یک لقمه غذا جلوى تو انداخت تا آرام شوى!» به هر حال بسیار گریه کردم و با عذر خواهى به منزل برگشتم. این شخصیت بزرگوار که در حال نقل این قضیه نیز بسیار اشک مى ریخت، هنوز شرمنده آن قصه و نیت اولى بود و مبهوت آن کرامات باهره، پس از لحظه اى دوباره ادامه داد، آن مبلغ پول موجب رونق و برکتى در زندگى ما شد که بحمداله هنوز محتاج شخصى نشده ام.

 صیانت حوزه

مرحوم آیت الله العظمى حاج سید صدر الدین ره فرمودند: بعد از مرحوم آیت الله العظمى حائرى (ره) مدتى من زمام امور حوزه را به دست گرفتم و شهریه طلاب راعهده دار بودم، تا این که یک ماه وجهى نرسید، مجبور شدیم قرض کنیم و شهریه را بدهیم، و ماه دوم هم به همین طریق، ولى ماه سوم دیگر جرأت نکردیم قرض کنیم.

جمعى از طلاب گرفتن شهریه به منزل من مراجعه واظهار نیاز مى کردند و من در پاسخ گفتم چیزى در بساط نیست و مبلغ قابل توجهى نیز مقروض شده ام.

بعضى از طلاب گفتند: چه کنیم؟ نه در مدرسه امنیت داریم( با توجه به فشار خفقان دوران رضا خان) و نه مى توانیم به وطن باز گردیم، اگر این جا هم خرجى نداشته باشیم، دقیقاً توهین هایى که دشمنان روحانیت مى کنند صادق مى شود و خلاصه طورى صحبت کردند که من هم گریان شدم. گفتم: آقایان تشریف ببرید , ان شاء الله تا فردا براى شهریه کارى خواهم کرد.

آن ها رفتند و من تا شب فکر مى کردم، ولى نتیجه اى نگرفتم. سرانجام سحر برخاستم، تجدید وضو کردم، به حرم مطهر حضرت معصومه(س) مشرف شدم. حرم خلوت بود، بعد از اداى نماز صبح و مقداری تعقیب، با حالت ناراحتى شدیدى پاى ضریح مطهر رفتم، و با عصبانیت به حضرت معصومه عرض کردم: عمه جان این رسم میهمان نوازى نیست که عده اى از طلاب در همسایگى شما، از گرسنگى جان بسپارند. اگر مى توانید اداره کنید بسم الله! و اگر توانش را ندارید، به برادر بزرگوارتان حضرت على بن موسى الرضا(ع) و یا به جد بزرگوارتان حضرت امیرالمؤمنین حواله فرمایید (یعنى حوزه علمیه از قم به مشهد یا نجف منتقل شود), این را گفتم و با حالت قهر و عصبانیت از حرم بیرون آمدم و وارد اتاقى در بیت مرحوم آیت الله صدر، بین بیرونى و اندرونى شدم و نشستم. ناگهان دیدم در اتاق را مى زنند، گفتم: بفرمایید. در باز شد، کربلایى محمد(پیرمرد پیشخدمت) وارد شد و گفت: آقا یک نفر با کلاه شاپو و چمدانى در دست مى گوید: همین الان مى خواهم خدمت آقا برسم و وقت ندارم که بعداً بیایم. من ترسیدم و گفتم: نمى دانم آقا از حرم آمده یا نه، حالا چه مى فرمایید؟

گفتم: بگو بیاید، بلکه راحتم کند. (چون صبح زود بود، کربلایى محمد خیال کرده بود که مأمور دولت است و براى دستگیرى آقا آمده.)

کربلایى محمد برگشت، طولى نکشید که مردى موقر و متشخص، با کلاه شاپو بر سر و چمدانى در دست وارد شد. چمدان را گوشه اتاق گذاشت، شاپو را از سر برداشت و سلام کرد. جواب دادم، جلو آمد و دستم را بوسید. سپس عذر خواهى کرد و گفت: ببخشید چون بد موقع خدمت شما شرفیاب شدم. همین الان که ماشین ما بالاى گردنه سلام رسید و نگاهم به گنبد حضرت معصومه افتاد، ناگهان به فکرم رسید که من با این ماشین که آتش و باد است مسافرت مى کنم و هر ساعت برایم احتمال خطر هست. با خود گفتم; اگر پیش آمدى شود و بمیرم و اموالم تلف شود و دین خدا و سهم امام در گردنم بماند، چه خواهم کرد؟ (ظاهراً همان وقتى که مرحوم آیت الله صدر به حضرت معصومه(س) عرض حاجت مى کرده، این فکر به ذهن آن مؤمن رسیده بود).

وى افزود: لذا وقتى که به قم رسیدیم، از راننده خواستم که مقدارى در قم صبر کند تا مسافران به زیارت بروند و من هم خدمت شما برسم.

فرمود:اموالش را حساب کرد و مبلغ زیادى بدهکار شد. در چمدانش را باز کرد و به اندازه اى وجه پرداخت که علاوه بر اداى قرض هاى گذشته و پرداخت شهریه آن ماه، تا یک سال شهریه را از آن پول با برکت پرداخت نمودم.

به حرم مشرف شدم و از حضرت معصومه(س) تشکر نمودم.

 شفاى فلج

مرحوم حضرت آیت الله حاج شیخ مرتضى حائرى (ره) نقل فرمدند: شخصى بود به نام آقا جمال، معروف به «هژبر»، که دچار پا درد سختى شده بود; به طورى که براى شرکت در مجالس، مى باید کسى او را به دوش مى گرفت و کمک مى کرد. عصر تاسوعا، آقاى هژبر به روضه اى که در مدرسه فیضیه از طرف مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى (ره) تشکیل شده بود، آمد. آقا سید على سیف (خدمتگزار مرحوم آیت الله حائرى) که نگاهش به او افتاد، به او پرخاش کرد که: سید این چه بساطى است که در آورده اى، مزاحم مردم مى شوى، اگر واقعاً سیدى، برو از بى بى شفا بگیر.

آقاى هژبر تحت تأثیر قرار گرفت و در پایان مجلس به همراه خود گفت: مرا به حرم مطهر ببر، پس از زیارت و عرض ادب، با دل شکسته، حال توجه و توسلى پیدا کرد و سپس سید را خواب ربود.

در خواب دید کسى به او مى گوید: بلند شو. گفت: نمى توانم. دوباره گفت: مى توانى، بلند شو. سپس عمارتى را به او نشان داد و گفت: این بنا از حاج سید حسین آقاست که براى ما روضه خوانى مى کند، این نامه را هم به او بده.

آقا هژبر ناگهان خود را ایستاده مى بیند که نامه اى در دست دارد و نامه را به صاحبش رساند و مى گوید: ترسیدم اگر نامه را نرسانم، درد پا بر گردد. البته کسى از مضمون نامه مطلع نشد، حتى آیت الله حائرى. ایشان فرمودند: از آن به بعد آقاى هژبر عوض شد. گویى از جهان دیگرى بود- و غالباً در حال سکوت یا ذکر خدا بود.

 

کراماتى به نقل از آیت الله العظمى اراکى( ره)

حضرت آیت الله العظمى اراکى (ره) نقل مى کردند: دستم باد مى کرد و پوست آن ترک بر مى داشت، به طورى که نمى تواستم وضو بگیرم و ناچار بودم براى نماز تیمم کنم ومعالجات هم بى اثر بود، تا به حضرت معصومه (س) متوسل شدم و به من الهام شد که دستکش به دست کنم، همین کار را کردم، دستم خوب شد.

ایشان فرمودند: آقا حسن احتشام (فرزند مرحوم سید جعفر احتشام که هر دو ازمنبرى هاى قم بودند) نقل مى کردند از آشیخ ابراهیم صاحب الزمانى تبریزى (که مرد با اخلاصى بود)که من شبى در خواب دیدم به حرم مشرف شدم، خواستم وارد شوم، گفتند حرم قرق است براى این که فاطمه زهرا(س) و حضرت معصومه(س) در سر ضریح خلوت کرده اند و کسى را راه نمى دهند. من گفتم: مادرم سیده است، من محرم هستم، به من اجازه دادند، وارد, شدم دیدم که این دو نشسته اند و در بالاى ضریح با هم صحبت مى کنند. از جمله صحبت ها این بود که حضرت معصومه به حضرت زهرا(س) عرض کرد: حاج سید جعفر احتشام براى من مدحى گفته است و ظاهراً آن مدح را براى حضرت مى خواند.

آشیخ ابراهیم این خواب را در جلسه دوره اى اهل منبر که حاج سید جعفر احتشام هم در آن حضور داشت نقل مى کند. حاج احتشام به شیخ ابراهیم مى گوید: ازآن شعرها چیزى یادت هست؟

گفت: بله در آخر آن شعر داشت (دختر موسى بن جعفر) تا این را گفت، حاج احتشام شروع به گریه کرد واز آن پس بکاء بود و بسیار گریه مى کرد.

حاج سید جعفر احتشام از وعاظ مخلصى بود که موقع روضه خواندن خودش هم گریه مى کرد.

آقاى حسن احتشام فرزند ایشان مى گوید: به پدرم گفتیم شما در آخر شعرتان یک تخلصى داشته باشید مانند سایر شعرا, قبول نکرد تا با اصرار این شعر را گفت:

ای فاطمه به جان عزیز برادرت                          بر احتشام لطف نما قصر اخضری

ایشان گفت: قصر اخضر را لطف کردند. گفتم چطور؟ گفت: همان جا که آقاى مرعشى (ره) سجاده مى انداختند، آن جا را گچ کارى کردند و سنگ مرمر سبز رنگ، و قبر حاج احتشام در همان قسمت از مسجد بالاسر است (این بود قصر اخضرى که به ایشان عطا شد.)

 

شفاى طلبه نخجوانى

حضرت آیت الله مکارم شیرازى (دام ظله) مى فرماید: بعد از فروپاشى شوروى سابق و آزاد شدن جمهورى هاى مسلمان نشین (و از جمله جمهورى نخجوان) مردم شیعه نخجوان تقاضا کردند که عده اى از جوانان خود را به حوزه علمیه قم بفرستند تا براى تبلیغ در آن منطقه تربیت شوند.

مقدمات کار فراهم شد و استقبال عجیبى از این امر به عمل آمد. از بین سیصد نفر داوطلب، پنجاه نفر که معدل بالایى داشتند و جامع ترین آن ها بودند براى اعزام به حوزه علمیه قم انتخاب شدند. در این میان، جوانى با داشتن معدل بالا، به سبب اشکالى که در یکى از چشمانش وجود داشت انتخاب نشده بود، اما با اصرار فراوان پدرش مسؤول مربوط ناچار به پذیرش ایشان شد. هنگام فیلمبردارى از مراسم بدرقه این کاروان علمى، مسؤول فیلم بردارى دوربین را روى چشم معیوب این جوان متمرکز مى کند و تصویر بر جسته اى از آن را به نمایش مى گذارد که جوان با دیدن این منظره بسیار ناراحت و دل شکسته مى شود. خلاصه کاروان به سوى قم حرکت کرده و بعد از ورود در مدرسه مربوط ساکن مى شود . جوان بیمار بعد از اسکان به حرم مشرف و با اخلاص تمام متوسل به حضرت مى شود، و در همان حال خوابش مى برد. در خواب عوالمى را مشاهده کرده و بعد از بیدارى مى بیند چشمش سالم و بى عیب است.

وقتى خبر آنى کرامت به نخجوان مى رسد، آن ها مصرانه می خواهند که این جوان بعد از شفا یافتن و سلامتى چشمش به آن جا برگردد تا باعث بیدارى و هدایت دیگران و استحکام عقیده مسلمین شود.

 

نزول رحمت الهى

بار دیگر شبانگاهان دست فیاض الهى ازآستین کریمه به در آمد و چراغى به روشنى خورشید برافروخت. سخن از گذشته هاى دور نیست، بلکه حقیقتى است محقق در جمعه شب 23/2/73. آرى بار دیگر در آن شب شاهد گشوده شدن خزائن غیب و نزول رحمت الهى گشتیم. آن که مورد عنایت قرار گرفت، مسافرى بود از راه دور، دخترى چهارده ساله از اهالى «شوط» ماکو، از شهرهاى آذربایجان، که خود چنین مى گوید: رقیه امان الله پور هستم از اهالى «شوط» ماکو، چهار ماه پیش بر اثر یک نوع سرما خوردگى از ناحیه هر دو پا فلج شدم. خانواده ام مرا به بیمارستان هاى مختلف در شهرهاى ماکو، خوى و تبریز بردند، ولى همه پزشکان پس از عکس بردارى و انجام دادن آزمایش هاى مکرر، ازدرمانم عاجز شدند و من دیگر نمى توانستم پاهایم را حرکت دهم تا این که چهارشنبه شب 21/2/73 در عالم رویا دیدم که خانمى سفید پوش سوار بر اسبى سفید به طرف من آمد و فرمود: «چرا از همان ابتداى بیمارى پیش من نیامدى تا شفایت دهم؟». با اضطراب از خواب پریدم و جریان خواب راباعمو و عمه ام در میان گذاشتم و آن ها نیز بلافاصله مقدمات سفر به قم را فراهم کردند.

لذا روز جمعه 23/2/73 به قم آمدیم و ساعت 30/7 دقیقه بعد از ظهر به حرم مطهر مشرف شدیم. پس از نماز، مشغول خواندن زیارتنامه شدم که ناگهان صداى همان خانمى که در خواب دیده بودم به گوشم رسید که فرمود: «بلند شو راه برو، که شفایت دادم» من ابتدا توجهى نکردم و باز مجدداً همان صدا با همان الفاظ تکرار شد ; این بار به خود حرکتى دادم و مشاهده کردم که قادر به حرکت مى باشم و مورد لطف آن بى بى دو عالم قرار گرفته ام .

 

نسیم رحمت

خواهر پروین محمدى اهل باختران در سال سوم دبیرستان مبتلا به تشنج اعصاب شد و پس از بى اثر بودن معالجات مکرر و ناامیدى از همه جا، همراه خانواده به امید گرفتن شفا از امام رضا (ع) عازم مشهد مقدس مى شود.

مادر ایشان این کرامت را این گونه بیان مى کند:

وقتى به قم رسیدیم، با خود گفتیم خوب است اول به زیارت خواهر امام رضا (ع) برویم، اگر جواب نداد به مشهد مى رویم ; ساعت دو بعد از نیمه شب بود که به قم رسیدیم ; ساعت نه صبح به حرم مشرف شدیم و دخترم را که به سختى خوابش مى برد و در اثر تشنج اعصاب دچار مشکلاتى مى شد، با حال توجه و توسل به حضرت معصومه(س)، به نزدیک ضریح بردم و به راحتى خوابید.

پس از مدتى که نماز ظهر و عصر گذشت، بوى عطر عجیبى حرم را گرفت و دیدم دست راست دخترم سه مرتبه به صورتش کشیده شد و رنگ او بر افروخته گردید و گوشه چادر او که به ضریح بسته بودم باز شد; در همین حال دخترم از خواب بیدار شد و گفت : مادر کجاییم؟ گفتم: حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها). گفت: مادر گرسنه ام! من که ماه ها بود حسرت شنیدن این کلمه را از او داشتم , به او گفتم : برویم بیرون حرم ; با هم داخل صحن شدیم. از او پرسیدم: احساس ناراحتى نمى کنى؟ گفت: نه، الحمدالله خوب هستم. من احساس کردم که حالت او طبیعى شده، فهمیدم که از حضرت معصومه شفا گرفته است.(این کرامت در روز پنجشنبه 2/4/73 به وقوع پیوسته است. )

 

نجات گروه سرگردان

سال هاى قبل از انقلاب تعدادى زائر در فصل زمستان، براى زیارت کریمه اهل بیت عازم قم شدند، این گروه درچند فرسخى قم به دلیل فرا رسیدن شب و برف و بوران شدید راه گم کردند و در بیابان سرگردان شدند. زائران وقتى جان خود را در خطر دیدند دست توسل به دامن حضرت معصومه (سلام الله علیها) گرفتند تا با نشان دادن راه به آن ها نجات شان دهد.

طبق سند موثق، یکى از خدام آستانه مقدسه حضرت معصومه (سلام الله علیها) مرحوم «سید محمد رضوى» مى گوید: آن شب (بدون اطلاع از وجود زائران سرگردان در بیابان) در حرم بودم، هنوز اندکى از خوابم نگذشته بود که در عالم رؤیا دیدم بى بى دو عالم حضرت معصومه (سلام الله علیها)، نزد من آمد و فرمود:«برخیز، چراغ گلدسته را روشن کن!» شتابزده از خواب بیدار شدم و نگاه به ساعت کردم، دیدم تازه اندکى از نیمه شب گذشته و برف سنگینى همه جا را فرا گرفته است و هنوز چهارساعت به اذان صبح باقى مانده (طبق معمول اندکى قبل از اذان صبح چراغ هاى گلدسته ها را روشن مى کردیم.) لذا مجدداً خوابیدم، و دوباره همان خواب تکرار شد، ولى این بار حضرت با تندى به من فرمودند: «برخیز، مگر نگفتم چراغ هاى گلدسته ها را روشن کن!» لذابراى دومین بار شتابزده از خواب برخاستم، و باوجود برف و سرماى شدید که همه جا راگرفته بود، با خود گفتم، چرا امشب چراغ ها را زودتر از معمول باید روشن کنم؟ به سمت گلدسته ها رفتم و چراغ ها را روشن کردم .

آن شب به سرآمد و صبح روز بعد که از حرم عبور مى کردم، شنیدم چند نفر از زائران به هم دیگر مى گویند: «حضرت معصومه (س) به دادمان رسید، چقدر باید از محضر مقدسه اش تشکر و سپاسگزارى نماییم! اگر چراغ هاى گلدسته ها روشن نمى شد ما در آن تاریکى شب و آن بیابان پر از برف جان سالم به در نمى بردیم.»

لذا آن موقع بود که راز خواب خود را دریافتم که چرا حضرت معصومه (سلام الله علیها) به من فرمود: «بر خیز و چراغ گلدسته ها را روشن کن!»

 

شفاى چشم بیمار

در عصر مرجعیت آیت الله العظمى بروجردى چند نفر از آشنایان و بستگان معظم له براى درمان بیمارى چشم یک بانوى علویه از خانواده خود به قم آمده بودند تا پس از زیارت مرقد مطهر حضرت معصومه(س) و دیدار آیت الله بروجردى براى مداواى چشم آن علویه به تهران بروند. آن ها پس از دیدار با معظم له به حرم مطهر مشرف مى شوند. یکى از اساتید مورد اطمینان مى گفت: در همان روز (پس از درس) همراه حضرت آیت الله العظمى بروجردى به منزلش مى رفتیم، در مسیر راه چند نفر از اهالى بروجرد به حضور آیت الله بروجردى آمدند، آیت الله بروجردى از آن ها پرسید: «پس چرا براى درمان چشم بانو علویه به تهران نرفتید؟!»

آن ها با خوشحالى جواب دادند آن علویه در حرم حضرت معصومه(س) متوسل شد و به برکت آن حضرت، چشمانش شفا یافت!

آیت الله بروجردى بى آن که تردید کند، با شنیدن این کرامت، از رفتن به منزل منصرف شده و همان دم براى تشرف به حرم حضرت معصومه(س) روانه شد و با نهایت تواضع به زیارت و شکرگزارى پرداخت. به این ترتیب آن بانوى علویه شفا یافت و دیگر براى معالجه به تهران نرفت.

نکته قابل توجه این که، مرجع کل آیت الله العظمى بروجردى به صحت این گونه کرامت ها اطمینان داشت، از این رو بى درنگ و خاضعانه از خداى بزرگ و سپس از حضرت معصومه تشکر مى کرد.

 


منبع : منتظران
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه