روايتى پرقيمت در اين زمينه نقل مى كنند كه:
عربى بيابانى وارد مسجد شد و به رسول خدا صلى الله عليه و آلهعرض كرد :
« من يحاسب الحساب يوم القيامة؟ »
متولى حساب در روز قيامت و قاضى كيست ؟ پيغمبر عظيم الشأن اسلام صلى الله عليه و آله فرمودند : خدا . آن عرب خنده اى كرد و رفت .
پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند : او را صدا كنيد . كسى دويد و گفت : برگرد ! پيغمبر صلى الله عليه و آله شما را مى خواهد . برگشت . رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند : من حرف خنده دارى زدم ؟ تو پرسيدى كه متولى حساب در روز قيامت كيست ؟ من نيز گفتم : خدا .
گفت : آقا ! من از اين جواب شما خيلى خوشحال شدم ، خنده ام از خوشحالى است . فرمودند : چرا ؟ ببينيد اين عرب بيابانى چقدر زيرك ، عاقل و فهميده بود و چقدر خدا را در عين بى سوادى خوب شناخته بود ؛ يعنى آن مغز دين را نسبت به خدا فهميده بود .
او اين جمله را گفت كه : خنده و خوشحالى من براى اين بود كه :
« الكَرِيمُ اِذا قَدَرَ عَفَا »
حساب ما دست كسى است كه هم كريم است و هم با گذشت؛ و كريم هنگامى كه در موضع قدرت قرار مى گيرد ، با عفو و گذشت رفتار مى كند . پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند : خوب فهميدى .
حسابگر ما در روز قيامت ، خداى كريم است . كريمى كه كرم و گذشتش بى نهايت است.
خيلى از جاها ، جاى گذشت است ، ولى مردم گذشت نمى كنند . گاهى جاى گذشت است ، اما حتى شخص متدين ، عالم ، دانشمند و با محبت گذشت نمى كند ، ولى وجود مقدس پروردگار ، هر جايى كه جاى گذشت است ، به يقين گذشت مى كند و حسابگرى نمى كند .
چنانچه امام صادق عليه السلام در دعاى افتتاح به ما ياد داده است ، خدا چنين گذشتى دارد :
« وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمينَ فِى مَوْضِعِ العَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ »
ضايع نشدن عمل در قيامت
خداوند در سوره بروج درباره عدّه اى مرد و زن جوان كه بعضى هايشان بچه نيز داشتند چه مى فرمايد:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ وَ السَّمَآءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ * وَ الْيَوْمِ الْمَوْعُودِ * وَ شَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ * قُتِلَ أَصْحَـبُ الْأُخْدُودِ * النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ * إِذْ هُمْ عَلَيْهَا قُعُودٌ * وَ هُمْ عَلَى مَا يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ»
جمعى كه خدا را خوب درك كرده بودند .
يكى از آيات سوره ابراهيم عليه السلام را براى شما بگويم كه در آنجا خدا ، انسان واقعى را به حقيقتى مثال زده است كه اگر كسى آنى شود كه خدا مى گويد ، چهار واقعيت از وجود او ظهور مى كند كه يكى از آنها احساس و درك حقايق است .
اين حقيقت گمشده را با حسّ پيدا مى كند ، البته در چارچوب قرآن و فرهنگ اهل بيت عليهم السلام ، نه در جاى ديگر . ممكن است من به هند بروم و زير دست استاد مرتاض قرار بگيرم و واقعا به دستور و فرهنگ او عمل كنم ، بعد مرا به جايى نيز برساند كه بگويد : برو كنار ريل بنشين ، قطار كه مى آيد ، فقط نگاهش كن ، حرف نزن ، بلكه از طريق نگاه خود موج بفرست ، قطار مى ايستد .
خدا در قرآن فرموده است :
هر كسى در اين دنيا بكوشد ، مى خواهد شخص مثبتى باشد يا منفى ، من كوشش او را ضايع نمى كنم ، يعنى شخص اصلاً خدا را نمى شناسد و با خدا رابطه اى ندارد ، عمرى نان و نمك خدا را مى خورد ، رفته و از طريق باطل رياضت كشيده ، اما خدا مى گويد : زحمت كشيده ، مرا نمى شناسد ، يا با من مخالف است ، ولى من خدايى نيستم كه زحمت او را ضايع كنم .
منبع : پایگاه عرفان