قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

كرم اميرالمؤمنين عليه‏السلام بر دشمنان

 

اين قطعه زيبا در كتاب « كامل ابن اثير » است ، خيلى مسأله مهمى است . از بس  كه بار معنوى اين قطعه سنگين است ، كوه، تحمل آن را ندارد .

شخصى شجاعِ شمشيرزنِ پرقدرتِ قويى به نام « عبيدالله بن حرّ جعفى » در سايه حكومت اميرالمؤمنين عليه السلامـ ايامى كه حضرت در كوفه زندگى مى كردند ـ بود ، و از همه مواهب حكومت اميرالمؤمنين عليه السلام بهره مند بود . جنگ صفين برپا شد . اين شخص خود را غرق اسلحه كرد و به معاويه پيوست و سه ماه تمام با اميرالمؤمنين عليه السلامجنگيد . بعد كه جنگ تمام شد و اميرالمؤمنين عليه السلام به كوفه برگشتند ، اين شخص با معاويه به شام برگشت ، چون مى ترسيد كه به كوفه برود .

معاويه در آنجا سفره اش را خيلى چرب كرد كه ديگر هوس كوفه نكند و همانجا بماند . او نيز جوان بود و زن جوانى داشت كه با همه وجود عاشق همسر خود بود . در كوفه شايعه كردند كه « عبيدالله بن حرّ جعفى » در جنگ كشته شده است . اين شايعه يقينى شد و همسر او بعد از چهار ماه و ده روز رفت شوهر كرد .

خبر ازدواج كردن او به شام و به شوهرش رسيد . البته كار اشتباهى نكرده بود ، چون يقينى بود و براى او مسلم شده بود كه كشته شده است و لذا رفت و شوهر كرد .

« عبيدالله بن حرّ جعفى » به معاويه گفت : من مى خواهم به كوفه بروم ، معاويه گفت : براى چه ؟ گفت بروم و خود را نشان دهم كه من زنده ام تا همسرم را پس بگيرم . گفت : بيچاره ! اگر پاى تو به كوفه برسد ، مأموران على بن ابى طالب عليه السلامتو را بگيرند ، تكه تكه مى كنند . اينجا بمان ! من زيباترين دختران را از شاميان براى تو مى گيرم .

گفت : من فقط همسر خودم را مى خواهم . گفت : تو چگونه مى توانى همسر خود را پس بگيرى ؟ گفت : بهترين راه براى پس گرفتن آن ، حضرت على عليه السلاماست . يعنى هر انسان الهى در اين حدّ است كه دشمن به خيرِ او صد در صد اميدوار است . معاويه گفت : من نمى دانم تو چه مى گويى ، مى خواهى بروى ، برو ، ولى  تكه تكه ات مى كنند .

به كوفه آمد . محلّ حكومت اميرالمؤمنين عليه السلام در مسجد است . به مسجد رفت ، ديد رجال سياسى ، كشورى و لشگرى آمده اند ، اميرالمؤمنين عليه السلام نيز به نوبت به مشكلات مردم رسيدگى مى كنند . وقتى خلوت شد ، آمد رو به روى اميرالمؤمنين عليه السلامنشست . خيلى مهم است كه از ايشان نترسند ؛ يعنى انسان به گونه اى زندگى كند كه از او نترسند .

تا چشم اميرالمؤمنين عليه السلام به عبيدالله افتاد ، همين يك جمله را فرمودند : آيا كار درستى بود كه در حكومت من زندگى كنى و بعد غرق در اسلحه بروى و همراه معاويه عليه من بجنگى ؟ گفت : على جان ! من نيامده ام كه مرا محاكمه كنى ، من گرفتارم ، آمده ام تا مشكل مرا حل كنى . حضرت فرمودند : مشكل خود را بگو .

در يك كلمه ، شيعه يعنى كانون محبت ، عشق ، علاقه ، جذب ، مگر اين كه طرف مقابل قابليت جذب را نداشته باشد و مجذوب نشود ، البته شما بايد سر جاذبه و محبت خود باشيد .

در زندگى مورچگان خيلى كتاب نوشته شده است . دانشمندانى عمر خود را خرج كردند تا زندگى مورچه را بررسى كنند كه چگونه است . گروهى مورچه در لانه مورچگان هستند كه دانشمندان اسم آنها را مورچه پرخور گذاشته اند كه چند برابر مورچه هاى ديگر مى خورند ، البته فقط ماده شيرين مى خورند .

اين ها مى خورند و مى خورند تا خود را به خمره شيره تبديل كنند . اين مواد خورده شده را هضم نمى كنند ، فقط به اندازه ذخيره بدن خود هضم مى كنند و بقيه را نگه مى دارند . بعد در لانه خود را برعكس آويزان مى كنند ، يعنى خلقتى دارند كه مى توانند به طاق بچسبند و آويزان شوند . مورچه ها در پاييز و زمستان از لانه بيرون مى روند و آذوقه گير نمى آورند ، درست هم هستند ، مفت خور نيستند ، مى روند براى خوردن پيدا نمى كنند ، رو به روى اين ها مى آيند و دهان خود را باز مى كنند  و شاخك ها را تكان مى دهند ، يعنى گرسنه ايم ، آنها نيز دهان خود را باز مى كنند و به اندازه اى كه اين ها سير شوند ، از آن شيرينى و شيره خود در دهان مورچه گرسنه مى ريزند .

مورچه گرسنه با اين كه خيلى از اين غذا خوشش مى آيد ، اما فردا دوباره به سراغ اين خمره زنده نمى آيد ، بلكه دوباره بيرون مى آيد ، اگر خود را سير كرد ، كرد ، اگر نه ، غروب برمى گردد ، دوبار دهان را باز مى كند تا او شيره را در دهانش بريزد و او را سير كند . گويا اين ها:

 «تَعَاوَنُواْ عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى»

 را عمل مى كنند .

 

شيعه بايد خمره شيرينى و عسل باشد . اگر پرخورى مى كند ـ نه پرخورى با دهان ـ پرخورى با دخل و درآمد ؛ يعنى روزىِ اضافه به دستش آمد ، واقعا منتظر است ببيند كه كدام انسان شيعه ، سنى ، بى دين ، با دين ، ضعيف الايمان ، چه مشكلى دارند ، برود و مشكل او را حل كند كه آن بى دين بگويد : اگر دين اين گونه است ، پس من را نيز با اين دين آشتى بده .


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه