قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

ارزش انسان و عبادت - جلسه سوم – (متن کامل + عناوین)

 

عبادت انسان

 گل سرسبد آفرينش

 

تهران، حسينيه هدايت رمضان 1374

 الحمدلله رب العالمين و صلّى اللّه على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.

 

در رابطه با توجه حضرت حق به انسان، شش آيه در قرآن كريم مطرح گرديده كه نشان مى دهد انسان گل سر سبد آفرينش است.[1]

انسان، در بين موجودات عالم، محترم ترين موجود پيش پروردگار عالم است  و خداوند متعال به اين موجود نظر خاص دارد. حضرت حق مجموعه عالم را براى انسان قرار داده تا انسان براى خدا باشد و انسان اگر خودش را با غير حق معامله كند، گوهر وجودش را با چيزى كه پست بوده معامله كرده است.

ما هر كدام به تنهايى از مجموعه جهان هستى در حال بهره گيرى هستيم و مجموعه جهان هستى بدون بخل ورزيدن در حال بهره دهى به ما هستند.

پروردگار عالم در قرآن مجيد براى اينكه مرد و زن قدر خود را از بيان خدا و صاحب خلقت و آفريننده خود بفهمند و از شخصيت خود آگاه شوند و در اين بازار با كمتر از خودشان معامله نشوند، آيات متعددى دارد.

از آيات استفاده مى شود كه: بشر مافوقى غير از خدا ندارد و آنچه در عالم هستى در كار است مادون انسان مى باشد. قيمت انسان با هيچ چيز قابل قياس نيست، يعنى ديگر بعد از اين آيات نبايد در صدد سؤال برآييم كه آسمان قيمتش بيشتر است يا انسان؟ افراد كافر و منافق و بى دين و گناهكار هم استعداداً اين قيمت را دارند، ولى قيمت شكنى كردند! يا عمداً يا به غفلت يا به جهل قيمت شكنى كردند و نخواستند خودشان را با پروردگار عالم معامله كنند، خود را با مادون خودشان معامله كردند!

 

انسان خليفه خدا

ببينيد قرآن مجيد مى فرمايد:

 

« إِنِّى جَاعِلٌ فِى الْأَرْضِ خَلِيفَةً »[2]

 

معنى آيه همان كلام پيغمبر اكرم  صلى الله عليه و آله است كه فرموده:

 

  «من رآنى فقد رآى الحق»[3]

 

هر كس من را ببيند، خدا را ديده است! يعنى من با مادون خودم معامله نكردم. چون اگر من با مادون خودم معامله مى كردم، او كه به من نمى رسيد، او مرا به طرف خودش مى كشاند. چون ما با هر چه معامله بكنيم، استعداد رسيدن به ما را ندارد! الان كل حيوانات عالم را يك جا جمع بكنند و ما بخواهيم با آنها معامله بكنيم، گاو انسان نمى شود، ولى انسان گاو مى شود و بدتر از گاو هم مى شود! الاغ انسان نمى شود ولى انسان الاغ مى شود و بدتر از آن هم مى شود، البته در قيمت شكنى!

پيغمبر اكرم  صلى الله عليه و آله مى فرمايد: انسان اگر با طلا معامله بكند، طلا انسان نمى شود، طلا سر جاى خودش هست، ولى انسان مادى مى شود. با زمين انسان معامله بكند، زمين انسان نمى شود ولى انسان زمين گير مى شود. ولى در معامله با خدا انسان خدايى صرف مى شود! چون موجودات ديگر، آن استعداد و حركت را ندارند كه ما به آنها معامله كنيم، بگوييم بياييد همرنگ ما شويد، با همديگر در اين دنيا بازى كنيم! آنها همرنگ ما نمى شوند، ولى ما را همرنگ خودشان مى كنند. قدرت حركتش را ندارند. اما ما مى توانيم همرنگ پروردگار بشويم؛ چون ما كه مادون خدا هستيم قدرت رسيدن به مافوق خودمان را داريم. پيغمبر مى فرمايد: كسى كه من را ببيند خدا را ديده است.

قرآن مجيد درباره آنهايى كه با مادون معامله مى شوند مى فرمايد:

 

« قُلُوبُكُم مِّن بَعْدِ ذَ لِكَ فَهِىَ كَالْحِجَارَةِ »[4]

  سنگ كه آدم نشد ولى تو مانند سنگ شدى،

 

« لَهُمْ أَعْيُنٌ لاَّيُبْصِرُونَ بِهَا »

 

او كه بينا نشد تو مثل او شدى!

 

« وَلَهُمْ ءَاذَانٌ لاَّيَسْمَعُونَ بِهَآ »

 

گوش خر كه گوش تو نشد، ولى گوش تو گوش او شد!

 

« أُوْلئِكَ كَالأَْنْعَـمِ »[5]

 

پس تو از اين مدار رفتى و با مادون معامله كردى و گاو پرست شدى! پول پرست شدى!

زن و مرد گل سرسبد آفرينش هستند، ولى اگر خودشان را با مادون معامله كنند:

 

« ثُمَّ رَدَدْنَـهُ أَسْفَلَ سَـفِلِينَ »[6]

 

ابن عباس مى گويد: مكه در حال طواف بودم حضرت حسين هم به حج آمده بود گفت: من گوينده را نديدم، صدا هم صداى زمين نبود، صدا صداى ملكوت بود، من با پيغمبر و اميرالمؤمنين بودم، ديگر در حدى صداها را تشخيص   مى دادم، صدا از عالم غيب بود: در طواف شنيدم كه منادى مى گويد: اى مردم عالم هر كس مى خواهد با خدا بيعت كند بيايد با حسين بيعت كند![7] اين معامله با مافوق است.

 

 

تن آدمى شريف است به جان آدميت

 نه همين لباس زيباست نشان آدميت

اگر آدمى به چشم است و گوش و دهان و بينى

 چه ميان نقش ديوار و ميان آدميت

خورو خواب و خشم و شهوت شغب است و جهل و ظلمت

 حيوان خبر ندارد ز جهان آدميت

طيران مرغ ديدى؟ تو ز پايبند شهوت به در آى

 تا ببينى طيران آدميت

رسد آدمى به جايى كه بجز خدا نبيند

 بنگر كه تا چه حد است مكان آدميت[8]

 

 

تن آدمى شريف است چون روح انسانى با جان آدميت كسب فضيلت مى كند.

  مگر مى شود كه انسان به جايى برسد كه بجز خدا نبيند؟ بله، اميرالمؤمنين مى فرمايد:

«ما رأيت شيئاً الا و رايت اللّه قبله و معه و بعده»[9]

 

من غير خدا چيزى در اين عالم نمى بينم! و هر چه هم مى بينم خدا را قبل از آن و با آن و بعد از آن مشاهده مى كنم!

 

«ليس فى الدار غيره ديار»[10]

 

جايى از او خالى نيست و همه در سيطره اراده حكيمانه و عاشقانه او هستند! من فقط او را مى بينم.

 


به صحرا بنگرم صحرا تو بينم

 به دريا بنگرم دريا تو بينم


به هر جا بنگرم كوه و در و دشت

 نشان روى زيباى تو بينم[11]



 

خود دريا كه چيزى نيست محبوب من! يك صنعت خيلى كوچكى است كه از دست اراده تو ظهور كرده است.

 

رحمت واسعه پروردگار

اين خدا كيست كه به نوح  عليه السلام مى فرمايد: به شيطان بگو: با اين همه گناهان سنگينى كه در اين عالم داشتى، اگر به قبر آدم سجده كنى توبه تو را قبول مى كنم و گذشته تو را مى بخشم؛ چون همه چيز دست من است![12]

  اين خدا كيست كه با اين همه مخالفت هايى كه با او مى كنند باز هستى را خرج مخالف مى كند! چرا همه نفرين ها نمى گيرد؟ چون او يك خصوصيت بالاتر از نفرين بنده اش را نگاه مى كند، بنده اش زار زار اشك مى ريزد كه آن جمعيت يا آن فرد را نابود كن! ولى پروردگار گوش نمى دهد.

گريه بنده اش خوب است، ثواب دارد، نفرينش هم دعاست ثواب دارد، اما كارى به نفرين بنده اش ندارد مى فرمايد: تو دارى نفرين مى كنى كه من مخالفم را نابود بكنم، ولى من منتظرم كه مخالفم با من آشتى كند! من بى خود كه خرج او نمى كنم! من به انتظار اينكه يك روزى با من آشتى كند دارم خرج او مى كنم! من اين انتظار را دارم؛ مگر اينكه خود او با من آشتى نكند. حتى در قرآن مى فرمايد: من حاضر بودم فرعون را هم قبول كنم، به همين خاطر موسى و هارون را فرستادم و گفتم برويد با او حرف بزنيد و نرم هم حرف بزنيد:

 

« لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى »[13]

 

شايد او متذكر شده و خشيت پيدا كند. اگر متذكر مى شد و خشيت پيدا مى كرد خدا مى بخشيد.

اى خدا كيستى؟! اى كاش آن طورى كه انبياء و ائمه  عليهم السلام تو را مى شناختند ما هم مى شناختيم!

اين گفتار عاشقان اوست:

 

 

نيست بر لوح دلم جز الف قامت دوست

 چه كنم حرف دگر ياد نداد استادم[14]

 

 

  امام زين العابدين  عليه السلام از خداوند متعال چنين درخواست مى كند:

 

«اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِي مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ رَاضِيَةً بِقَضَائِكَ مُولَعَةً بِذِكْرِكَ وَ دُعَائِكَ مُحِبَّةً لِصَفْوَةِ أَوْلِيَائِكَ مَحْبُوبَةً فِي أَرْضِكَ وَ سَمَائِكَ»[15]

 

خدايا! من را جورى قرار بده كه خودت و ملائكه و آسمانها و زمين مرا دوستم داشته باشند! بعضى ها روى زمين كه راه مى روند زمين فرياد مى كشد، خدا لعنتت كند، خدا تو را بردارد!

 

 

رسد آدمى به جايى كه بجز خدا نبيند

 بنگر كه تا چه حد است مكان آدميت

نه بيان فضل كردم كه نصيحت تو گفتم

 هم از آدمى شنيديم بيان آدميت[16]

 

 

والسلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته

 

 

 

 

 

 

 

 



[1] ـ آياتى كه در جلسات بعد درباره ارزش انسان مطرح مى شود چنين است:

1ـ اسراء 17 : 70؛ « وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِى ءَادَمَ وَحَمَلْنَـهُمْ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَـهُم مِّنَ
الطَّيِّبَـتِ وَ فَضَّلْنَـهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً »

2ـ نحل (16) : 1؛ « أَتَى أَمْرُ اللَّهِ فَلاَ تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحَـنَهُ وَ تَعَــلَى عَمَّا يُشْرِكُونَ »

3ـ نحل (16) : 12؛ « وَسَخَّرَ لَكُمُ الَّيْلَ وَ النَّهَارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّرَ تُ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِى ذَ لِكَ لَأَيَـتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ »

4ـ بقره (2) : 22؛ « الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِرَ شًا وَالسَّمَآءَ بِنَـآءً وَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَآءِ مَآءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الَّثمَرَ تِ رِزْقًا لَّكُمْ فَلاَ تَجْعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادًا وَ أَنتُمْ تَعْلَمُونَ »

5ـ جاثيه (45) : 12؛ « اللَّهُ الَّذِى سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِىَ الْفُلْكُ فِيهِ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُواْ مِن فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ »

6ـ جاثيه (45) : 13؛ « وَ سَخَّرَ لَكُم مَّا فِى السَّمَـوَ تِ وَ مَا فِى الْأَرْضِ جَمِيعًا مِّنْهُ إِنَّ فِى ذَ لِكَ لَأَيَـتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ »

 

[2] ـ بقره 2 : 30؛ «به يقين جانشينى در زمين قرار مى دهم .»

 

[3] ـ بحار الأنوار: 58/234، باب 45؛ «وفي رواية أن يتشبه بي و منها من رآني فقد رأى الحق فإن
الشيطان لا يتراءى بي.»

 

[4] ـ بقره2:74؛«دلهاى شمابعدازآن [معجزه شگفت انگيز] سخت شد، مانند سنگ يا سخت تر.»

 

[5] ـ اعراف 7 : 179؛ «چشمانى است كه توسط آن [حقايق و نشانه هاى حق را ] نمى بينند ،
و گوش هايى است كه به وسيله آن [ سخن خدا و پيامبران را ] نمى شنوند ، آنان مانند چهارپايانند بلكه گمراه ترند.»

 

[6] ـ تين 95 : 5؛ «آن گاه او را [ به سبب گناهكارى ] به [ مرحله ] پست ترينِ پَستان
بازگردانديم .»

 

[7] ـ المناقب: 4/52، فصل في معجزاته  عليه السلام؛ بحار الأنوار: 44/185،، باب 25؛ «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ رَأَيْتُ الْحُسَيْنَ  عليه السلام قَبْلَ أَنْ يَتَوَجَّهَ إِلَى الْعِرَاقِ عَلَى بَابِ الْكَعْبَةِ وَ كَفُّ جَبْرَئِيلَ فِي كَفِّهِ وَ جَبْرَئِيلُ يُنَادِي هَلُمُّوا إِلَى بَيْعَةِ اللَّهِ  عز و جل وَ عُنِّفَ ابْنُ عَبَّاسٍ عَلَى تَرْكِهِ الْحُسَيْنَ  عليه السلام فَقَالَ إِنَّ أَصْحَابَ الْحُسَيْنِ لَمْ يَنْقُصُوا رَجُلاً وَ لَمْ يَزِيدُوا رَجُلاً نَعْرِفُهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ مِنْ قَبْلِ شُهُودِهِمْ وَ قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَنَفِيَّةِ وَ إِنَّ أَصْحَابَهُ عِنْدَنَا لَمَكْتُوبُونَ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِمْ.»

 

[8] ـ سعدى شيرازى.

[9] ـ مفتاح الفلاح: 367.

 

[10] ـ شرح احقاق الحق: 1/182.

 

[11] ـ باباطاهر همدانى.

[12] ـ بحار الأنوار: 60/281، باب 3، حديث 170؛ الدرالمنثور: 1/51؛ «عَنْ أَنَسٍ قَالَ إِنَّ نُوحاً لَمَّا
رَكِبَ السَّفِينَةَ أَتَاهُ إِبْلِيسُ فَقَالَ لَهُ نُوحٌ مَنْ أَنْتَ قَالَ أَنَا إِبْلِيسُ قَالَ فَمَا جَاءَ بِكَ قَالَ جِئْتُ تَسْأَلُ لِي رَبَّكَ هَلْ لِي مِنْ تَوْبَةٍ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ أَنَّ تَوْبَتَهُ أَنْ يَأْتِيَ قَبْرَ آدَمَ فَيَسْجُدَ لَهُ قَالَ أَمَّا أَنَا لَمْ أَسْجُدْ لَهُ حَيّاً أَسْجُدُ لَهُ مَيِّتاً قَالَ فَاسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ.»

 [13] ـ طه 20 : 44؛ «اميد است كه هوشيار شود و [ آيين حق را بپذيرد ] يا بترسد [ و از سركشى

باز ايستد . ].»

 [14] ـ حافظ شيرازى.

[15] ـ كامل الزيارات: 39؛ بحار الأنوار: 97/264، باب 4، حديث 2، زيارت امين اللّه.

 [16] ـ سعدى شيرازى.

 

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه