قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

ادامه حكايت هدايت كردن امام موسى بن جعفر عليه ‏السلام

 

از من پرسيد كه صاحب اين خانه بنده است يا آزاد؟ گفتم: نخير آقا آزاد است! سرش را تكان داد و گفت: آزاد است كه اين كارها را مى كند! كى بود، او را نشناختى؟ نه! پا برهنه، بى كفش، بى جوراب، سراسيمه دنبال وجود مقدس موسى بن جعفر  عليه السلام دويد، او را مى شناخت، اهل مدينه بود، مى دانست اين حرف، حرف اولياى خداست، آمد حضرت را ديد و روى پاى امام افتاد و گفت: آقا من بنده هستم، نمى دانستم، غلط كردم! بساط جمع شد. فردا حالش بد شد، متخصص ترين طبيب را آوردند، نبضش را گرفت، گفت: نمى دانم. تبش را گرفت، گفت: من نمى دانم، من مى روم از اتاق بيرون، همه از اتاق بيرون برويد، ادرار اين مريض را در يك شيشه بريزيد، من بايد ادرار او را ببينم! نگاه كرد طبيب و گفت: من نمى دانم، اين مريضى كه من مى بينم يا عيسى بن مريم است كه از ترس خدا باطنش آب شده يا مريض شما بُشر حافى است!

يكى از اين دو نفر، مسيح است كه از شدت معرفت و ترس از خدا باطنش آب شده، طحالش تركيده يا بُشر حافى است؟ گفت: آقا اين خوب نمى شود اين مردنى است! اينقدر جالب از آن غايب بودن در آمد كه بعد از يك هفته مُرد!

 

غايب اين طور بايد از غيبت در آيد، بازى نكند، مسخره نكند، اگر مى خواهد  توبه كند، توبه حقيقى كند، جوان براى درآمدن از غيبت بايد يوسف را نگاه كند! مصيبت دار و بلا دار بايد ايوب را نگاه كند، عاشق حق بايد ابراهيم را نگاه كند! قيام كننده عليه زشتى ها بايد ابى عبداللّه را نگاه كند! زن بايد مريم را ببيند، خديجه كبرى را ببيند، فاطمه زهرا را ببيند، زينب كبرى را ببيند، نفيسه خاتون را ببيند، اينها شاهد على كل غايب هستند.


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه