زمان طاغوت شهردارى تهران يك خيابانى را در منطقه اميريه مى خواست باز بكند، آن وقت هم تهران يك شهردارى داشت كه در توپخانه بود. يك مهندس يهودى متعصب در يك جلسه اى مسلمان شدنش را داشت براى مهندس هاى ديگر تعريف مى كرد. علتش هم اين بود كه مهندس هاى زمان طاغوت مى گفتند: همه چيز عوض شده، نماز مى خوانى، قرآنى دست گرفته اى و كروات برداشته اى و حالى پيدا كرده اى! تو درس خوانده خارج هستى، به تور چه كسى خورده اى كه مسلمان شدى؟ گفت: شهردارى تصميم گرفت كه خيابانى را در محله اميريه و منيريه باز كند، به خانه هاى در مسير خرابى اخطار كرد كه سندهايتان را بياوريد، مقاومتى هم نكنيد، حالا يا زمين به شما مى دهيم يا خانه مى دهيم يا پول مى دهيم، هر چه كه مى خواهيد. همه كسانى كه خانه شان در معرض خرابى بود سندهايشان را آوردند، ما سندها را گرفتيم و انتقال داديم و معوض به آنها داديم، حالا يا پول داديم يا زمين داديم يا خانه داديم، يواش يواش شروع كرديم به خراب كردن، فقط خانه يك آخوند مسلمان ها مانده بود، نمى آمد، دعوتنامه براى او فرستاديم، بنا شد كه بيايد در كميسيون قيمت گذارى شهردارى، من رئيس كميسيون بودم، من فكر مى كردم كه اين آقا با دعوت ما بيايد، مى خواهد چند برابر پول خانه اش را بگيرد، حالا چون پشت راديو صحبت مى كند و او را مى شناسند و بالاخره توان دولتى هم دارد و حالا مى آيد و مى گويد: من اين قيمت را مى خواهم تا خانه را خالى كنم! گفت: ايشان آمد، خيلى آقاى مؤدب و منظم و با وقارى بود، نشست روى صندلى. مهندس هاى مسلمان، همه ناراحت بودند به خاطر من كه مهندس يهودى هستم كه حالا چه خواهد شد!؟ آقا شما چرا خانه را تخليه نمى كنيد؟ گفت: من به خودم حق تخليه نمى دهم؛ چون شما قيمتى كه روى خانه من گذاشته ايد قيمت ظالمانه است!
اين مهندس يهودى مى گويد: ما قيمتى كه روى خانه اش گذاشته بوديم حدود چهارده هزار تومان بود كه قيمت دو تا خانه شصت هفتاد مترى بود. گفت: شما قيمت ظالمانه گذاشته ايد و من زير بار ظلم نمى روم. گفتيم: ما خانه هاى ديگر را قيمت كرديم، همه قبول كردند و مقاومتى هم نكردند، فقط شما مقاومت مى كنيد، حالا هر چه مى فرماييد ما هم بنويسيم! گفت: شش هزار تومان! براى اينكه اين خانه من در اين محل و مشابه اين خانه با سؤالى كه من از متخصصان ملك و بنا كردم، شش هزار تومان مى ارزد، شما چهارده هزار تومان قيمت گذاشته ايد، هشت هزار تومان اضافه تر و اين هشت هزار تومان حق بيست ميليون جمعيت در اين مملكت است، شما به چه مجوزى مى خواهيد حق اين جمعيت را به طرف من سرازير كنيد، شما ظالم هستيد! گفت: من قيمت خانه را هنوز نپرداخته، اول او را صدا كردم و گفتم: مرا مسلمان كن تا بعد بگويم! مسلمان شدم، بعد به او گفتم: شما قدرت داريد، در اين مملكت سرشناس هستيد، من فكر مى كردم حالا مى آيى و مى گويى قيمت خانه من سى هزار تومان است، شما هشت هزار تومان هم مى خواهى از ما نگيرى!
اين است معنى:
«وَهِىَ الشّاهِدَةُ عَلى كُلِّ غائِبٍ»
منبع : پایگاه عرفان