قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

نبوّت موسى عليه ‏السلام

پروردگارا! پيغمبرت با يك بز چنين معامله كرد، خودت با ما انسان‏ها چگونه معامله مى‏كنى؟

وقتى موسى به پروردگار عرض كرد: چه شد كه من را پيغمبر كردى؟ خطاب رسيد: دو كار باعث شد، يكى: زمانى كه پيش شعيب بودى و گوسفند چرانى مى كردى، يك بزى يك روز خيلى تو را اذيت كرد و من هم ناظر تو بودم، جهيدن هاى زيادى كرد، گوسفندها و گله را به هم ريخت، و تو هر كارى كردى كه اين بز آرام بشود نشد؛ آخر هم از گله بيرون زد و چون تو امانت دار بودى در آن هواى گرم مدين، دنبال اين بز دويدى. تا بعد از ظهر در اين منطقه بيابان تو را دواند؛ تا اين بز را گرفتى، بغلش كردى و بوسيدى، دست به سر و رويش كشيدى و گفتى، چه شده بود؟ چه ناراحتى داشتى؟ من ديدم اين عاطفه اى كه در تو هست بايد خرج انسان بشود.

پروردگارا! پيغمبرت با يك بز چنين معامله كرد، خودت با ما انسان ها چگونه معامله مى كنى؟

 واعظ اگر چه امر به معروف واجب است

 طورى بكن كه قلب گناهكار نشكند

به انبيا گفت: با گناهكار تند رفتار نكنيد، چون گناهكاران را شما خلق نكرده ايد، اگر شما تندى كنيد، آنها قهرشان و فرارشان از من بيشتر مى شود، يك كارى كنيد كه به من علاقه پيدا كنند، به من برگردند، با من آشنا بشوند.


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه