عنايت خاص پروردگار به انسان
تهران، مسجد جامع بازار دهه اول محرم 1363
الحمدلله رب العالمين و صلّى اللّه على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
اراده پاك و با عظمت وجود مقدس حضرت حق است كه از ميان تمام موجودات عالم، انسان را به عنوان يك موجود خاص انتخاب كرده است.
ظرفيتى كه به اين موجود از نظر استعداد عنايت كرد به كمتر موجودى عنايت فرموده است و به معراجى كه براى انسان قرار داده، براى هيچ يك از موجودات قرار نداده است.
او يك موجودى است كه اگر مطابق دستور كار كند، به سرّ عالم و به عمق عالم ملكوت، به باطن خلقت راه پيدا مى كند.
وقتى پيامبر عظيم الشأن اسلام در دعاهاى خودشان به وجود مقدس حق عرض مى كنند:
«اللهم ارنى الاشياء كما هى»[1]
حقايق را آنطور كه هستند به من نشان بده و همه حقايق براى حضرت تجلى مى كند و وجود مقدس او داراى مقام جمع الجمعى مى شود، دلالت دارد بر اينكه ميدان پرواز انسان از ميدان پرواز همه موجودات حتى ملائكه وسيع تر است.
قرآن مجيد مى فرمايد:
« وَكَذَ لِكَ نُرِى إِبْرَ هِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَـوَ تِ وَالْأَرْضِ »[2]
در كتابها نوشته اند: نزديك ترين همسايه منظومه شمسى كه ديوار به ديوار ما و چسبيده به ما است و يك گوشه بسيار كوچكى از منظومه را اشغال كرده است؛ و آن محيطى كه اين ستاره اشغال كرده، نسبت به همه عالم نقطه صفر هم حساب نمى شود.
آن وقت قرآن مى فرمايد: همه خلقت را نشان ابراهيم داديم، چرا كه ظرفيتش را داشت.
اين گستردگى ظرف انسان را براى همه قرار داده است، اين معراج و اين حركت را براى همه قرار داده است و اين امانت را فقط و فقط به انسان سپرده است:
« إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَـوَ تِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا »
سراغ هر موجودى را از اين عالم گرفتم، از همه آسمانها و زمين و جبال، كه اين امانتم را به آنها بدهم، از من عذر خواستند و گفتند: ما تحمل آن را نداريم و من به آنها رحم كردم و ندادم.
« وَ حَمَلَهَا الاْءِنسَـنُ »[3]
اما انسان استعداد قبول آن را داشت و به او دادم.
اين امانت قرآن و نماز است، حلال و حرام خدا است، مسائل عالى معنوى و حكمت است.
امام حسين عليه السلام امانت پروردگار
روزى اميرمؤمنان بالاى منبر نشسته بودند كه امام حسين عليه السلام وارد شدند. حضرت او را صدا زدند و از او خواستند كه بر منبر برود، امام حسين عليه السلام بالاى منبر رفت و درباره هدايت و چراغ هدايت صحبت كرده و از منبر پايين آمدند. حضرت على عليه السلام او را در بغلش فشار داد و صورت حسين را بوسيد و به مردم رو كرد و فرمود: اين حسين در بين شما امانت خدا است، ببينيد با اين امانت چه مى كنيد.[4]
پروردگار متعال شما را امين دانسته كه اين امانت را به شما داده است.
حالا بايد با حضرت سيد الشهداء چگونه معامله كرد؟ امام حسين عليه السلام در يك جمله فرمودند:
«لكم فىّ اسوة»[5]
من را در تمام برنامه هاى زندگيتان سر مشق قرار بدهيد و در برابر مصائب و بلايا، صبور و راضى به رضاى حق باشيد.
«الهى رضاً بقضائك، صبراً على بلائك»[6]
عاشقان جز پى بلا نروند
بر سر دار بى رضا نروند
شما مردم، بزرگ هستيد و قدرت حركت و رسيدن به معراج را داريد، بزرگى انسان در معراج و حركت اوست واين معراج و حركت در تقوا مى باشد نه مال و رياست دنيا:
« إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَـيـكُمْ »[7]
راههاى معراج انسان
بزرگى انسان در ترك گناه است، وقتى گناه را ترك كنى، بزرگ مى شوى. براى حركت به اين معراج إلى اللّه چهار برنامه پيشنهاد مى كنند:
برنامه اوّل: قول صواب، از وقتى كه دهان باز مى كنى تا زمانى كه اين دهان را به كفن مى پوشانند، خلاف حق از دهانت بيرون نيايد.
عيسى بن مريم عليه السلام مى گفت: اگر به پليدترين حيوان بيابان بربخوريم او را با زبان ادب مى رانيم، مهار كردن زبان يك پر حركت براى معراج انسان است.
رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله در روايتى مى فرمايد:
«عَلَيْكَ بِطُولِ الصَّمْتِ فَإِنَّهُ مَطْرَدَةٌ لِلشَّيْطَانِ»
اگر دهان از حرف ناحق و نابجا و كلام بى معنا بسته باشد، شيطان از تو فرار مى كند، وقتى محيط زندگى از شيطان خالى باشد، انسان مى تواند حركت كند و به مدارج عالى انسانيت عروج كند.
«وَ عَوْنٌ لَكَ عَلَى أَمْرِ دِينِك»[8]
مى خواهى كمك براى دينت داشته باشى، دهانت را از حرف بيجا ببند.
آفات زبان
يك روز پيامبر به اميرالمؤمنين عليه السلام سفارش فرمود:
«مَنْ خَافَ النَّاسُ لِسَانَهُ فَهُوَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ»[9]
هر كس مردم از زبانش بترسند او اهل جهنم است و در روايتى ديگر فرمود:
مستقيم و برقرار نمى ماند ايمان كسى، مگر اينكه قلبش مستقيم باشد، و قلب مستقيم نمى شود مگر اينكه زبانش درست باشد، زبان نادرست، قلب درست را خراب مى كند.
اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد:
«اللِّسَانُ سَبُعٌ»[10]
زبان درنده است، اگر رهايش كنيد زخم مى خوريد.
پيغمبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
«وَ لاَ يَعْرِفُ عَبْدٌ حَقِيقَةَ الاْءِيمَانِ حَتَّى يَخْزُنَ مِنْ لِسَانِه»[11]
كسى كه زبانش را پنهان نكند عرفان به ايمان پيدا نمى كند.
اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد:
«مَا مِنْ شَيْءٍ أَحَقَّ بِطُولِ السِّجْنِ مِنَ اللِّسَان»[12]
اگر زمانى بخواهم به زندانى طولانى كسى را محكوم كند، زبان او را حكم حبس ابد مى دهم.
پيغمبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله در روايتى ديگر مى فرمايد:
خدا قسم خورده كه هيچ چيزى را مثل زبان عذاب نكنم![13]
زبان در قيامت به خداوند متعال عرض مى كند: چرا مرا اينطورى مبتلا كردى؟ خطاب مى رسد: چون سه كار كردى، يكى: آبروى مردم را بردى؛ دوم: با حرف زدن مال مسلمانى را به خطر انداختى؛ سوّم: با حرف زدن تو خون مسلمانى ريخته شد.
حكايتى از امام صادق عليه السلام درباره تهمت
علقمه مى گويد: من خدمت امام صادق عليه السلام رفتم و عرض كردم: آقا! پشت سر ما خيلى حرف هاى بد مى زنند تا حدى كه:
«يَنْسُبُونَنَا إِلَى عَظَائِمِ الْأُمُورِ وَ قَدْ ضَاقَتْ بِذَلِكَ صُدُورُنَا»
يابن رسول اللّه! سينه ام تنگ شده و دلم گرفته است!
امام صادق عليه السلام فرمود: اى علقمه! واقعاً مى خواهى تمام مردم دوستت داشته و پشست سرت حرف نزنند؟ اصلاً امكان ندارد،
«مِمَّا لَمْ يَسْلَمْ مِنْهُ أَنْبِيَاءُ اللَّهِ وَ رُسُلُهُ وَ حُجَجُ اللَّهِ»
زبان جنسى است كه از شر آن انبيا و ائمه عليهم السلام و اولياى الهى در امان نبودند.
«أَ لَمْ يَنْسُبُوا يُوسُفَ عليه السلام إِلَى أَنَّهُ هَمَّ بِالزِّنَا»[14]
آيا به يوسف صديق و محسن و صابر و متوكل و نبى خدا ـ كه همه اين اوصاف در قرآن مجيد آمده ـ تهمت زنا نزدند؟!
اى علقمه! مگر زبان نبود كه آمد و گفت: مى دانى چرا ايوب مبتلا به اين همه بلا شده؟ از بس كه گناه كرده مبتلا گشته است، اگر آدم خوبى بود كه اين همه بلا بر او نازل نمى شد؟!
اى علقمه! مگر داود عليه السلام پيامبر خدا نبود؛ با اين زبان به او تهمت زدند كه كبوتر بازى مى كرد، چشمش به زن همسايه افتاد، شوهر آن زن را با يك خنجر كشت و بعد آن زن زيبا را گرفت.
اى علقمه! مگر زبان مردم نبود كه مى گفتند: موسى بچه دار نمى شود.
آيا زبان مردم نبود كه همه فرستادگان الهى را ساحر خواندند؟
آيا زبان مردم نبود كه گفتند: مريم عليهاالسلام، نعوذ باللّه به يك نجارى زنا داده و عيسى به دنيا آمده، ولى چون آدم خوبى است، خدا او را پيغمبر كرده است؟
آيا زبان مردم نبود كه در شام امام زين العابدين عليه السلام را خارج از دين دانستند؟
آيا زبان مردم نبود كه پيغمبر صلى الله عليه و آله را شاعر و مجنون خطاب مى كرد؟
آيا زبان مردم نبود كه روزى در مدينه گفتند: پيغمبر اسلام يك بار زن زيد بن حارثه را ديده و عاشق او شده و آنقدر پيش زيد تبليغ سوء كرد تا زيد زنش را طلاق داد و بعد با او ازدواج كرد!
بعد امام صادق عليه السلام اشك ريخت و فرمود: اى علقمه! مى دانى اين مردم با زبانشان چه بلايى بر سر اميرالمؤمنين عليه السلام آوردند؟! كارى كردند كه بابايم اميرالمؤمنين عليه السلام آرزوى مرگ كرد.
يك روز اميرالمؤمنين عليه السلام از مسجد بيرون آمد و مالك را صدا زد و فرمود: مالك! خيلى دلم گرفته است، بيا برويم خانه ما، با هم رفتند به خانه حضرت، اميرالمؤمنين عليه السلام از مالك سؤال كرد كه اى مالك! من آدم بدى هستم؟ مالك! همينطور متحيّر ماند كه اين چه سؤالى است، چرا قلب مرا آتش مى زنيد؟
حضرت فرمود: اگر تو تصديق مى كنى و قبول دارى، پس چرا مردم اينقدر پشت سر من حرف مى زنند؟ مگر من چه كرده ام؟
طريق باز كردن راه معراج، سلامت زبان است.
«و اجعل لساني بذكرك لهجا و قلبي بحبك متيما»[15]
والسلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته
[1] ـ تفسير القرآن الكريم ملاصدرا: 2/342؛ مصباح الأنس: 220.
[2] ـ انعام 6 : 75؛ «و اين گونه فرمانروايى و مالكيّت و ربوبيّت خود را بر آسمان ها و زمين به ابراهيم نشان مى دهيم.»
[3] ـ احزاب 33 : 72؛ «يقيناً ما امانت را [ كه تكاليف شرعيه سعادت بخش است ] بر آسمان ها و زمين و كوه ها عرضه كرديم و آنها از به عهده گرفتنش [ به سبب اينكه استعدادش را نداشتند ]امتناع ورزيدند و از آن ترسيدند ، و انسان آن را پذيرفت.»
[4] ـ التوحيد: 305؛ بحار الأنوار: 40/202، باب 94، حديث 6؛ «عَنِ ابْنِ نُبَاتَةَ قَالَ لَمَّا بُويِعَ أَمِيرُ الْمُؤمِنِينَ عليه السلام خَرَجَ إِلَى الْمَسْجِدِ وَ قَالَ بَعْدَ خُطْبَتِهِ لِلْحَسَنِ عليه السلام يَا حَسَنُ قُمْ فَاصْعَدِ الْمِنْبَرَ فَتَكَلَّمْ بِكَلاَمٍ لاَ يُجَهِّلُكَ قُرَيْشٌ مِنْ بَعْدِي فَيَقُولُونَ إِنَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ لاَ يُحْسِنُ شَيْئاً قَالَ الْحَسَنُ عليه السلام يَا أَبَهْ كَيْفَ أَصْعَدُ وَ أَتَكَلَّمُ وَ أَنْتَ فِي النَّاسِ تَسْمَعُ وَ تَرَى قَالَ لَهُ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي أُوَارِي نَفْسِي عَنْكَ وَ أَسْمَعُ وَ أَرَى وَ أَنْتَ لاَ تَرَانِي فَصَعِدَ الْحَسَنُ عليه السلام الْمِنْبَرَ فَحَمِدَ اللَّهَ بِمَحَامِدَ بَلِيغَةٍ شَرِيفَةٍ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ وَ آلِهِ صَلاَةً مُوجَزَةً ثُمَّ قَالَ أَيُّهَا النَّاسُ سَمِعْتُ جَدِّي رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه و آله يَقُولُ أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا وَ هَلْ تُدْخَلُ الْمَدِينَةُ إِلاَّ مِنْ بَابِهَا ثُمَّ نَزَلَ فَوَثَبَ إِلَيْهِ عَلِيٌّ عليه السلام فَتَحَمَّلَهُ وَ ضَمَّهُ إِلَى صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ لِلْحُسَيْنِ عليه السلام يَا بُنَيَّ قُمْ فَاصْعَدِ الْمِنْبَرَ فَتَكَلَّمْ بِكَلاَمٍ لاَ يُجَهِّلُكَ قُرَيْشٌ مِنْ بَعْدِي فَيَقُولُونَ إِنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ لاَ يُبْصِرُ شَيْئاً وَ لْيَكُنْ كَلاَمُكَ تَبَعاً لِكَلاَمِ أَخِيكَ فَصَعِدَ الْحُسَيْنُ عليه السلام الْمِنْبَرَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ صَلَّى عَلَى نَبِيِّهِ صَلاَةً مُوجَزَةً ثُمَّ قَالَ مَعَاشِرَ النَّاسِ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه و آله وَ هُوَ يَقُولُ إِنَّ عَلِيّاً هُوَ مَدِينَةُ هُدًى فَمَنْ دَخَلَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا هَلَكَ فَوَثَبَ إِلَيْهِ عَلِيٌّ عليه السلام فَضَمَّهُ إِلَى صَدْرِهِ وَ قَبَّلَهُ ثُمَّ قَالَ مَعَاشِرَ النَّاسِ اشْهَدُوا أَنَّهُمَا فَرْخَا رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله وَ وَدِيعَتُهُ الَّتِي اسْتَوْدَعَنِيهَا وَ أَنَا أَسْتَوْدِعُكُمُوهَا مَعَاشِرَ النَّاسِ وَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله سَائِلُكُمْ عَنْهُمَا.»
[5] ـ تاريخ طبري: 4/304 ـ 305؛ شرح إحقاق الحق: 11/609؛ «عن عقبة بن أبي العيزار إن الحسين خطب أصحابه وأصحاب الحر بالبيضة فحمد الله وأثنى عليه ثم قال أيها الناس إن رسول الله صلى الله عليه و آله قال من رأى سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله ناكثا لعهد الله مخالفا لسنة رسول الله صلى الله عليه و آله يعمل في عباد الله بالاثم و العدوان فلم يغير عليه بفعل و لا قول كان حقا على الله إن يدخله مدخله ألا وإن هؤاء قد لزموا طاعة الشيطان وتركوا طاعة الرحمن وأظهروا الفساد وعطلوا الحدود واستأثروا بالفئ وأحلوا حرام الله و حرموا حلاله وأنا أحق من غير وقد أتتني كتبكم وقدمت على رسلكم ببيعتكم انكم لا تسلموني ولا تخذلوني فإن تممتم على بيعتكم تصيبوا رشدكم فأنا الحسين بن علي وابن فاطمة بنت رسول الله صلى ال له عليه و آلهنفسي مع أنفسكم وأهلي مع أهليكم فلكم في أسوة وإن لم تفعلوا ونقضتم عهدكم وخلعتم بيعتي من أعناقكم فلعمري ما هي لكم بنكر لقد فعلتموها بأبي وأخي وابن عمى مسلم والمغرور من اغتر بكم فحظكم أخطأتم ونصيبكم ضيعتم ومن نكث فإنما ينكث على نفسه وسيغنى الله عنك والسلام عليك و رحمة اللّه و بركاته.»
[6] ـ موسوعه كلمات الامام الحسين عليه السلام: 510؛ مقتل الحسين عليه السلام، مقرم: 357.
[7] ـ حجرات 49 : 13؛ «بى ترديد گرامى ترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شماست .»
[8] ـ بحار الأنوار: 68/279، باب 78؛ «قَالَ صلى الله عليه و آله عَلَيْكَ بِطُولِ الصَّمْتِ فَإِنَّهُ مَطْرَدَةٌ لِلشَّيْطَانِ وَ عَوْنٌ لَكَ عَلَى أَمْرِ دِينِك.»
همچنين آمده: الأمالى للطوسى: 224، المجلس الثامن، حديث 391؛ بحار الأنوار: 2/130، باب 17، حديث 15؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ عليه السلام أَنَّهُ قَالَ لِأَصْحَابِهِ اسْمَعُوا مِنِّي كَلاَماً هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ مِنَ الدُّهْمِ الْمُوقَفَةِ لاَ يَتَكَلَّمْ أَحَدُكُمْ بِمَا لاَ يَعْنِيهِ وَ لْيَدَعْ كَثِيراً مِنَ الْكَلاَمِ فِيمَا يَعْنِيهِ حَتَّى يَجِدَ لَهُ مَوْضِعاً فَرُبَّ مُتَكَلِّمٍ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ جَنَى عَلَى نَفْسِهِ بِكَلاَمِهِ وَ لاَ يُمَارِيَنَّ أَحَدُكُمْ سَفِيهاً وَ لاَ حَلِيماً فَإِنَّهُ مَنْ مَارَى حَلِيماً أَقْصَاهُ وَ مَنْ مَارَى سَفِيهاً أَرْدَاهُ وَ اذْكُرُوا أَخَاكُمْ إِذَا غَابَ عَنْكُمْ بِأَحْسَنِ مَا تُحِبُّونَ أَنْ تُذْكَرُوا بِهِ إِذَا غِبْتُمْ عَنْهُ وَ اعْمَلُوا عَمَلَ مَنْ يَعْلَمُ أَنَّهُ مُجَازًى بِالاْءِحْسَانِ مَأْخُوذٌ بِالاْءِجْرَامِ.»
[9] ـ من لايحضره الفقيه: 4/352، باب النوادر، حديث 5762؛ «رَوَى حَمَّادُ بْنُ عَمْرٍو وَ أَنَسُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام عَنِ النَّبِيِّ ص أَنَّهُ قَالَ لَهُ يَا عَلِيُّ أُوصِيكَ بِوَصِيَّةٍ فَاحْفَظْهَا فَلاَ تَزَالُ بِخَيْرٍ مَا حَفِظْتَ وَصِيَّتِي يَا عَلِيُّ مَنْ كَظَمَ غَيْظاً وَ هُوَ يَقْدِرُ عَلَى إِمْضَائِهِ أَعْقَبَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَمْناً وَ إِيمَاناً يَجِدُ طَعْمَهُ يَا عَلِيُّ مَنْ لَمْ يُحْسِنْ وَصِيَّتَهُ عِنْدَ مَوْتِهِ كَانَ نَقْصاً فِي مُرُوءَتِهِ وَ لَمْ يَمْلِكِ الشَّفَاعَةَ يَا عَلِيُّ أَفْضَلُ الْجِهَادِ مَنْ أَصْبَحَ لاَ يَهُمُّ بِظُلْمِ أَحَدٍ يَا عَلِيُّ مَنْ خَافَ النَّاسُ لِسَانَهُ فَهُوَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ ... .»
[10] ـ نهج البلاغه: 478، كلمات قصار: 60؛ «وَ قَالَ عليه السلام اللِّسَانُ سَبُعٌ إِنْ خُلِّيَ عَنْهُ عَقَرَ.»
[11] ـ الكافى: 2/114، حديث 7؛ وسائل الشيعه: 12/184، باب 117، حديث 16030؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله أَمْسِكْ لِسَانَكَ فَإِنَّهَا صَدَقَةٌ تَصَدَّقُ بِهَا عَلَى نَفْسِكَ ثُمَّ قَالَ وَ لاَيَعْرِفُ عَبْدٌ حَقِيقَةَ الاْءِيمَانِ حَتَّى يَخْزُنَ مِنْ لِسَانِه.»
[12] ـ الخصال: 1/15، حديث 51؛ وسائل الشيعه: 12/193، باب 119، حديث 16061؛ «عَنِ الْحَارِثِ عَنْ عَلِيٍّ عليه السلام قَالَ مَا مِنْ شَيْءٍ أَحَقَّ بِطُولِ السِّجْنِ مِنَ اللِّسَان.»
[13] ـ الكافى: 2/115، باب الصمت و حفظ اللسان، حديث 16؛ «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص يُعَذِّبُ اللَّهُ اللِّسَانَ بِعَذَابٍ لاَ يُعَذِّبُ بِهِ شَيْئاً مِنَ الْجَوَارِحِ فَيَقُولُ أَيْ رَبِّ عَذَّبْتَنِي بِعَذَابٍ لَمْ تُعَذِّبْ بِهِ شَيْئاً فَيُقَالُ لَهُ خَرَجَتْ مِنْكَ كَلِمَةٌ فَبَلَغَتْ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا فَسُفِكَ بِهَا الدَّمُ الْحَرَامُ وَ انْتُهِبَ بِهَا الْمَالُ الْحَرَامُ وَ انْتُهِكَ بِهَا الْفَرْجُ الْحَرَامُ وَ عِزَّتِي وَ جَلاَلِي لَأُعَذِّبَنَّكَ بِعَذَابٍ لاَ أُعَذِّبُ بِهِ شَيْئاً مِنْ جَوَارِحِكَ.»
[14] ـ الأمالى للصدوق: 103، المجلس الثانى و العشرون حديث 3؛ بحار الأنوار: 2/67، باب 39، حديث 4؛ «قَالَ عَلْقَمَةُ فَقُلْتُ لِلصَّادِقِ عليه السلام يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ النَّاسَ يَنْسُبُونَنَا إِلَى عَظَائِمِ الْأُمُورِ وَ قَدْ ضَاقَتْ بِذَلِكَ صُدُورُنَا فَقَالَ عليه السلام يَا عَلْقَمَةُ إِنَّ رِضَا النَّاسِ لاَيُمْلَكُ وَ أَلْسِنَتَهُمْ لاَتُضْبَطُ وَ كَيْفَ تَسْلَمُونَ مِمَّا لَمْ يَسْلَمْ مِنْهُ أَنْبِيَاءُ اللَّهِ وَ رُسُلُهُ وَ حُجَجُ اللَّهِ عليه السلام أَ لَمْ يَنْسُبُوا يُوسُفَ عليه السلامإِلَى أَنَّهُ هَمَّ بِالزِّنَا أَ لَمْ يَنْسُبُوا أَيُّوبَ عليه السلام إِلَى أَنَّهُ ابْتُلِيَ بِذُنُوبِهِ أَ لَمْ يَنْسُبُوا دَاوُدَ عليه السلامإِلَى أَنَّهُ تَبِعَ الطَّيْرَ حَتَّى نَظَرَ إِلَى امْرَأَةِ أُورِيَا فَهَوَاهَا وَ أَنَّهُ قَدَّمَ زَوْجَهَا أَمَامَ التَّابُوتِ حَتَّى قُتِلَ ثُمَّ تَزَوَّجَ بِهَا أَ لَمْ يَنْسُبُوا مُوسَى عليه السلام إِلَى أَنَّهُ عِنِّينٌ وَ آذَوْهُ حَتَّى بَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قَالُوا وَ كَانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجِيهاً أَ لَمْ يَنْسُبُوا جَمِيعَ أَنْبِيَاءِ اللَّهِ إِلَى أَنَّهُمْ سَحَرَةٌ طَلَبَةُ الدُّنْيَا أَ لَمْ يَنْسُبُوا مَرْيَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ عليه السلام إِلَى أَنَّهَا حَمَلَتْ بِعِيسَى مِنْ رَجُلٍ نَجَّارٍ اسْمُهُ يُوسُفُ أَ لَمْ يَنْسُبُوا نَبِيَّنَا مُحَمَّداً صلى ال له عليه و آلهإِلَى أَنَّهُ شَاعِرٌ مَجْنُونٌ أَ لَمْ يَنْسُبُوهُ إِلَى أَنَّهُ هَوَى امْرَأَةَ زَيْدِ بْنِ حَارِثَةَ فَلَمْ يَزَلْ بِهَا حَتَّى اسْتَخْلَصَهَا لِنَفْسِهِ أَ لَمْ يَنْسُبُوهُ يَوْمَ بَدْرٍ إِلَى أَنَّهُ أَخَذَ لِنَفْسِهِ مِنَ الْمَغْنَمِ قَطِيفَةً حَمْرَاءَ حَتَّى أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى الْقَطِيفَةِ وَ بَرَّأَ نَبِيَّهُ عليه السلام مِنَ الْخِيَانَةِ وَ أَنْزَلَ بِذَلِكَ فِي كِتَابِهِ وَ ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَغُلَّ وَ مَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِما غَلَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَ لَمْ يَنْسُبُوهُ إِلَى أَنَّهُ عليه السلام يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى فِي ابْنِ عَمِّهِ عَلِيٍّ عليه السلامحَتَّى كَذَّبَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ سُبْحَانَهُ وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْيٌ يُوحى أَ لَمْ يَنْسُبُوهُ إِلَى الْكَذِبِ فِي قَوْلِهِ إِنَّهُ رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ إِلَيْهِمْ حَتَّى أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ وَ لَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ فَصَبَرُوا عَلى ما كُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتّى أَتاهُمْ نَصْرُنا وَ لَقَدْ قَالَ يَوْماً عُرِجَ بِيَ الْبَارِحَةَ إِلَى السَّمَاءِ فَقِيلَ وَ اللَّهِ مَا فَارَقَ فِرَاشَهُ طُولَ لَيْلَتِهِ وَ مَا قَالُوا فِي الْأَوْصِيَاءِ أَكْثَرُ مِنْ ذَلِكَ أَ لَمْ يَنْسُبُوا سَيِّدَ الْأَوْصِيَاءِ عليه السلام إِلَى أَنَّهُ كَانَ يَطْلُبُ الدُّنْيَا وَ الْمُلْكَ وَ أَنَّهُ كَانَ يُؤثِرُ الْفِتْنَةَ عَلَى السُّكُونِ وَ أَنَّهُ يَسْفِكُ دِمَاءَ الْمُسْلِمِينَ بِغَيْرِ حِلِّهَا وَ أَنَّهُ لَوْ كَانَ فِيهِ خَيْرٌ مَا أُمِرَ خَالِدُ بْنُ الْوَلِيدِ بِضَرْبِ عُنُقِهِ أَ لَمْ يَنْسُبُوهُ إِلَى أَنَّهُ عليه السلام أَرَادَ أَنْ يَتَزَوَّجَ ابْنَةَ أَبِي جَهْلٍ عَلَى فَاطِمَةَ عليه السلام وَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه و آله شَكَاهُ عَلَى الْمِنْبَرِ إِلَى الْمُسْلِمِينَ فَقَالَ إِنَّ عَلِيّاً يُرِيدُ أَنْ يَتَزَوَّجَ ابْنَةَ عَدُوِّ اللَّهِ عَلَى ابْنَةِ نَبِيِّ اللَّهِ أَلاَ إِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي وَ مَنْ سَرَّهَا فَقَدْ سَرَّنِي وَ مَنْ غَاظَهَا فَقَدْ غَاظَنِي.»
[15] ـ مصباح المتهجد: 849، دعاء آخر و هو دعاء الخضر عليه السلام [معروف دعاى كميل]؛ «... و اجعل لساني بذكرك لهجا و قلبي بحبك متيما و من علي بحسن إجابتك و أقلني عثرتي و اغفر زلتي فإنك قضيت على عبادك بعبادتك و أمرتهم بدعائك و ضمنت لهم الإجابة... .»
منبع : پایگاه عرفان