قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

ارزش عمر و راه هزینه آن - جلسه سی و سوم – (متن کامل + عناوین)

 

 

انسان و شكر نعمت ها

 

تهران، مسجد جامع بازار دهه اول محرم 1363

الحمدلله رب العالمين و صلّى اللّه على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.

 

خداوند بزرگ از نعمت هايى كه در اختيار انسان قرار داده، علاقه شديد دارد كه در راه مقرّر آن خرج شود.

اين خرج شدن نعمت به وسيله انسان، هم در دنيا و هم در آخرت منافع زيادى دارد. در دنيا، هم خود انسان از خرج نعمت منفعت مى برد و هم مردم از خرج شدن نعمت منفعت مى برند. در آخرت، هم خود انسان به خاطر خرج كردن نعمتى كه داشته با يك منفعت ابدى و هميشگى روبرو مى شود. علاوه بر اين: خود خرج كردن نعمت در آن مسيرى كه وجود مقدس حق طرح آن و نقشه آن را داده است، شكر نعمت مى شود.

اين مطلب را حضرت داود  عليه السلام از پروردگار عالم سؤال كرد كه مولاى من! شكر تو به آن نحوى كه تو راضى باشى، چگونه است؟ يك بنده اى مى خواهد به اين دستور تو عمل كند، تا از بندگان شاكر تو باشد، و بعد هم گفته اى:

 

« وَسَنَجْزِى الشَّـكِرِينَ »[1]

 

  من براى اهل شكر جزاى سنگين و فوق العاده قرار داده ام. خطاب رسيد: شكر عبارت است از: خرج كردن نعمت در جاى مقرّر آن.[2]

نعمت هايى هم كه خداوند به انسان عنايت كرده، دو نوع است، نعمت هاى مادى و نعمت هاى معنوى، اين نعمت هاى مادى و معنوى هم شماره ندارد.

 

« وَ إِن تَعُدُّواْ نِعْمَةَ اللَّهِ لاَ تُحْصُوهَآ »[3]

 

وجود مقدس حضرت حق عاشق اين است كه: نعمت هايى كه در اختيار بندگانش است، خرج شدن اين نعمت ها را ببيند. اين نعمت ها اگر خرج شود، هم خود انسان و هم ديگران در دنيا سود مى برند و هم خود انسان در قيامت سود ابدى مى برد، علاوه بر اين، خرج شدن نعمت در جايى كه مقرر شده، شكر نعمت است و خود انسان هم جزء شاكرين قرار مى گيرد.

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد: خداوند اعتبارى كه براى شاكرين قرار داده است، براى هيچ طايفه مورد قبول خودش قرار نداده است. خيلى ها را قبول دارد، محسنين مقبول هستند، متوكلين مقبول هستند، صابرين مقبول هستند، اما براى شاكرين يك حساب جداگانه باز كرده است.

هيچ گروهى را نفرموده كم هستند، اما درباره شاكرين مى فرمايد:

  « وَ قَلِيلٌ مِّنْ عِبَادِىَ الشَّكُورُ »[4]

 

مؤمن زياد است، شاكر كم است، صابر زياد است، شاكر كم است، مصلّى زياد است، شاكر كم است، محسن زياد است، شاكر كم است.

چقدر نقطه شكر نقطه حساس است و چقدر افراد اهل شكر كم هستند. شكر به اين معنايى كه خود وجود مقدس حضرت حق به داود  عليه السلام فرمودند: منظور از شكر اين نيست كه من دائم كه بيدار هستم، متذكر به ذكر الحمدللّه باشم.

شب عاشورا دعاى ابا عبداللّه  عليه السلام اين است كه:

 

«فاجعلنا من الشاكرين»

 

ما را جزء بندگان شاكرت قرار بده كه روز قيامت به چشم بندگان شاكر به ما نگاه كنى!

 

دعاى امام حسين  عليه السلام در شب عاشورا

امام حسين  عليه السلام شب عاشورا شش مسأله را مطرح كرده اند:

 

«اللَّهُمَّ إِنِّي أَحْمَدُكَ عَلَى أَنْ أَكْرَمْتَنَا بِالنُّبُوَّةِ»

 

ما كسانى هستيم كه نبوت را در خودمان تجلى داده ايم.

 

«وَ عَلَّمْتَنَا الْقُرْآنَ»

 

اهل قرآن هستيم.

 

«وَ فَقَّهْتَنَا فِي الدِّينِ»

 

دين را خوب فهميديم.

  «وَ جَعَلْتَ لَنَا أَسْمَاعاً وَ أَبْصَاراً وَ أَفْئِدَةً»

 

به ما گوش و چشم و قلب عنايت كردى، اما خدايا! اينكه ما تجلى نبوت، تجلى قرآن، تجلى دين هستيم. گوش و چشم و قلب داريم، ما را قانع نمى كند.

 

«فَاجْعَلْنَا مِنَ الشَّاكِرِين»[5]

 

اين يك شبى كه زنده هستيم، توفيق بده تا خودمان را به شاكرين برسانيم.

پروردگار متعال در بيشتر سوره هاى بزرگ قرآن مجيد، وقتى نعمت ها را مطرح مى كند، چه مادى و چه معنوى، آخر آيه مى فرمايد:

 

« وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ »[6]

 

من اينها را در اختيار شما گذاشته ام كه شما تبديل به بندگان شاكر من شويد.[7]

 

« وَسَنَجْزِى الشَّـكِرِينَ »[8]

 

« وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَـرَ وَ الْأَفْـٔدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ »[9]

  از مجموع اين آيات استفاده مى شود: خدا عاشق شكر است و شكر هم به اين است كه نعمت ها در آن مسيرى كه تعيين شده، خرج شود و يك انسان اگر بخواهد شاكر باشد بايد محاسب باشد تا بعد شاكر شود. اول نعمت هاى الهى را به حساب بياورد كه من اللّه است و بعد هم، همه نعمت ها را در راه خدا خرج كند.

اگر شاكر شود، تمام درهاى عنايت به سوى او باز است و تمام درهاى غضب به رويش بسته مى گردد. اين يك قسمت.

 

حبس كردن نعمت ها

اما قسمت دوم مطلب اين شد كه: اگر كسى نعمت در اختيارش را تعطيل و حبس كند، خودش را حبس كرده است، اصلا اهل خير نيست، يك قدم براى گرفتارى ديگران برنمى دارد.

حضرت صادق  عليه السلام مى فرمايد: من وقتى مى خواهم كسانى كه نعمت ها را حبس كرده اند اسم گذارى كنم، مى گويم: الاغ عصارخانه. خودشان را فقط به آخور آشپزخانه و به دخل مغازه شان بسته اند و همين جاها مى چرخند و هيچ وقت شكرگزار نعمت ها نيستند.[10]

همه نعمت هاى الهى كه پروردگار به ما لطف كرده است، بايد در راه او خرج شود. نعمت هايى از قبيل: علم، ثروت، آبرو، زيبائى، اخلاق و ديگر نعمت ها بايد  خرج او شود.

اگر كسى علم دارد بايد علم خود را نشر دهد و در خود حبس نكند، شكر نعمت علم داشتن نشر آن مى باشد؛ همت علماء بر رعايت دانسته هاى خود است ولكن سفهاء فقط ناقل و راوى هستند و سعى نمى كنند كه عامل به دانسته ها باشند.[11]

اگر كسى ثروت دارد، نبايد ثروتش را در خود حبس كند، بلكه بايد ثروت خود را در راه او خرج كند تا شكرگزار نعمت بوده باشد.

 

نشر علم

پيغمبر گرامى اسلام  صلى الله عليه و آله مى فرمايد: روز قيامت اهل جهنم به پروردگار مى گويند: اگر ما اعلام كنيم به اين عذاب تو راضى هستيم، نمى خواهيم ما را بيرون بياورى، فقط يك رحمى در حق ما بكن، خطاب مى رسد: چه كار كنم؟ مى گويند: اين بوى بد را از جهنم بردار. بقيه آن باشد، مار، عقرب، آتش باشد.

بعد به حضرت گفتند: اين بو چه هست؟ فرمود: بوى عالمى كه علمش را حبس كرده است.[12] حالا عذابش چطور است خدا مى داند. همين پول هايى كه   از پولدارها مانده است، اگر خدا پرده آن را بردارد، اين نعمت حبس شده چه بوى متعفّنى گرفته است، از گوشت خوك مرده و سگ مرده متعفن تر است.

مال حبس شده، آبروى حبس شده، قدرت حبس شده، علم حبس شده، جان حبس شده، قدم حبس شده، در قيامت بوى تعفنش بلند مى شود.

حالا بايد به زندگى انبيا و ائمه  عليهم السلام و اولياى الهى نگاه كنيم و از ايشان درس زندگى بگيريم.

ببينيد: انبيا با مردم چطور حرف مى زدند. اميرالمؤمنين  عليه السلام و امام حسين  عليه السلام چطور حرف مى زدند، همانطور با مردم حرف بزنيد. آن وقت است كه مردم براى شنيدن مسائل الهى به ما هجوم مى آورند.[13]

  اميرالمؤمنين  عليه السلام ديدن صعصعة بن صوحان آمد،[14] او مريض بود. كنار بسترش نشست، و دست روى پيشانى صعصعه گذاشت. بعد هم كه حضرت خواست بلند شود، صعصعه را بوسيد و فرمود: صعصعه! اين عمل من را براى رفيق ها و قوم و خويش هايت تعريف نكنى و خود را بگيرى و بگويى على به پيشانى من دست گذاشت. اينها را براى قيامتتان بگذاريد، اينجا خرج نكنيد.[15]

  جابر جعفى نقل مى كند. جابر جعفى چه كسى است؟ جابر شخصيتى است كه امام صادق  عليه السلام فرمودند: به عشق چهار نفر در اين زمان زنده هستم، بريد عجلى، زرارة بن اعين و حمران و جابر جعفى، اين چهار نفر چهار ستون دين خدا هستند و كاسب هم بودند. مغازه داشتند، خريد و فروش مى كردند، ولى بنده شاكر خدا بودند.[16]

وقتى كه خبر مرگ حمران را به او دادند، بسيار گريه كرد و درباره اش فرمود: حمران از دنيا رفت، به محض اينكه قيامت از قبرش بيرون بيايد. يك دست آن را  من مى گيرم و يك دست ديگرش را پدرم امام باقر  عليه السلام مى گيرد و با هم هستيم تا هر جا كه خدا ما را خواست ببرد.[17]

 

شيعه اهل بيت  عليهم السلام

جابر جعفى از حضرت باقر العلوم  عليه السلام نقل مى كند و مى گويد: خانه حضرت بودم و روبروى ايشان نشسته بودم. با دو گوش خودم شنيدم، امام باقر  عليه السلام به من گفت:

 

«يَا جَابِرُ أَ يَكْتَفِي مَنِ انْتَحَلَ التَّشَيُّعَ أَنْ يَقُولَ بِحُبِّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ»

 

مردم همين كه خودشان را به ما بچسبانند و بگويند: ما شيعه هستيم و دوستدار اهل بيت هستيم؛ تمام هست؟ اين كافى است جابر؟

 

«فَوَ اللَّهِ مَا شِيعَتُنَا إِلاَّ مَنِ اتَّقَى اللَّهَ وَ أَطَاعَهُ»

 

واللّه شيعه ما نيست مگر كسى كه اهل تقوا و عمل به واجبات خدا باشد،

 

«وَ مَا كَانُوا يُعْرَفُونَ يَا جَابِرُ إِلاَّ بِالتَّوَاضُعِ وَ التَّخَشُّعِ وَ الْأَمَانَةِ وَ كَثْرَةِ ذِكْرِ اللَّهِ وَ الصَّوْمِ وَ الصَّلاَةِ وَ الْبِرِّ بِالْوَالِدَيْنِ وَ التَّعَاهُدِ لِلْجِيرَانِ مِنَ الْفُقَرَاءِ وَ أَهْلِ الْمَسْكَنَةِ وَ الْغَارِمِينَ وَ الْأَيْتَامِ وَ صِدْقِ الْحَدِيثِ وَ تِلاَوَةِ الْقُرْآنِ وَ كَفِّ الْأَلْسُنِ عَنِ النَّاسِ إِلاَّ مِنْ خَيْرٍ وَ كَانُوا أُمَنَاءَ عَشَائِرِهِمْ فِي الْأَشْيَاءِ»

 

شيعيان ما، ذره اى تكبر ندارند، نه در مقابل خدا و نه در مقابل خلق خدا،  شيعيان ما، قلبشان از خشوع پر است، شيعه ما، خائن در امانت نيست، شيعه ما، غرق ذكرو نماز و روزه است، شيعه ما، اهل نيكى به پدر و مادر است و با همسايگانش و فقرا و مساكين و ايتام به خوبى رفتار مى كند.

شيعه ما، اهل صدق و راستى و تلاوت قرآن است، شيعه ما، زخم زبان نمى زند و در بين خانواده شان امين همه هستند.

جابر مى گويد: به حضرت باقر  عليه السلام گفتم:

 

«مَا نَعْرِفُ الْيَوْمَ أَحَداً بِهَذِهِ الصِّفَةِ»

 

اينهايى كه شما مى گوييد ما در كم كسى مى بينيم.

امام باقر  عليه السلام عصبانى شد و فرمود:

 

«يَا جَابِرُ لاَ تَذْهَبَنَّ بِكَ الْمَذَاهِبُ حَسْبُ الرَّجُلِ أَنْ يَقُولَ أُحِبُّ عَلِيّاً وَ أَتَوَلاَّهُ ثُمَّ لاَ يَكُونَ مَعَ ذَلِكَ فَعَّالاً فَلَوْ قَالَ إِنِّي أُحِبُّ رَسُولَ اللَّهِ فَرَسُولُ اللَّهِ  صلى الله عليه و آله خَيْرٌ مِنْ عَلِيٍّ  عليه السلام ثُمَّ لاَ يَتَّبِعُ سِيرَتَهُ وَ لاَ يَعْمَلُ بِسُنَّتِهِ مَا نَفَعَهُ حُبُّهُ إِيَّاهُ شَيْئاً»

 

جابر خيال نكنيد كه هر كسى هر كارى دلش بخواهد بكند و بعد هم بگويد ما شيعه و محبّ امام على  عليه السلام هستيم، مورد شفاعت ما قرار مى گيرد.

كسى بيايد بگويد: من عاشق پيغمبر هستم، اما نه سيرت پيغمبر و نه عمل به سنت پيغمبر داشته باشد، اين محبت سودى براى او ندارد، مگر محبت را در راه خدا خرج كند.

 

«فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْمَلُوا لِمَا عِنْدَ اللَّهِ لَيْسَ بَيْنَ اللَّهِ وَ بَيْنَ أَحَدٍ قَرَابَةٌ أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَى اللَّهِ  عز و جل وَ أَكْرَمُهُمْ عَلَيْهِ أَتْقَاهُمْ وَ أَعْمَلُهُمْ بِطَاعَتِهِ»

 

تقوا پيشه كنيد و عمل كنيد كه بين كسى و خدا، قوم و خويشى نيست. محبوب ترين عبد پيش خدا، با تقواترين و پركارترين ايشان است.

  «يَا جَابِرُ وَ اللَّهِ مَا يُتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِلاَّ بِالطَّاعَةِ وَ مَا مَعَنَا بَرَاءَةٌ مِنَ النَّارِ وَ لاَ عَلَى اللَّهِ لِأَحَدٍ مِنْ حُجَّةٍ»

 

اى جابر! كسى نمى تواند مقرب خدا شود مگر نعمت را در راه خدا خرج كند، فقط با ما بودن بدون عمل صالح، نجات از جهنم را به دنبال ندارد.

 

«مَنْ كَانَ لِلَّهِ مُطِيعاً فَهُوَ لَنَا وَلِيٌّ»

 

آن كسى كه مطيع خدا است دوست ما است،

 

«وَ مَنْ كَانَ لِلَّهِ عَاصِياً فَهُوَ لَنَا عَدُوٌّ»

 

و هر كسى كه اهل گناه و بى بند و بارى است دشمن ما است،

 

«وَ مَا تُنَالُ وَلاَيَتُنَا إِلاَّ بِالْعَمَلِ وَ الْوَرَعِ»[18]

  جابر مى خواهيد به ما برسيد؟ اهل عمل و ورع باشيد و خودتان را خرج خدا كنيد.

اگر ما خودمان را خرج خدا و اهل بيت عصمت و طهارت  عليهم السلام كنيم در روز حشر ائمه معصومين  عليهم السلام فرياد رس ما خواهند بود، همانطور كه امام رضا  عليه السلام مى فرمايد: هر كس پيش من بيايد، من در سه جا پيش او خواهم آمد: وقت مرگ، و در صراط و ميزان.[19]

به اميد روزى كه بتوانيم همه نعمت هاى خداوند متعال را در جاى خودش مصرف كنيم.

 

والسلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته



[1] ـ آل عمران 3 : 145؛ «و يقيناً سپاس گزاران را پاداش خواهيم داد .»

 

[2] ـ ارشاد القلوب: 122/1، باب 36؛ بحار الأنوار: 14/40، باب 3، حديث 25؛ «وَ أَوْحَى اللَّهُ إِلَى دَاوُدَ  عليه السلام اشْكُرْنِي حَقَّ شُكْرِي قَالَ إِلَهِي أَشْكُرُكَ حَقَّ شُكْرِكَ وَ شُكْرِي إِيَّاكَ نِعْمَةٌ مِنْكَ فَقَالَ الآْنَ شَكَرْتَنِي وَ قَالَ دَاوُدُ  عليه السلام يَا رَبِّ وَ كَيْفَ كَانَ آدَمُ يَشْكُرُكَ حَقَّ شُكْرِكَ وَ قَدْ جَعَلْتَهُ أَبَ أَنْبِيَائِكَ وَ صَفْوَتَكَ وَ أَسْجَدْتَ لَهُ مَلاَئِكَتَكَ فَقَالَ إِنَّهُ عَرَفَ أَنَّ ذَلِكَ مِنْ عِنْدِي فَكَانَ اعْتِرَافُهُ بِذَلِكَ حَقَّ شُكْرِي.»

 

[3] ـ نحل 16 : 18؛ «و اگر نعمت هاى خدا را شماره كنيد ، هرگز نمى توانيد آنها را به شمار آوريد.»

 

[4] ـ سبأ 34 : 13؛ «و از بندگانم اندكى سپاس گزارند .»

 

[5] ـ الإرشاد: 91/2؛ بحار الأنوار: 392/44، باب 37؛ «قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ زَيْنُ الْعَابِدِينَ  عليه السلام فَدَنَوْتُ مِنْهُ لِأَسْمَعَ مَا يَقُولُ لَهُمْ وَ أَنَا إِذْ ذَاكَ مَرِيضٌ فَسَمِعْتُ أَبِي يَقُولُ لِأَصْحَابِهِ أُثْنِي عَلَى اللَّهِ أَحْسَنَ الثَّنَاءِ وَ أَحْمَدُهُ عَلَى السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ اللَّهُمَّ إِنِّي أَحْمَدُكَ عَلَى أَنْ أَكْرَمْتَنَا بِالنُّبُوَّةِ وَ عَلَّمْتَنَا الْقُرْآنَ وَ فَقَّهْتَنَا فِي الدِّينِ وَ جَعَلْتَ لَنَا أَسْمَاعاً وَ أَبْصَاراً وَ أَفْئِدَةً فَاجْعَلْنَا مِنَ الشَّاكِرِين.»

 

[6] ـ جاثيه 45 : 12؛ «و تا شما [ بر نعمت هايش ] سپاس گزارى كنيد .»

 

[7] ـ بحث كامل شكر با بررسى آيات و روايات و بيان نعمت ها در كتاب عرفان اسلامى، تأليف استاد انصاريان بيان شده است، كه مى توانيد مراجعه كنيد.

 

[8] ـ آل عمران 3 : 145؛ «و يقيناً سپاس گزاران را پاداش خواهيم داد .»

 

[9] ـ نحل 16 : 78؛ «و براى شما گوش و چشم و قلب قرار داد تا سپاس گزارى كنيد .»

 

[10] ـ اصل روايت پيدانشد ولى در اهميت نعمت علم از اميرالمؤمنين  عليه السلام آمده: الاختصاص: 245؛ بحار الأنوار: 1/ 208، باب 5، حديث 10؛ «قَالَ أَمِيرُالْمُؤمِنِينَ  عليه السلام الْمُتَعَبِّدُ عَلَى غَيْرِ فِقْهٍ كَحِمَارِ الطَّاحُونَةِ يَدُورُ وَ لاَ يَبْرَحُ وَ رَكْعَتَانِ مِنْ عَالِمٍ خَيْرٌ مِنْ سَبْعِينَ رَكْعَةً مِنْ جَاهِلٍ لِأَنَّ الْعَالِمَ تَأْتِيهِ الْفِتْنَةُ فَيَخْرُجُ مِنْهَا بِعِلْمِهِ وَ تَأْتِي الْجَاهِلَ فَتَنْسِفُهُ نَسْفاً وَ قَلِيلُ الْعَمَلِ مَعَ كَثِيرِ الْعِلْمِ خَيْرٌ مِنْ كَثِيرِ الْعَمَلِ مَعَ قَلِيلِ الْعِلْمِ وَ الشَّكِّ وَ الشُّبْهَةِ.»

 

[11] ـ بحار الأنوار: 37/2، باب 9، حديث 54؛ «وَ قَالَ الصَّادِقُ  عليه السلام: تَعَلَّمُوا مَا شِئْتُمْ أَنْ تَعَلَّمُوا فَلَنْ يَنْفَعَكُمُ اللَّهُ بِالْعِلْمِ حَتَّى تَعْمَلُوا بِهِ لِأَنَّ الْعُلَمَاءَ هِمَّتُهُمُ الرِّعَايَةُ وَ السُّفَهَاءُ هِمَّتُهُمُ الرِّوَايَةُ.»

غرر الحكم: 44، حديث 131؛ «زكاة العلم نشره.»

 

[12] ـ الكافى: 44/1، باب استعمال العلم، حديث 1؛ بحار الأنوار: 34/2، باب 9، حديث 30؛ «عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ الْهِلاَلِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَمِيرَ الْمُؤمِنِينَ  عليه السلام يُحَدِّثُ عَنِ النَّبِيِّ  صلى الله عليه و آلهأَنَّهُ قَالَ فِي كَلاَمٍ لَهُ الْعُلَمَاءُ رَجُلاَنِ رَجُلٌ عَالِمٌ آخِذٌ بِعِلْمِهِ فَهَذَا نَاجٍ وَ عَالِمٌ تَارِكٌ لِعِلْمِهِ فَهَذَا هَالِكٌ وَ إِنَّ أَهْلَ النَّارِ لَيَتَأَذَّوْنَ مِنْ رِيحِ الْعَالِمِ التَّارِكِ لِعِلْمِهِ وَ إِنَّ أَشَدَّ أَهْلِ النَّارِ نَدَامَةً وَ حَسْرَةً رَجُلٌ دَعَا عَبْداً إِلَى اللَّهِ فَاسْتَجَابَ لَهُ وَ قَبِلَ مِنْهُ فَأَطَاعَ اللَّهَ فَأَدْخَلَهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ وَ أَدْخَلَ الدَّاعِيَ النَّارَ بِتَرْكِهِ عِلْمَهُ وَ اتِّبَاعِهِ الْهَوَى وَ طُولِ الْأَمَلِ أَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَيَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ طُولُ الْأَمَلِ يُنْسِي الآْخِرَة.»

 

[13] ـ الكافى: 8/229، حديث يأجوج ومأجوج، حديث 293؛ «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ  عليه السلام يَقُولُ رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً حَبَّبَنَا إِلَى النَّاسِ وَ لَمْ يُبَغِّضْنَا إِلَيْهِمْ أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ يَرْوُونَ مَحَاسِنَ كَلاَمِنَا لَكَانُوا بِهِ أَعَزَّ وَ مَا اسْتَطَاعَ أَحَدٌ أَنْ يَتَعَلَّقَ عَلَيْهِمْ بِشَيْءٍ وَ لَكِنْ أَحَدُهُمْ يَسْمَعُ الْكَلِمَةَ فَيَحُطُّ إِلَيْهَا عَشْراً.»

بحار الأنوار:30/2، باب 9، حديث 13؛ «عَنِ الْهَرَوِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا  عليه السلام يَقُولُ رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً أَحْيَا أَمْرَنَا فَقُلْتُ لَهُ وَ كَيْفَ يُحْيِي أَمْرَكُمْ قَالَ يَتَعَلَّمُ عُلُومَنَا وَ يُعَلِّمُهَا النَّاسَ فَإِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ كَلاَمِنَا لاَتَّبَعُونَا قَالَ قُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَدْ رُوِيَ لَنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ  عليه السلام أَنَّهُ قَالَ مَنْ تَعَلَّمَ عِلْماً لِيُمَارِيَ بِهِ السُّفَهَاءَ أَوْ يُبَاهِيَ بِهِ الْعُلَمَاءَ أَوْ لِيُقْبِلَ بِوُجُوهِ النَّاسِ إِلَيْهِ فَهُوَ فِي النَّارِ فَقَالَ  عليه السلام صَدَقَ جَدِّي  عليه السلام أَ فَتَدْرِي مَنِ السُّفَهَاءُ فَقُلْتُ لاَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ هُمْ قُصَّاصُ مُخَالِفِينَا وَ تَدْرِي مَنِ الْعُلَمَاءُ فَقُلْتُ لاَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ هُمْ عُلَمَاءُ آلِ مُحَمَّدٍ عليه السلام الَّذِينَ فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَهُمْ وَ أَوْجَبَ مَوَدَّتَهُمْ ثُمَّ قَالَ وَ تَدْرِي مَا مَعْنَى قَوْلِهِ أَوْ لِيُقْبِلَ بِوُجُوهِ النَّاسِ إِلَيْهِ قُلْتُ لاَ قَالَ يَعْنِي وَ اللَّهِ بِذَلِكَ ادِّعَاءَ الاْءِمَامَةِ بِغَيْرِ حَقِّهَا وَ مَنْ فَعَلَ ذَلِكَ فَهُوَ فِي النَّارِ.»

 

[14] ـ در شخصيت صعصعه بن صوحان آمده: مفاتيح الجنان [ترجمه استاد انصاريان]: 638 در فضيلت و اعمال مسجد سهله و اعمال مسجد زيد و صعصعه

«صعصعه بن صوحان م 56. هـ . ق از اصحاب اميرمؤنان  عليه السلام و از عارفان به حق آن حضرت است، و از بزرگان اهل ايمان است و آنقدر فصيح و بليغ بوده كه امير مؤنان او را خطيب شحشح [روان در گفتار سخنرانى] گفته و به مهارت در سخنرانيها و فصاحت در زبان از او تعريف كرده و هم او را به قلّت مؤنه [قانع و بى نياز از مردم]، و كثرت معونه ] يارى دهنده به مردم در حدّ زياد] مدح فرموده و در شبى كه اميرمؤنان  عليه السلام از دنيا رفت و فرزندان آن حضرت جنازه نازنينش را از كوفه به نجف حمل كردند، صعصعه از جمله مشايعت كنندگان جنازه آن جناب بود و چون اهل بيت از كار دفن امام فارغ شدند، صعصعه كنار قبر مقدّس ايستاد و مشتى از خاك قبر بر گرفت و بر سر خود ريخت و گفت: پدر و مادرم فدايت اى اميرمؤنان  عليه السلام گوارا باد تو را كرامتهاى خدا اى ابوالحسن، به راستى زادگاه تو پاكيزه و صبر تو نيرومند و جهادت بزرگ بود و به آنچه آرزو داشتى رسيدى و تجارت سودمندى كردى و به نزد پروردگار خود رفتى.»

و در روايت آمده: «امام صادق  عليه السلام درباره او فرمود: با اميرالمومنين كسى نبود كه حقش را بشناسد جز صعصعه و يارانش اميرالمؤمنين  عليه السلام اورا خطيب شحشح گفت و به مهارت درخطب و فصاحت در لسان ثنا فرمود و به قلت مئونه و كثرت معونه بستود. شعبى گويد از او خطبه مى آموختم. او با حضرت در جنگ صفين و جمل حاضر گرديد. سرانجام عثمان صعصعه را به شام تبعيد نمود و در زمان خلافت معاويه در شام درگذشت.»

 

[15] ـ بحار الأنوار: 23/211، باب 11، حديث 19؛ «عَنِ ابْنِ نُبَاتَةَ قَالَ خَرَجْنَا مَعَ أَمِيرِالْمُؤمِنِينَ  عليه السلام حَتَّى انْتَهَيْنَا إِلَى صَعْصَعَةَ بْنِ صُوحَانَ فَإِذَا هُوَ عَلَى فِرَاشِهِ فَلَمَّا رَأَى عَلِيّاً عليه السلامخَفَّ لَهُ فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ  عليه السلام لاَ تَتَّخِذَنَّ زِيَارَتَنَا إِيَّاكَ فَخْراً عَلَى قَوْمِكَ قَالَ لاَ يَا أَمِيرَ الْمُؤمِنِينَ وَ لَكِنْ ذُخْراً وَ أَجْراً فَقَالَ لَهُ وَ اللَّهِ مَا كُنْتَ إِلاَّ خَفِيفَ الْمَئُونَةِ كَثِيرَ الْمَعُونَةِ فَقَالَ صَعْصَعَةُ وَ أَنْتَ وَ اللَّهِ يَا أَمِيرَ الْمُؤمِنِينَ مَا عَلِمْتُكَ إِلاَّ إِنَّكَ بِاللَّهِ لَعَلِيمٌ وَ إِنَّ اللَّهَ فِي عَيْنِكَ لَعَظِيمٌ وَ إِنَّكَ فِي كِتَابِ اللَّهِ لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ وَ إِنَّكَ بِالْمُؤمِنِينَ رَؤفٌ رَحِيم.»

مكارم الأخلاق: 360؛ بحار الأنوار: 226/78، باب 4؛ «عَنْ أَبِي الْحَسَنِ  عليه السلام قَالَ عَادَ أَمِيرُ الْمُؤمِنِينَ  عليه السلام صَعْصَعَةَ بْنَ صُوحَانَ فَقَالَ يَا صَعْصَعَةُ لاَ تَفْخَرْ عَلَى إِخْوَانِكَ بِعِيَادَتِي إِيَّاكَ وَ انْظُرْ لِنَفْسِكَ فَكَأَنَّ الْأَمْرَ قَدْ وَصَلَ إِلَيْكَ وَ لاَ يُلْهِيَنَّكَ الْأَمَل.»

 

[16] ـ نام جابر جعفى و حمران در اين روايت نيامده است؛ گر چه ايشان از اصحاب و شاگردان باوفاى امام صادق  عليه السلام مى باشند.

وسائل الشيعه: 142/27، باب 11، حديث 33429؛ «عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ  عليه السلام يَقُولُ بَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ بِالْجَنَّةِ بُرَيْدُ بْنُ مُعَاوِيَةَ الْعِجْلِيُّ وَ أَبُو بَصِيرٍ لَيْثُ بْنُ الْبَخْتَرِيِّ الْمُرَادِيُّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ وَ زُرَارَةُ أَرْبَعَةٌ نُجَبَاءُ أُمَنَاءُ اللَّهِ عَلَى حَلاَلِهِ وَ حَرَامِهِ لَوْ لاَ هَؤلاَءِ انْقَطَعَتْ آثَارُ النُّبُوَّةِ وَ انْدَرَسَتْ.»

رجال الكشى: 238، حديث 432؛ «عن جميل بن دراج، قال سمعت أبا عبد الله  عليه السلام يقول أوتاد الأرض و أعلام الدين أربعة محمد بن مسلم و بريد بن معاوية و ليث بن البختري المرادي و زرارة بن أعين.»

 

[17] ـ الاختصاص: 196؛ بحار الأنوار: 351/47، باب 11، حديث 57؛ «عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ  عليه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ نِعْمَ الشَّفِيعُ أَنَا وَ أَبِي لِحُمْرَانَ بْنِ أَعْيَنَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ نَأْخُذُ بِيَدِهِ وَ لاَ نُزَايِلُهُ حَتَّى نَدْخُلَ الْجَنَّةَ جَمِيعاً.»

 

[18] ـ الكافى: 2/74، باب الطاعة والتقوى، حديث3؛ الأمالى للصدوق: 625؛ «عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ  عليه السلام قَالَ قَالَ لِي يَا جَابِرُ أَ يَكْتَفِي مَنِ انْتَحَلَ التَّشَيُّعَ أَنْ يَقُولَ بِحُبِّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَوَ اللَّهِ مَا شِيعَتُنَا إِلاَّ مَنِ اتَّقَى اللَّهَ وَ أَطَاعَهُ وَ مَا كَانُوا يُعْرَفُونَ يَا جَابِرُ إِلاَّ بِالتَّوَاضُعِ وَ التَّخَشُّعِ وَ الْأَمَانَةِ وَ كَثْرَةِ ذِكْرِ اللَّهِ وَ الصَّوْمِ وَ الصَّلاَةِ وَ الْبِرِّ بِالْوَالِدَيْنِ وَ التَّعَاهُدِ لِلْجِيرَانِ مِنَ الْفُقَرَاءِ وَ أَهْلِ الْمَسْكَنَةِ وَ الْغَارِمِينَ وَ الْأَيْتَامِ وَ صِدْقِ الْحَدِيثِ وَ تِلاَوَةِ الْقُرْآنِ وَ كَفِّ الْأَلْسُنِ عَنِ النَّاسِ إِلاَّ مِنْ خَيْرٍ وَ كَانُوا أُمَنَاءَ عَشَائِرِهِمْ فِي الْأَشْيَاءِ قَالَ جَابِرٌ فَقُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا نَعْرِفُ الْيَوْمَ أَحَداً بِهَذِهِ الصِّفَةِ فَقَالَ يَا جَابِرُ لاَ تَذْهَبَنَّ بِكَ الْمَذَاهِبُ حَسْبُ الرَّجُلِ أَنْ يَقُولَ أُحِبُّ عَلِيّاً وَ أَتَوَلاَّهُ ثُمَّ لاَ يَكُونَ مَعَ ذَلِكَ فَعَّالاً فَلَوْ قَالَ إِنِّي أُحِبُّ رَسُولَ اللَّهِ فَرَسُولُ اللَّهِ  صلى الله عليه و آله خَيْرٌ مِنْ عَلِيٍّ  عليه السلام ثُمَّ لاَ يَتَّبِعُ سِيرَتَهُ وَ لاَ يَعْمَلُ بِسُنَّتِهِ مَا نَفَعَهُ حُبُّهُ إِيَّاهُ شَيْئاً فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْمَلُوا لِمَا عِنْدَ اللَّهِ لَيْسَ بَيْنَ اللَّهِ وَ بَيْنَ أَحَدٍ قَرَابَةٌ أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَى اللَّهِ  عز و جل وَ أَكْرَمُهُمْ عَلَيْهِ أَتْقَاهُمْ وَ أَعْمَلُهُمْ بِطَاعَتِهِ يَا جَابِرُ وَ اللَّهِ مَا يُتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِلاَّ بِالطَّاعَةِ وَ مَا مَعَنَا بَرَاءَةٌ مِنَ النَّارِ وَ لاَ عَلَى اللَّهِ لِأَحَدٍ مِنْ حُجَّةٍ مَنْ كَانَ لِلَّهِ مُطِيعاً فَهُوَ لَنَا وَلِيٌّ وَ مَنْ كَانَ لِلَّهِ عَاصِياً فَهُوَ لَنَا عَدُوٌّ وَ مَا تُنَالُ وَلاَيَتُنَا إِلاَّ بِالْعَمَلِ وَ الْوَرَعِ.»

 

[19] ـ كامل الزيارات: 304؛ بحار الأنوار: 40/99، باب 4، حديث 43؛ «عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ النَّهَاوَنْدِيِّ قَالَ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا  عليه السلام مَنْ زَارَنِي عَلَى بُعْدِ دَارِي وَ شُطُونِ مَزَارِي أَتَيْتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي ثَلاَثَةِ مَوَاطِنَ حَتَّى أُخَلِّصَهُ مِنْ أَهْوَالِهَا إِذَا تَطَايَرَتِ الْكُتُبُ يَمِيناً وَ شِمَالاً وَ عِنْدَ الصِّرَاطِ وَ عِنْدَ الْمِيزَانِ.»

 

 

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه