قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

ارزش توبه در دنيا

حكايت توبه و ندامت انسان، يك قدمت تاريخى طولانى از آغاز ظهور آدم و حوّا عليهما السلام بر عرصه گيتى دارد. او و همسرش به خاطر يك خطاى غفلت آميز كه از سوى ابليس به آنان وسوسه شد به حسرت و محروميّت از بهشت و بهره هاى معنوى گرفتار شدند و پشيمانى عجيبى وجودشان را فرا گرفت.

حضرت على عليه السلام حقيقت ماجرا را چنين شرح مى فرمايد:

ثُمَّ اسْكَنَ سُبْحانَهُ آدَمَ داراً ارْغَدَ فيها عيشَتَهُ وَ آمَنَ فيها مَحَلَّتَهُ وَ حَذَّرَهُ ابْليسَ وَ عَداوَتَهُ. فَاعْتَرَّهُ عَدُوُّهُ نَفاسَةً عَلَيْهِ بِدارِ الْمُقامِ وَ مُرافَقَةِ الْأَبْرارِ فَباعَ الْيَقينَ بِشَكِّهِ، وَ الْعَزيمَةَ بِوَهْنِهِ وَ اسْتَبْدَلَ بِالْجَذَلِ وَجَلًا وَ بِالْإغتِرارِ نَدَماً ثُمَّ بَسَطَ اللَّهُ سُبْحانَهُ لَهُ فى تَوْبَتِهِ وَ لَقَّاةُ كَلِمَةَ رَحْمَتِهِ وَ وَعَدَهُ الْمَرَدَّ الى جَنَّتِهِ فَاهْبَطَهُ الى دارِ الْبَلِيَّةِ وَ تَناسُلِ الذُّرِّيَّةِ. «1»

آن گاه آدم را در سرايى كه عيشش بى زحمت در اختيار بود ساكن كرد، و جايگاهش را به امنيّت آراست، و او را از ابليس و دشمنى او ترساند. اما دشمنش به جايگاه زيباى او و همنشينى اش با نيكان رشك برد و او را بفريفت. آدم (به وسوسه دشمن) يقين را به ترديد، و عزم محكم را به دو دلى، و شادى را به ترس جابجا كرد، و ندامت را به خاطر فريب خوردن به جان خريد. آن گاه خداوند سبحان درِ توبه را به رويش گشود و كلمه رحمت را به او تلقين كرد، و بازگشت به بهشت را به او وعده داد، سپس او را به اين دنيا كه محلّ آزمايش و ازدياد نسل است فرود آورد.

از مسائل مهمّى كه در برنامه تربيتى انسان پديد مى آيد؛ احساس گناه و نافرمانى بر اثر انديشه و كردار خلاف و ناپسند گذشته است. به ويژه اگر گناه سنگين و بزرگ باشد، كه تأثير آن در ذهن انسان به عذاب وجدانى تبديل مى شود. و روح را بسيار آزار و رنج مى دهد.

آدم اگر بخواهد مسير خود را در دنيا به سوى پاكى و پرهيزكارى دگرگون سازد و به راه حق بازگردد، بايد مسئوليّت سنگينى را به عهده گيرد و از گذشته خود برهد.

اين تفكّر مانند كابوسى ترسناك بر روح او سايه مى افكند و بر سر دو راهى انتخاب قرار مى گيرد. گاهى در اين لحظه حسّاس ناگهان عنايت غيبى و لطف خدايى حال او را فرا مى گيرد و نورى در قلب او مى افكند و دگرگونى اساسى در وجودش پديد مى آورد. اين بازگشت به فطرت توحيدى را توبه يا انابه ناميده اند و برخى از علماى فرزانه، توبه را ترك گناه و پشيمانى ازآن و بازگشت به سوى خدا و انابه را دست كشيدن از غير خداوند و بازگشت با تمام وجود و حقيقت به سوى حق تعالى مى دانند و چنانچه با استغفار و تنبّه واقعى همراه گردد از توبه برتر است.

 

توبه نصوح

از اين مراد و مطالبى كه گذشت در قرآن مجيد به توبه نصوح تعبير شده است كه خداوند به مؤمنان در اين باره مى فرمايد:

يأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ تُوبُواْ إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَّصُوحًا عَسَى رَبُّكُمْ أَن يُكَفّرَ عَنكُمْ سَيَاتِكُمْ وَ يُدْخِلَكُمْ جَنتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الْأَنْهرُ يَوْمَ لَايُخْزِى اللَّهُ النَّبِىَّ وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُ نُورُهُمْ يَسْعَى بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمنِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَآ أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَ اغْفِرْ لَنَآ إِنَّكَ عَلَى كُلّ شَىْ ءٍ قَدِيرٌ» «2»

اى مؤمنان! به پيشگاه خدا توبه كنيد، توبه اى خالص [كه شما را از بازگشت به گناه بازدارد]؛ اميد است پروردگارتان گناهانتان را از شما محو كند و شما را به بهشت هايى كه از زيرِ [درختانِ ] آن نهرها جارى است، درآورد، در آن روزى كه خدا پيامبر و كسانى كه با او ايمان آورده اند، خوار نمى كند، نورشان پيشاپيش آنان و از سوى راستشان شتابان حركت مى كند، مى گويند: پروردگارا! نور ما را براى ما كامل كن و ما را بيامرز كه تو بر هر كارى توانايى.

دانشمندان بر پايه معانى گوناگون نصوح؛ تفاسير بسيارى براى اين لغت بيان كرده اند. از مجموعه ديدگاه ها به دست مى آيد كه:

توبه نصوح توبه اى است كه بايد خالص و حقيقى و محكم بوده و به تعبير روايات معصومين عليهم السلام بدون بازگشت به گناه باشد و باطن انسان از ظاهر او بهتر گردد.

توفيق دستيابى به چنين بازگشتى در دنيا، نصيب برخى از گناهكاران شده است.

آنان كه در يك لحظه سرنوشت ساز متحوّل شده و به راه حق بازگشته اند.

حكايت توبه فضيل بن عيّاض، بهلول نبّاش، معاذ بن جبل، ثعلبة بن عبدالرحمن، بشر حافى، شعوانه و ... و بسيارى ديگر كه نامشان در تاريخ از زمره عرفا و اولياى الهى ثبت گرديده است.

و گاهى چه بسا او را از تغيير برنامه زندگى و گرايش به هدايت و پاكى باز مى دارد و ندايى از درون به او مى گويد: توبه چه سودى دارد به كارت ادامه بده.

زنجير اعمال آلوده به گناه همچو دامى بر سر راه قرار مى گيرد و دست و پا را چنان مى بندد كه انديشه بازگشت را تيره مى سازد و رنگ سياه گناه بر دل مى نشيند.

گروهى از آدميان ساعت ها بر سر دو راهى ها ماندند و به تفكّر در سرانجام كار پرداختند، اما در اثر وسوسه ها و آرزوهاى خيالى و پوچ شيطانى، بدون مشورت و راهنمايى از خيرانديشان به هلاكت رسيدند، از اين دسته: مشركان و كافران و ستمگران و منافقان و جاهلانى هستند كه در راه انتخاب دنيا و آخرت؛ لذّت هاى زودگذر دنيا را برگزيدند و انسان هاى زيادى را هم گمراه كردند.

نمونه بارز اين حالت، ماجراى عمر بن سعد در كربلا است. وقتى پيشنهاد سرلشگرى از سوى عبيدالله بن زياد به او داده شد بر سر دوراهى عزّت و ذلّت درماند و يك شبانه روز در انديشه فرو رفت و سرانجام با اين توجيه نفسانى كه امام حسين عليه السلام را مى كشم و بعد توبه مى كنم به سرزمين كربلا روانه شد و آن فاجعه بزرگ را پديد آورد ولى هرگز به آرزوها و توفيق توبه دست نيافت و با حسرت و خسارت دنيايى و آخرتى به جهنّم رفت.

بنابراين؛ هر انسانى در دنيا موفّق به توبه و انابه نمى شود؛ زيرا بايد پايه و شالوده انقلاب درونى او، به طور حقيقى فراهم شود تا توفيق بازگشت را بيابد.

 

توبه و نماز غفيله

در تاريخ آورده اند كه: روزى يزيد بن معاويه به امام سجّاد عليه السلام گفت: اى على بن الحسين عليه السلام! اگر من توبه كنم توبه من پذيرفته مى شود؟

حضرت فرمود: اگر در پس نماز مغرب نافله غفيله را بخوانى بخشيده مى شوى!

حضرت زينب عليها السلام در آن مجلس عرض كرد: اى پسر برادرم چه مى گويى؟! او قاتل حسين بن على عليه السلام است. امام سجّاد عليه السلام فرمود: بله، اما او موفّق به خواندن آن نافله نمى شود. «3» يعنى توفيق راهيابى پيدا نمى كند چه رسد كه توبه كند.

امام سجّاد عليه السلام دليل چنين بى توفيقى را در مناجات خويش بيان نموده و مى فرمايد: گناه سه خسارت سنگين به بار مى آورد:

الف- أَلْبَسَتْنِى الْخَطايا ثَوْبَ مَذَلَّتى .

خدايا! گناهان بر من لباس خوارى پوشانده.

گناه انسان را در نزد پروردگار بسيار خوار و پست و بى ارزش مى كند و لباس ذلّت بر جان با ارزش انسان مى پوشاند و توبه به انسان شخصيّت و عزّت مى دهد.

ب- وَ جَلَّلَنى التَّباعُدُ مِنْكَ لِباسَ مَسْكَنَتى .

دورى از تو جامه درماندگى بر تنم پيچيده.

گناه انسان را به تدريج از حضرت دوست دور مى سازد، تا جايى كه او را از هر عبادتى و خدمتى محروم مى سازد و با ادامه جدايى، او را به حيوانى پست تبديل مى كند. توبه به ارتباط با دوست حقيقى جلوه ربوبى مى دهد.

ج- وَ أَماتَ قَلْبى عَظِيمَ جِنايَتىِ فَأَحْيِهِ بِتَوْبَةٍ مِنْكَ. «4»

بزرگى جنايتم دلم را ميرانده پس آن را با توبه به درگاهت زنده كن.

گناه، سبب مرگ قلب گشته و دل انسان به مرده متحرّكى تبديل مى شود. قيافه، صورت آدميزاد است ولى دل او قلبِ حيوان است. اين دل مردگى خسارت گناه است. حتى گناه توانايى دارد كه همه جان و روح را فرا بگيرد.

قرآن كريم گناه را عامل كور شدن قلب مى داند كه ادامه آن انسان را دچار شك و ريب مى كند و سرانجام از آيات انفسى و آيات آفاقى محروم مى گردد.

كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا كَانُواْ يَكْسِبُونَ* كَلَّآ إِنَّهُمْ عَن رَّبّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمحْجُوبُونَ* ثُمَّ إِنَّهُمْ لَصَالُواْ الْجَحِيمِ» «5»

اين چنين نيست كه مى گويند، بلكه گناهانى كه همواره مرتكب شده اند بر دل هايشان چرك و زنگار بسته است [كه حقايق را افسانه مى پندارند.]* اين چنين نيست كه آنان مى پندارند، بلكه اينان در آن روز از پروردگارشان محجوب اند.* سپس آنان بى ترديد وارد دوزخ مى شوند.

و از آيات ديگر استفاده مى شود، اعمال زشت انسان چون غبارى بر صفحه دل نقش مى بندد و آن را تيره مى سازد و مانع ادراك حقايق مى شود.

در دعاى سحر ابوحمزه ثمالى، از امام سجّاد عليه السلام نقل شده است:

وَ إِنَّ الرَّاحِلَ إِلَيْكَ قَرِيبُ الْمَسافَةِ وَ أَنَّكَ لاتَحْجُبُ عَنْ خَلْقِكَ وَ لكِنْ تَحْجُبُهُمُ الْأَعْمالُ السَّيِّئَةُ دُونَكَ. «6»

همانا مسافر به سوى تو مسافتش نزديك است و تو از آفريدگانت هرگز در پرده نيستى، جز اينكه كردار زشتشان آنان را از تو محجوب نمايد.

توبه جان و دل را زنده مى سازد و راه نجات را هموار مى سازد. قرآن درهاى لطف و رحمت را بر روى هر انسانى با هر مقامى و با هر شرائطى باز مى گذارد. روشن است كه دعوت به بازگشت به سوى رحمت الهى نمى تواند بدون قيد و شرط باشد؛ زيرا او حكيم و خبير است كه كار بى حساب نمى كند اگر آغوش رحمتش را به روى همه گشوده و پيوسته آنها را به سوى خود فرامى خواند، به يقين آمادگى هايى در بندگان نيز فراهم است.

بنابراين بايد نخست دگرگونى بنيادى در وجود انسان نمايان شود؛ سپس پايه هاى ايمان و اعتقادات فروريخته در اثر گناه، نوسازى مى گردد. و آنگاه ناتوانى هاى روحى و ضعف هاى اخلاقى را جبران مى نمايد.

 

تفسيرى بر آيه شريفه

از اين رو در آيه اى پر از رحمت و مغفرت و لطف و مهربانى فرموده است:

قُلْ يعِبَادِىَ الَّذِينَ أَسْرَفُواْ عَلَى أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُواْ مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ» «7»

بگو: اى بندگان من كه [با ارتكاب گناه ] بر خود زياده روى كرديد! از رحمت خدا نوميد نشويد، يقيناً خدا همه گناهان را مى آمرزد؛ زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است.

آيه فوق به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله خطاب مى كند ولى مقصود انسان است. و بنابر روايات و تفاسير معصومين اين آيه از اميد بخش ترين آيات قرآن است «1»؛ زيرا در آن رحمت حق بر غضب او مقدّم است و گستره فيض و رحمت او بر موجودى محدود نيست و از اين كه كلمه «رحمة» به «اللّه» اضافه شده است، در تك تك واژه هاى آيه لطف و مهر نهفته است؛ آيه به طور كلى تشويق به بازگشت به سوى خداست.

آغاز آيه با نداى يعِبَادِىَ اى بندگان من شروع مى شود، حتى كافران را هم فرا مى گيرد؛ زيرا خداوند، خويش را مولاى همه بندگان و سزاوار دريافت رحمت مى داند. و حق مولا بر عبد اين است كه او را عبادت و اطاعت نمايد. پيام بشارت پروردگار با زبان گرم و نرم به بندگان اميد مى دهد تا آنان خجالت نكشند. از اين رو با اينكه خطاب آيه به گناهكاران و خطاكاران است و چون خداوند هدايت و توبه بندگان را دوست مى دارد و بندگى آنان را مى خواهد؛ مانند پدرى نيست كه از رفتار فرزندش نااميد باشد و بگويد: تو فرزند من نيستى، يا اى نادان برو آدم شو! پس بدون خطاب تند اى گنهكاران يا طغيانگران و ... مى فرمايد: اى بندگانم! كه بر نفس خود زياده روى كرده ايد، از لطف و و گذشت من نااميد نشويد، بياييد همه را مى بخشم.

چقدر زيبا در اين آيه، محبّت و مهربانى و بزرگوارى به كار رفته كه هر دل سنگ صفتى را آب مى كند. سپس در ادامه خطاب مى فرمايد: أَسْرَفُواْ عَلَى أَنفُسِهِمْ اى كسانى كه زياده روى بر نفس كرده ايد، نمى فرمايد:

«ظَلَمُوا» يا «أَخْطَأوا» يا «عَصَوا» يا «طَغَوا»

. اى ستمگران! اى خطاكاران! اى نافرمايان! و ... يا با خطابى زننده بفرمايد:

اى جانوران! اى خائنان! اى آدمكشان! چون با آن نداى بندگان من نمى سازد و مناسب دعوت به توبه نيست.

 

معناى اسراف

راغب در معناى لغت اسراف مى نويسد:

اسراف در لغت: به معناى تجاوز از حدّ هر عملى است كه انسانى مرتكب مى شود. «8» در اينجا اسراف در نفس و جان است يعنى انسان در بهره گيرى از استعداد و ظرفيت هاى وجودى خود دچار نوعى تندروى يا زياده خواهى مى شود و از جادّه ميانه رو بيرون مى رود.

با قيد عَلَى أَنفُسِهِمْ اراده مى فرمايد: گناه اسراف بر نفس است و اثر گناهانِ آدمى به خودش باز مى گردد و ضررى براى خداوند ندارد. خداوند حكيم در حقيقت از اسراف بر نفس؛ جنايت يا خيانت و معناى قريب به آن اراده فرموده است. و اين كلمه خفيف ترين كلامى است كه جنبه محبّت و دلسوزى دارد كه در امانت خداوند خيانت نكنيد و شئون انسانيّت را به بازى نگيريد.

در سياق آيه، تعدّى بر نفس و جنايت بر آن عموميّت دارد و هر گناهى مانند شرك و قتل و دروغ و ... و گناهان بزرگ و كوچك را شامل مى شود و اختصاص به مؤمنان و مسلمانان هم ندارد.

بعد مى فرمايد: لَاتَقْنَطُواْ مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ قنوط يأس از خير و رحمت اوست.

مراد از رحمت در آيه شريفه مغفرت است؛ زيرا رحمت مربوط به آخرت است نه دنيا و آخرت، ولى به قرينه جمله بعدى كه مى فرمايد: يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا مغفرت در دنياست و هيچگاه درِ رحمت و غفران الهى بسته نمى شود و ارزش توبه در دنيا آشكار مى گردد هر چند گنهكار پليدترين و حيوان ترين آدميان باشد.

اگر حال بسيارى از مجرمان تاريخ را ببينيد كه بعد از ارتكاب گناهان كبيره چنان ناراحت و پشيمان مى شوند كه باور نمى كنند راه بازگشتى به روى آنها باز باشد و آنچنان خود را آلوده مى دانند و بارها و بارها هم تكرار مى كنند و صدبار توبه را مى شكنند، كه با هيچ آبى قابل شستشو نيستند، ولى اين آيه به همه آنان نويد مى دهد راه به روى همه باز است.

در تفاسير و منابع معتبر از مصداق هاى بارز اين آيه، وحشى جنايتكار، قاتل حمزه سيدالشّهدا است كه به دستور هند، زن ابوسفيان جگر حمزه را بيرون آورد و به دندان كشيد. هنگامى كه خواست مسلمان شود به نزد رسول اللّه صلى الله عليه و آله رفت و اسلام اختيار كرد و از كرده خويش توبه نمود، حضرت او را با آغوش باز پذيرفت و توبه اش را قبول كرد ولى حضرت به خاطر اندوه جانگداز عمويش حمزه به او فرمود: از جلوى چشم من برو يا هرگز با من رو به رو مشو، كه من نمى توانم تو را ببينم. از اين رو وحشى به شام رفت و در اثر ميگسارى از دنيا رفت. «9»

 

حكايت بهلول نبّاش

و همچنين در برخى از تفاسير قرآن، داستان بهلول نبّاش را براى شأن نزول اين آيه نقل كرده اند كه چكيده آن به شرح زير است:

«روزى جوانى گريان خدمت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله رسيد. او در حالى كه به شدّت ناراحت بود گفت: از خشم خدا مى ترسم حضرت فرمود: آيا شرك آورده اى؟ گفت:

نه، فرمود: آيا به حرام كسى را كشته اى؟ گفت: نه، فرمود: اگر گناهانت همانند كوه ها بزرگ باشد باز خداوند آنها را مى بخشد.

جوان گفت: گناه من از آسمان و زمين و عرش و كرسى بزرگتر است. فرمود:

گناهت از خدا هم بزرگ تر است. او گفت: نه، خدا از همه چيز برتر است. فرمود: برو كه خداى متعال گناه بزرگ را مى آمرزد. سپس فرمود: حال گناه تو چيست؟ گفت: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله از روى شما شرم دارم كه بازگو كنم، ولى حكايت من از اين قرار است كه هفت سال نبش قبر مى كردم و كفن هاى مردگان را بر مى داشتم تا اينكه روزى به هنگام نبش قبر به جسد دخترى از انصار برخورد كردم بعد از آنكه او را برهنه كردم شيطان مرا وسوسه كرد و با مرده او زنا كردم و ناگهان ندايى شنيدم كه گفت: واى بر تو از آتش ...

هنگامى كه سخن به اينجا رسيد پيامبر صلى الله عليه و آله سخت برآشفت و فرمود: اين فاسق را بيرون كنيد. تو چقدر به دوزخ نزديك هستى.

جوان بيرون آمد و سخت گريه كرد و سر به بيابان گذاشت و مى گفت: اى خداى محمد صلى الله عليه و آله اگر توبه مرا مى پذيرى پيامبرت را از آن باخبر كن وگرنه آتش از آسمان بفرست و مرا بسوزان و از كيفر سوزان آخرت راحت كن، در اينجا پيك وحى بر حضرت نازل شد و آيه قُلْ يعِبَادِىَ الَّذِينَ ... را بر آن حضرت قرائت نمود.

و به نقل ديگرى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله در حالى كه تبسّم بر لب داشت، آياتى را تلاوت كرد و به اصحاب فرمود: كيست كه مكان جوان را به ما نشان دهد؟

حضرت به همراه يارانش، بهلول را در بين صخره ها يافتند و پيامبر صلى الله عليه و آله خاك ها را از سر و روى او پاك نمود و فرمود: اى بهلول! بشارت باد تو را كه از آزاد شدگان آتش هستى. و به اصحاب خويش فرمود: اينگونه گناهان را جبران كنيد چنان كه اين جوان جبران نمود.» «10» سپس مى فرمايد: إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً

خداوند در آيه فوق با چند واژه لاتقنطوا، يغفر، جميعا، غَفُور، رَحِيم بر لطف و اميدوارى به خود تأكيد فرموده است. حرف ال بر ذنوب هم هر گناهى را كه درباره شكستن حدود و تجاوز به حريم حق باشد را شامل مى شود. و كلمه جميعاً اين توسعه را مى فهماند كه محدوديّت در بخشش نيست و درياى رحمت پروردگار موّاج است.

البته بر اساس روايات ما مسأله حق النّاس در اينجا مطرح نيست؛ زيرا خداوند در دنيا و آخرت آثار و واجباتى بر حقوق مردم قرار داده است كه در محاكمه قيامت حسابرسى مى كند و همچنين پذيرش لطف و آمرزش خداوند، به شرط توبه و عمل صالح است كه در سوره فرقان مى فرمايد:

إِلَّا مَن تَابَ وَ ءَامَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صلِحًا فَأُوْلئِكَ يُبَدّلُ اللَّهُ سَيَاتِهِمْ حَسَنتٍ وَ كَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيًما» «11»

مگر آنان كه توبه كنند و ايمان آورند و كار شايسته انجام دهند، كه خدا بدى هايشان را به خوبى ها تبديل مى كند؛ و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.

اگر توبه و كار نيك كنند خداوند هم گناهان آنان را به نيكى ها تبديل مى كند وگرنه در قيامت هيچ توبه اى اثر ندارد و انسان به صورت آدميزاد محشور نمى شود.

پس مراد آيه كه مى فرمايد: خداوند همه گناهان را مى بخشد آن نيست كه انسان گناه كند و بگويد خدا مى آمرزد، بلكه مقصود اين است كه: گناهان هر قدر بزرگ باشد سزاوار آمرزيدن است، پس نبايد از رحمت خدا نااميد بود.

شاهد بر اين مطلب دو اسم از اسماى حسناى الهى با نام غفور و رحيم در كنار نام اللّه است كه تأكيد بر اين مى باشد كه من بخشنده و مهربانم و خود بندگانم را مى بخشم.

 

اسباب مغفرت و آمرزش

نكته مهمّى كه در آيه يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا نهفته است اين كه آمرزش و مغفرت همه گناهان از سوى خداوند سبب و دليل مى خواهد؛ سبب آن چيست؟

دانشمندان و مفسران قرآن گفته اند:

سبب مغفرت دو چيز است:

1- شفاعت 2- توبه

شفاعت شامل شرك نمى شود؛ زيرا به دليل آيه شريفه:

إِنَّ اللَّهَ لَايَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَ لِكَ لِمَن يَشَآءُ وَمَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَللَا بَعِيدًا» «12»

مسلماً خدا اين را كه به او شرك آورده شود نمى آمرزد، و فروتر از آن را براى هر كه بخواهد مى آمرزد. و هر كه به خدا شرك ورزد، يقيناً به گمراهى بسيار دورى دچار شده است.

ناظر به شفاعت انسان است و مسأله شرك را نمى گيرد؛ زيرا شرك ورزيدن سبب انكار صفات ذاتى و فعلى ذات پروردگار مى شود و حقوق خداوند بر بندگان را نابود مى سازد. البته پس از قرائنى و اختلافى كه مفسّران پيرامون آيه فوق دارند اين مطلب به دست مى آيد.

بعضى گفته اند:

عموم مغفرت، مقيّد به غير شرك و گناهانى است كه خداوند وعده عذاب و آتش داده است. ولى توبه قيدى ندارد كه بايد به طور كلّى از هر نوع گناه توبه نمود. «13» ارزش حقيقى توبه تنها در حيات دنياست و در هنگام مرگ و قيامت فايده و سودى ندارد؛ زيرا كسى كه آثار گناه و كيفر و آتش را مى بيند، به ناچار به طلب آمرزش و توبه روى مى آورد تا از دام عذاب خلاصى پيدا كند.

از آيات و روايات استفاده مى شود، توبه پيش از فرارسيدن مرگ پذيرفته مى شود ولى به هنگام ديدن نشانه هاى مرگ توبه قبول نمى شود.

خداوند سبحان درباره چنين توبه اى مى فرمايد:

«وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيَاتِ حَتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنّى تُبْتُ النَ وَلَا الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمْ كُفَّارٌ أُوْلئِكَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا» «14»

و براى كسانى كه پيوسته كارهاى زشت مرتكب مى شوند، تا زمانى كه مرگ يكى از آنان فرا رسد [و در آن لحظه كه تمام فرصت ها از دست رفته ] گويد: اكنون توبه كردم. و نيز براى آنان كه در حال كفر از دنيا مى روند، توبه نيست. اينانند كه عذابى دردناك براى آنان آماده كرده ايم.

ولى در آيه قبل از اين مى فرمايد:

إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهلَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ فَأُوْلئِكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيًما حَكِيًما» «15»

بى ترديد توبه نزد خدا فقط براى كسانى است كه از روى نادانى مرتكب كار زشت مى شوند، سپس به زودى توبه مى كنند؛ اينانند كه خدا توبه آنان را مى پذيرد، و خدا همواره دانا و حكيم است.

روشن است كه مقصود خداوند از يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ اين است كه: خطاكار در دار دنيا به زودى بازگردد نه همه را به آخر و آخرت بگذارد، تا در لحظه هاى واپسين تسليم حق شود؛ اين دو رويى و فريب است.

در داستان غرق شدن فرعون در دريا آمده است:

لحظه اى كه امواج دريا فرعون را به كام مرگ كشيد گفت: به خدايى كه بنى اسرائيل به او ايمان آورده اند ايمان آوردم و من از تسليم شدگان هستم، سپس خطابى قهرآميز از سوى حق شنيد كه فرمود: آيا اكنون توبه مى كنى در حالى كه از پيش عصيان مى كردى و از مفسدان بودى؟!» «16» پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله در اين زمينه مى فرمايد:

هر كس پيش از آن كه مرگ را مشاهده كند توبه نمايد؛ توبه اش پذيرفته مى شود. «17» دليل پذيرفته شدن توبه تا پيش از مرگ اين است كه: توبه در حال مرگ نوعى پشيمانى ناخواسته است. زمانى كه گنهكاران به خاطر ترس از كيفر الهى به آن روى مى آورند، حالتى است كه از بيرون بر آنان تحميل شده است و هيچ ارتباطى به انقلاب درونى و طهارت نفس و پاكى روح آنان ندارد. بنابراين ردّ توبه از جانب خداوند غفّار در لحظه مرگ از روى بخل نيست، بلكه به خاطر راست نبودن توبه انسان در آن وضعيّت ويژه است.

و امّا توبه در قيامت تأثيرى ندارد؛ زيرا در عرصه قيامت انقلاب درونى و تكليف و شريعت برداشته شده است و همه درون ها و قصدها آشكار گشته است و مفهومى براى توبه نمى ماند. پس بازگشت به دنيا و پشيمانى و جبران هم وجود ندارد تا توبه معنا پيدا كند.

 

عمل و توبه در كلام شهيد مطهرى

شهيد مطهرى در اين زمينه مى گويد:

«انسان پس از آن كه از دنيا رفت، نظام زندگى اش به كلّى تغيير مى كند و عوض مى شود و امكان ندارد، كوچكترين استفاده اى از نظاماتى كه در اين دنيا هست بكند. عمل و توبه، پيشروى و پسروى، بالا رفتن و پايين رفتن و تغيير مسير و جهت دادن، همه مال اين دنياست.

اين كلام امام على عليه السلام است:

إِنَّ الْيَوْمَ عَمَلٌ وَلاحِسابٌ وَ غَدَاً حِسابٌ وَ لاعَمَلٌ. «18»

به درستى كه امروز زمان عمل است و بازخواستى نيست و فردا روز بازخواست است و عملى در آن ميسّر نمى باشد.

و توبه آن وقت است كه يك انقلاب درونى در وجود انسان پيدا مى شود چون در آن دنيا هم انسان همه چيز را معاينه كرده و مى بيند. در آنجا كه ادّعاى توبه مى كند و بگويد: خدايا! پشيمانم. آن اظهار پشيمانى انقلاب مقدّس درونى نيست، انقلاب آزاد نيست، پس علت اين كه در لحظات آخر، در حال معاينه آن دنيا، توبه انسان مقبول نيست، اين است كه توبه نيست نه اين كه توبه هست و مقبول نيست، اصلًا توبه نيست.» «19» نكته مهمى كه از نوشته شهيد مطهّرى برداشت مى شود اين است كه: تا انسان تكليف دارد، توبه اش صحيح است. هر گاه تكليف از مكلّف برداشته شد، توبه صحيح نمى باشد.

پس از مرگ چه در برزخ و چه در آخرت، نظام تكليف و تكوين و هستى در هم ريخته است. گناهكارى كه پس از مرگ از كار خود پشيمان مى گردد مانند مجرمى است كه وقتى چشمان او به چوبه دار مى افتد و طناب دار را بر گلوى خود احساس مى كند ناگهان از كرده خويش پشيمان مى شود. اين پشيمانى، فضيلت و افتخار و رشد و تكامل براى انسان ندارد. پس چنين توبه اى از ريشه بى ارزش و فايده است.

بنابراين خداوند متعال در پاسخ مجرمان كه در جهنّم مى گويند: خدايا! بدبختى بر ما چيره گشت ما را به دنيا بازگردان، مى فرمايد:

قَالَ اخْسُواْ فِيهَا وَ لَاتُكَلّمُونِ» «20»

[خدا] مى گويد: [اى سگان!] در دوزخ گم شويد و با من سخن مگوييد!

به زبان عاميانه يعنى اى مسخره كنندگان! برويد خفه شويد حالا بيدار شديد و درخواست عفو و گذشت مى كنيد، اينجا جاى حساب و كتاب است. امور دنيا و سرگرمى ها و آرزوها، انسان را به آن افسون ها و ندامت ها مى كشاند.

در حديثى پرمغز و تكان دهنده از امام صادق عليه السلام نقل گرديده است كه آيه:

وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُواْ فحِشَةً أَوْظَلَمُواْ أَنفُسَهُمْ ذَكَرُواْ اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُواْ لِذُنُوبِهِمْ وَمَن يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَلَمْ يُصِرُّواْ عَلَى مَا فَعَلُواْ وَهُمْ يَعْلَمُونَ» «21»

و آنان كه چون كار زشتى مرتكب شوند يا بر خود ستم ورزند، خدا را ياد كنند و براى گناهانشان آمرزش خواهند؛ و چه كسى جز خدا گناهان را مى آمرزد؟ و دانسته و آگاهانه بر آنچه مرتكب شده اند، پا فشارى نمى كنند.

هنگامى كه آيه توبه نازل شد ابليس بالاى كوه ثور در مكّه رفت و با صداى بلند فرياد كشيد و سران لشگرش را فراخواند. آنان گفتند: اى سرور ما! چه شده است كه ما را فراخوانده اى؟! ابليس گفت: آيه اى نازل شده (كه پشت مرا مى لرزاند و مايه نجات بشر است) چه كسى مى تواند با آن مقابله كند؟

يكى از شياطين گفت: من مى توانم با نقشه ام چنين و چنان كنم. ابليس طرح او را نپذيرفت! ديگرى برخاست و نقشه خود را ارايه كرد باز هم نپذيرفت. سپس شيطانى به نام خنّاس ايستاد و گفت: من از عهده آن برمى آيم. ابليس گفت: از چه راهى؟ خنّاس گفت: آنان را با وعده ها و آرزوها سرگرم مى كنم تا آلوده به گناه شوند و هنگامى كه مرتكب گناه شدند، توبه و استغفار را از يادشان مى برم. ابليس گفت:

تو مى توانى از عهده اين كار برآيى. اين مأموريت را تا قيامت به تو سپردم. «22» از اين رو خداوند رحيم در سوره ناس سه مرتبه با ذكر ربوبيّت و مالكيّت و الوهيّت، خود را واسطه نجات و پناهندگى از شرّ شيطان خنّاس قرار مى دهد تا مردم از وسوسه هاى او در امان بمانند.

 [ «4» اللَّهُمَّ إِنَّكَ طَالِبِي إِنْ أَنَا هَرَبْتُ وَ مُدْرِكِي إِنْ أَنَا فَرَرْتُ فَهَا أَنَا ذَا بَيْنَ يَدَيْكَ خَاضِعٌ ذَلِيلٌ رَاغِمٌ إِنْ تُعَذِّبْنِي فَإِنِّي لِذَلِكَ أَهْلٌ وَ هُوَ- يَا رَبِّ- مِنْكَ عَدْلٌ وَ إِنْ تَعْفُ عَنِّي فَقَدِيماً شَمَلَنِي عَفْوُكَ وَ أَلْبَسْتَنِي عَافِيَتَكَ ]

خدايا! تو خواستار و جوينده منى اگر بگريزم، و تو دريابنده منى، اگر فرار كنم. اينك منم كه در برابرت قرار دارم، فروتن، خوار، بينى به خاك ماليده. اگر عذابم كنى سزاوار آنم، و عذاب اى پروردگار من از ناحيه تو عين عدالت است، و اگر از من بگذرى، برنامه تازه اى نيست؛ چرا كه از ديرباز گذشتت مرا فرا گرفته، و جامه عافيتت را بر من پوشانده اى.

 [ «5» فَأَسْأَلُكَ- اللَّهُمَّ- بِالْمَخْزُونِ مِنْ أَسْمَائِكَ وَ بِمَا وَارَتْهُ الْحُجُبُ مِنْ بَهَائِكَ إِلَّا رَحِمْتَ هَذِهِ النَّفْسَ الْجَزُوعَةَ وَ هَذِهِ الرِّمَّةَ الْهَلُوعَةَ الَّتِي لَا تَسْتَطِيعُ حَرَّ شَمْسِكَ فَكَيْفَ تَسْتَطِيعُ حَرَّ نَارِكَ وَ الَّتِي لَا تَسْتَطِيعُ صَوْتَ رَعْدِكَ فَكَيْفَ تَسْتَطِيعُ صَوْتَ غَضَبِكَ؟]

خدايا! به حق نام هاى مباركت كه در دانش تو محفوظ است، و احدى از آن خبر ندارد، و به جمال و زيباييت كه پرده هاى نور آن را پوشانده، كه بر اين وجود بى تاب، و اين استخوان هاى كهنه پوسيده رحمت آرى. وجود ناتوانى كه توانايى گرمى آفتابت را ندارد، چگونه تاب گرمى آتشت را دارد؟! و قدرت شنيدن خروش رعدت را ندارد، چگونه توان شنيدن فرياد خشمت را دارد؟!

 [ «6» فَارْحَمْنِيَ- اللَّهُمَّ- فَإِنِّي امْرُؤٌ حَقِيرٌ وَ خَطَرِي يَسِيرٌ وَ لَيْسَ عَذَابِي مِمَّا يَزِيدُ فِي مُلْكِكَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ وَ لَوْ أَنَّ عَذَابِي مِمَّا يَزِيدُ فِي مُلْكِكَ لَسَأَلْتُكَ الصَّبْرَ عَلَيْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ يَكُونَ ذَلِكَ لَكَ وَ لَكِنْ سُلْطَانُكَ- اللَّهُمَّ- أَعْظَمُ وَ مُلْكُكَ أَدْوَمُ مِنْ أَنْ تَزِيدَ فِيهِ طَاعَةُ الْمُطِيعِينَ أَوْ تَنْقُصَ مِنْهُ مَعْصِيَةُ الْمُذْنِبِينَ «7» فَارْحَمْنِي يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ وَ تَجَاوَزْ عَنِّي يَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ وَ تُبْ عَلَيَّ إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ ]

خدايا! به من رحم كن؛ زيرا كه من فردى حقير و قدر و منزلتم ناچيز است، و عذاب كردن من چيزى نيست كه به مقدار ذرّه اى در پادشاهى و فرمانرواييت بيفزايد، و اگر عذابم بر پادشاهيت مى افزود، صبر و شكيبايى بر آن را از تو درخواست مى كردم، و دوست داشتم كه اين فزونى براى تو باشد؛ امّا خدايا! سلطنتت بزرگ تر و پادشاهيت باداوم تر از آن است كه طاعت مطيعان بر آن بيفزايد، يا معصيت گناهكاران از آن بكاهد؛ پس به من رحم كن، اى مهربان ترين مهربانان! و از من گذشت كن، اى صاحب جلال و اكرام! و توبه ام را بپذير كه تو بسيار توبه پذير مهربانى.

 

 

-----------------------------------------------------------------

(1)- نهج البلاغه: خطبه 1.

(2)- تحريم (66): 8.

(3)- به نقل از سخنرانى آيت اللّه حاج شيخ احمد مجتهدى تهرانى.

(4)- بحار الأنوار: 91/ 142، باب 23؛ المناجات الخمس عشرة، مناجاة التائبين ليوم الجمعة.

(5)- مطفّفين (83): 14- 16.

(6)- بحار الأنوار: 95/ 82، باب 6، حديث 2؛ إقبال الأعمال: 68.

(7)- زمر (39): 53.

(7)- مجمع البيان فى تفسير القرآن: 8/ 407، تفسير نور الثقلين: 4/ 491، حديث 73؛ كنز العمال: 2/ 492، حديث 4581.

(8)- مفردات ألفاظ القرآن، راغب اصفهانى: 230، ماده سرف.

(9)- مجمع البيان فى تفسير القرآن: 8/ 408، ذيل آيه 53 سوره زمر؛ سعد السعود: 211.

(10)- روض الجنان و روح الجنان، ابوالفتوح رازى: 16/ 338؛ التفسير الكبير، فخر رازى: 27/ 4؛ بحار الأنوار: 6/ 23، باب 20، حديث 26؛ الأمالى، شيخ صدوق: 42، حديث 3.

(11)- فرقان (25): 70.

(12)- نساء (4): 116.

(13)- تفسير نمونه: 19/ 498- 508؛ تفسير الميزان: 17/ 278- 280، ذيل آيه 53 سوره زمر.

(14)- نساء (4): 18.

(15)- نساء (4): 17.

(16)- اشاره است به سوره يونس (10): 90- 91.

(17)- الكافى: 2/ 440، حديث 2؛ بحار الأنوار: 6/ 19، باب 20، حديث 4- 5.

(18)- نهج البلاغة: خطبه 42؛ غرر الحكم: 148، حديث 2695.

(19)- گفتار معنوى، مرتضى مطهرى: 140- 141؛ آزادى معنوى: 64- 67.

(20)- مؤمنون (23): 108.

(21)- آل عمران (3): 135.

(22)- بحار الأنوار: 60/ 197، باب 3، حديث 6؛ روضة الواعظين: 2/ 479.

 

 

برگرفته شده از کتاب تفسير و شرح صحيفه سجاديه، جلد دوازدهم نوشته حضرت استاد حسین انصاریان

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه