نوشته : حضرت استاد حسین انصاریان
اى خدايى كه چيزى در زمين و آسمان بر تو پوشيده نيست و چگونه پوشيده شود بر تو اى خداى من، آنچه تو خود آفريده اى. «1»
وَ انْ كُلُّ لَّمَّا جَميعٌ لَدَيْنا مُحْضَرُونَ» «2»
و همه آنان [بدون استثنا گردآورى خواهند شد و] در قيامت نزد ما احضار مى شوند.
تو منزّهى، ترسنده ترين خلقِ تو در پيشگاهت داناترين آنهاست (و چرا چنين نباشد كه هر چه معرفت انسان از طريق قرآن و اهل بيت و معارف الهيّه به حضرتش بيشتر شود خشيتش از مقام ربوبى بيشتر خواهد شد.
انَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» «3»
از بندگان خدا فقط دانشمندان از او مى ترسند.
[ «2» سُبْحَانَكَ أَخْشَى خَلْقِكَ لَكَ أَعْلَمُهُمْ بِكَ؟ وَ أَخْضَعُهُمْ لَكَ أَعْمَلُهُمْ بِطَاعَتِكَ وَ أَهْوَنُهُمْ عَلَيْكَ مَنْ أَنْتَ تَرْزُقُهُ وَ هُوَ يَعْبُدُ غَيْرَكَ «3» سُبْحَانَكَ لَا يَنْقُصُ سُلْطَانَكَ مَنْ أَشْرَكَ بِكَ وَ كَذَّبَ رُسُلَكَ وَ لَيْسَ يَسْتَطِيعُ مَنْ كَرِهَ قَضَآءَكَ أَنْ يَرُدَّ أَمْرَكَ وَ لَا يَمْتَنِعُ مِنْكَ مَنْ كَذَّبَ بِقُدْرَتِكَ وَ لَا يَفُوتُكَ مَنْ عَبَدَ غَيْرَكَ وَ لَا يُعَمَّرُ فِي الدُّنْيَا مَنْ كَرِهَ لِقَآءَكَ ]
منزّه و پاكى، ترسنده ترينشان، عامل ترين آنها به طاعت توست، و پست ترين آنها در پيشگاهت، كسى كه روزيش را مى دهى، و او غير تو را مى پرستد.
منزّه و پاكى، كسى كه برايت شريكى انگاشته و پيامبرانت را تكذيب كرده، از سلطنتت نمى كاهد، و كسى كه قضايت را ناپسند دارد، قدرت ردّ كردن فرمانت را ندارد، و كسى كه تواناييت را تكذيب كند، نمى تواند خود را از قهر و غلبه تو باز دارد، و كسى كه غير تو را بپرستد، از احاطه و تصرّف و عذاب تو در نرود، و هر كه لقاى تو را ناپسند دارد، در زندگى دنيا ابدى و جاودانه نخواهد ماند.
لقاى خداوند
مراد از «لقاء اللّه» ملاقات معنوى و شهود باطنى در قيامت است. چون در قيامت همه وابستگى هاى انسان به مال و مقام و مدرك و منزل بريده مى شود و با روبرو شدن با پاداش و كيفر الهى، حاكميّت مطلقه حق را درك مى كند.
قرب و لقاى حق فرع بر حبّ و عشق و انس با حق تعالى است. و آن شاخه اى از معرفت و وجدان حق مى باشد و معرفت حق بستگى به برداشتن موانع سلوك و لقاى الهى است و براى اين بايد حجاب ها را كنار زد. بدون بركنارى پرده هاى حايل ميان عاشق و معشوق، چهره معشوق و محبوب نمايان نمى شود. پس شناخت و رؤيت او نيز به دست نمى آيد و سپس معرفتِ به خويش هم حاصل نمى شود.
حالت غفلت و منيّت و استقلال نفس و هواهاى نفسانى، پرده هاى تاريك و وحشتناكند؛ كه انسان را از نور ربوبى حق دور مى سازد و در منجلاب ظلمت دنيوى فرو مى برد.
شناخت حق از مقوله نور و حبّ دنيا از سياه ترين پرده ها و تاريكى هاى دل است. چنانكه امير مؤمنان على عليه السلام مى فرمايد:
الْمَعْرِفَةُ نُورُ الْقَلْبِ. «4»
شناخت، روشنى دل است.
الشَكُّ يُطْفِئُ نُورَ الْقَلْبِ. «5»
شك نورانيّت قلب را فرو مى نشاند.
مَنْ أَحَبَّ لِقاءَ اللَّهِ سُبْحانَهُ سَلا عَنِ الدُّنْيا. «6»
هر كه دوستدار ديدار خداوند پاك و منزه باشد دنيا را از ياد ببرد.
هرگاه موانع شناخت خويشتن از ميان برداشته شود روشنى دل و دانش و معرفت حق در وجود آدمى جلوه گر مى شود، سپس حبّ و عشق و انس پيدا مى شود و آتش عشق رفته رفته هواى بنده را در هويّت حق فانى مى سازد و او را به قرب حق و به مقام لقاى دوست مى رساند واين همان عبادت آزادگان است كه حقيقت آزادى، آزادى از خود و تعلّقات آن است.
امام على عليه السلام در نهج البلاغه درباره بينش اولياى خدا چنين مى فرمايد:
إِنَّ أَوْلَياءَ اللَّهِ هُمُ الَّذِينَ نَظَرُوا إِلى باطِنِ الدُّنْيا إِذا نَظَرَ النَّاسُ إِلى ظاهِرِها. «7»
اولياى خدا آنانى هستند كه به باطن دنيا نظر كردند وقتى كه مردم به ظاهرش نگريستند.
چشم انسان با چشم همه حيوانات در ديدن ظاهر مادّيات يكسان است و انسان با اين چشم سطحى نگر، پشت پرده حقيقتى را نمى بيند. بلكه براى ديدن اسرار خلقت و حقايق امور بايد با چشم دل و نور باطن نگريست كه حضرت مى فرمايد:
«نَظَرُوا إِلى باطِنِ الدُّنْيا»
نه
«باطِنِ الْآخِرَة»
؛ زيرا اگر آدمى به حقيقت و باطن دنيا برسد در صورتى كه نظر او به آثار رحمت خدا به ديده ژرف و انديشه اى باشد به باطن آخرت و باطن حق و باطن عبادت و كلام خدا مى رسد.
اكثر مردم دنيا تنها ظاهر دنيا را مى بينند و هر چيزى را هم به ملاك سطحى ارزيابى مى كنند. با معيار ظاهرى دنيا بيشتر ارزيابى ها غلط از آب در مى آيد و بشر نسبت به خداوند متوقّع و گله مند مى شود و گاهى از زندگى سير مى شود و گاهى نسبت به عدل پروردگار و اعتقادات دينى، ضعيف مى شود. امّا آنانى كه باطن نگرند و درون درياى حقيقت شنا مى كنند هيچگاه در برابر تأثير موج ها قرار نمى گيرند؛ زيرا ريشه امواج باد است. جنبش بادها امواج را به حركت درمى آورند. و باد هم جا به جايى هواست. بادهاى مادّى موج هايى مانند: موج ثروت، موج فقر، موج مرگ،
موج خوشى، موج شدت، موج بلا و ... توليد مى كند هر گاه اندكى تنگى در مال و منال او مى آيد، مى گويد: خداوند منّان مرا خوار و سبك كرده است. و آنگاه كه به مال و نعمتى مى رسد مى گويد: پروردگار مرا عزيز و گرامى داشته است. اين ديدگاه كسى است كه با بينش ظاهرى ارزيابى مى كند و هميشه خداوند منّان را محاكمه و محكوم مى كند و خويش را بينوا و مظلوم جلوه مى دهد.
اما خداوندى كه در قرآن مجيد باطن غيبت كردن را مساوى با خوردن گوشت مرده مى داند و در پى حفظ آبرو و شخصيّت انسان هاست؛ چگونه مى تواند آبروى كسى را بريزد. به يقين اگر كسى آبرويش را به باد داده، به دست خودش بر باد داده است. وگرنه اگر آدمى هزاران گناه بزرگ و كوچك در خلوت انجام بدهد؛ خداوند محال است آبروى او را ببرد.
هرگز پروردگار ستّار و بنده پرور چنين معامله اى نمى كند. اين برنامه پروردگار عالم است. اگر انسانى در دنيا از ظاهر مادّيات و لذّت هاى جسمى چشم بپوشد و به آثار خلقت و نعمت ها به ديده باطنى و رحمانى نظر كند به يقين به لقاى حق شوق پيدا مى كند و گاهى در اثر شدّت حبّ، سر به بيابان مى گذارد.
بر اساس روايت امام صادق عليه السلام كه مى فرمايد:
مشتاق بى قرار نه ميل به غذا دارد و نه از نوشيدنى گوارا لذّت مى برد نه خواب آسوده دارد نه با دوستى انس مى گيرد و نه در خانه اى آرامش پيدا مى كند، بلكه خداوند را شب و روز بندگى مى كند به اميد اين كه به ديدار محبوبش برسد. چنان كه خداوند از موسى بن عمران درباره ميعادگاه پروردگارش نقل مى كند: وَ عَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبّ لِتَرْضَى » «8» من به سوى تو شتافتم تا خشنود شوى. «9»
جذبه شهود محبوب و ديدار لطف يار، به اندازه اى لذّت بخش و شوق انگيز است كه يك لحظه آن با هيچ نعمتى در دنيا برابر نيست. عاشقان ديدار دوست چنانند كه اگر افاضه معنوى از آنها بريده شود؛ روح از كالبدشان برمى خيزد.
همانگونه كه اميرمؤمنان على عليه السلام فرمود:
لَوْ حَجَبْتُ عَنْهُ ساعَةً لَمُتُّ. «10»
اگر ساعتى از ديدار محبوب محروم شوم جان مى دهم.
سلامى كه پروردگار در بهشت نثار مؤمنان مى كند سلامى از رحمت خاصّه و اشتياق ديدار سرچشمه مى گيرد و همه الطاف و كرامات در آنجا گرد هم مى آيد.
پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله حال بهشتيان را چنين توصيف مى فرمايد:
در آن حال كه بهشتيان غرق در نعمت هاى بهشتى هستند، نورى بر بالاى سر آنان افكنده مى شود، سر برمى آورند، آن نورِ لطف پروردگار از افق بر آنان پرتو انداخته است. ندايى برمى خيزد كه سلام بر شما اى اهل بهشت و اين همان است كه در قرآن آمده است: سَلمٌ قَوْلًا مّن رَّبّ رَّحِيمٍ» «11» با سلام [ى پرارزش و سلامت بخش ] كه گفتارى از پروردگارى مهربان است.
سپس فرمود:
آنجا آنان به حق مى نگرند و نگاه لطف حق چنان آنان را مجذوب مى كند كه از همه چيزها غافل مى شوند و تمامى نعمت هاى بهشتى را فراموش مى كنند و در اين حال گروهى از فرشته ها از هر درى بر آنها وارد مى شوند و مى گويند
درود بر شما. «12» چه ديدار روح انگيز و باشكوهى كه همه بهشتيان به شور در مى آيند.
و نيز مى فرمايد:
هنگامى كه اهل بهشت وارد بهشت مى شوند خداوند مى فرمايد: چيز ديگرى مى خواهيد بر شما بيفزاييم؟ آنان مى گويند: آيا روى ما را سفيد نكردى؟ آيا ما را وارد بهشت ننمودى و از آتش رهايى نبخشيدى؟ در اين لحظه پرده ها كنار مى رود خداوند را به چشم دل مى بينند. در آن حال چيزى محبوب تر نزد آنان از نگاه به پروردگارشان نيست. «13» پروردگار به آنان كه خواستار لقاى حقّند وعده ديدار را در روز قيامت و بهشت قرار داده است و با ابتهاج و آرامش و آسايش همگى در آنجا گرد هم مى آيند و صحنه هاى شاد و نشاطانگيزى پديد مى آيد كه حق، پيام مى دهد:
مَن كَانَ يَرْجُواْ لِقَآءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَأَتٍ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ» «14»
هر كه اميد ديدار [پاداش و مقام قرب ] خدا را دارد [بايد در عرصه طاعت و عبادت بكوشد]؛ زيرا زمان معين شده [از سوى ] خدا [كه روز قيامت است ] حتماً آمدنى است؛ و او شنوا و داناست.
قُلْ إِنَّمَآ أَنَا بَشَرٌ مّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَىَّ أَنَّمَآ إِلهُكُمْ إِلهٌ وَ حِدٌ فَمَن كَانَ يَرْجُواْ لِقَآءَ رَبّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صلِحًا وَ لَايُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبّهِ أَحَدَا» «15»
بگو: جز اين نيست كه من هم بشرى مانند شمايم كه به من وحى مى شود كه معبود شما فقط خداى يكتاست؛ پس كسى كه ديدار [پاداش و مقام قرب ] پروردگارش را اميد دارد، پس بايد كارى شايسته انجام دهد و هيچ كس را در پرستش پروردگارش شريك نكند.
ثُمَّ ءَاتَيْنَا مُوسَى الْكِتبَ تَمَامًا عَلَى الَّذِى أَحْسَنَ وَتَفْصِيلًا لّكُلّ شَىْ ءٍ وَهُدىً وَرَحْمَةً لَّعَلَّهُم بِلِقَآءِ رَبّهِمْ يُؤْمِنُونَ» «16»
سپس به موسى كتاب داديم براى اينكه [نعمت خود را] بر آنان كه نيكى كردند كامل كنيم، و براى اينكه همه احكام و معارفى كه مورد نياز بنى اسرائيل بود، تفصيل و توضيح دهيم و براى اينكه هدايت و رحمت [بر آنان ] باشد تا به ديدار [پاداش و مقام قرب ] پروردگارشان ايمان آورند.
شوق لقاى خداوند در روايات
معصومان عليهم السلام در روايات بسيارى انسان را به شوق لقاى دوست، تشويق و سفارش كرده اند:
از جمله رسول اللّه صلى الله عليه و آله در دعايش پس از هر نماز مى خواند:
وَ أَسْأَلُكَ الرِّضَا بِالْقَضاءِ وَ بَرْدَ الْعَيْشِ بَعْدَ الْمَوْتِ وَ لَذَّةَ النَّظَرِ إِلى وَجْهِكَ وَ شَوْقاً إِلى رُؤيَتِكَ وَ لِقائِكَ. «17»
خدايا! خشنودى به قضاى تو و زندگى خويش بعد از مرگ و لذّت ديدن روى تو و شوق به نگاه و ديدار تو را از درگاهت خواستارم.
و نيز حضرت به ابن مسعود سفارش فرمود:
يَا ابْنَ مَسْعُودٍ! قَصِّرْ أَمَلَكَ فَإِذا أَصْبَحْتَ، فَقُلْ: إِنِّى لا أُمْسى وَ إذا أَمْسَيْتَ، فَقُلْ: إِنِّى لا أُصْبِحُ وَ اعْزِمْ عَلَى مُفارَقَةِ الدُّنْيا وَ أَحِبَّ لِقاءَ اللَّهِ وَ لاتَكْرَهْ لِقاءَهُ فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ لِقاءَ مَنْ أَحَبَّ لِقاءَهُ وَ يَكْرَهُ لِقاءَ مَنْ يَكْرَهُ لِقاءَهُ. «18»
اى پسر مسعود! آرزويت را كوتاه گردان و چون صبح كردى، بگو: من روز را به شب نخواهم رساند و چون شب درآمد، بگو: من تا صبح زنده نخواهم ماند.
و بر جدايى از دنيا همّت گمار و ديدار خداوند را دوست بدار و ديدار او را ناخشنود مدان، همانا خداوند از ديدار كسى كه ديدار او را دوست دارد، خشنود است و از ديدار كسى كه او را دوست ندارد، خرسند نيست.
انس از پيامبر عزيز اسلام صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه فرمود:
هر كه ديدار خدا را دوست داشته باشد خدا نيز ديدار او را دوست مى دارد. و هر كه ديدار خدا را خوش نداشته باشد خدا نيز ديدار او را خوش ندارد.
عرض كردند: اى رسول خدا! همه ما مرگ را ناخوش داريم! فرمود: اين ربطى به ناخوش داشتن مرگ ندارد، بلكه مؤمن چون زمان مرگش فرا رسد، بشارت دهنده اى از جانب خدا مى آيد و او را به آنچه به سويش مى رود بشارت مى دهد. در اين هنگام براى او چيزى محبوب تر از اين نيست كه به ديدار خدا برود بنابراين ديدار خدا را دوست دارد و خدا هم ديدار او را دوست مى دارد. اما گنهكار چون زمان مرگش فرا رسد، سرنوشت بدى كه در انتظار اوست پيش او مى آيد، از اين رو از ديدار خدا ناخشنود است و خدا هم از ملاقات او بيزار است. «19» همچنين در اخبار حضرت داود عليه السلام آمده است كه خداوند عز و جل به او وحى فرمود:
اى داود! اگر رويگردانان از من بدانند كه چه انتظارى براى آنان مى كشم و چه مهرى به آنان مى ورزم و چه اشتياقى به ترك معاصى از سوى آنها دارم، هر آينه از شوق من بميرند و از عشق به من بندهاى بدنشان از هم جدا گردد. «20» نيكوست بدانيم از حضرت على عليه السلام پرسيده شد به چه دليل شيفته ديدار خدا هستى؟ حضرت فرمود:
چون ديدم كه خداوند، دين فرشتگان و فرستادگان و پيامبران خود را براى من برگزيد، دانستم كسى كه مرا چنين گرامى داشته است فراموشم نمى كند. از اين رو دوستدار ديدار او شدم. «21» حضرت در نامه اى به معاويه، دليل حركت مبارزان و مجاهدان براى پيكار با دشمن را چنين نوشتند:
وَ أَنَا مُرْقِلٌ نَحْوَكَ فى جَحْفَلٍ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ وَ التَّابِعينَ لَهُمْ بِاحْسانٍ شَديدٍ زِحامُهُمْ ساطِعٍ قَتامُهُمْ مُتَسَرْبِلينَ سِرْبالَ الْمَوْتِ احَبُّ اللِّقاءِ الَيْهِمْ لِقاءُ رَبِّهِمْ. «22»
من با سپاهى از مهاجران و انصار و تابعين كه راه آنان را به نيكويى پيمودند به شتاب به سوى تو مى آيم لشگرى سخت انبوه كه گرد و غبارشان فضا را گرفته و جامه مرگ به تن دارند و بهترين ملاقات براى آنان، لقاى خداوند است.
در بخشى از نامه اى به مالك اشتر و اهل مصر، اشتياق خويش را به ديدار دوست يادآور شدند:
وَ إِنّى الى لِقاءِ اللَّهِ لَمَشْتاقٌ وَ لِحُسْنِ ثَوابِهِ لَمُنْتَظِرٌ راجٍ. «23»
هر آينه من آرزومند لقاى خدايم و به پاداش نيك او منتظرى اميدوار.
و نيز در سفارشى ارزنده بشارت بزرگ را، ديدار پروردگار معرفى مى فرمايد:
به آنچه خداوند شما را بدان فرمان داده است چنگ زنيد؛ زيرا ميان هر يك از شما و رسيدنش به شادى و ديدن آنچه دوست دارد، جز اين نيست كه رسول خدا صلى الله عليه و آله نزد او حاضر شود و آنچه نزد خداست بهتر و ماندنى تر است.
و بشارتى از سوى خداوند عز و جل به او رسد كه در نتيجه، ديدگانش روشن شود و ديدار خدا را دوست بدارد. «24» امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
مؤمن را آسايش حقيقى نباشد مگر آن گاه كه خدا را ديدار كند. در غير اينصورت آسايش در چهار چيز است: سكوتى كه به وسيله آن به احوال دل و نفس خود با آفريدگارت پى برى؛ و خلوتى كه به سبب آن از گزندهاى پيدا و ناپيداى زمانه نجات يابى؛ و گرسنگى اى كه به آن شهوت ها و وسوسه هاى شيطانى را بميرانى؛ و شب زنده دارى كه بدان سبب دلت را روشن و نهادت را تصفيه و روح و روانت را پاكيزه كنى. «25» اما كسانى كه از ديدار روى پروردگار مهربان كراهت دارند در دنيا به هوس هاى زودگذر بسنده مى كنند و در قيامت بسيار گرفتار حسرت ها و خسارت روحى و روانى مى شوند.
خداوند منّان درباره چنين افرادى خطاب مى فرمايد:
أَوَ لَمْ يَتَفَكَّرُواْ فِى أَنفُسِهِم مَّا خَلَقَ اللَّهُ السَّموَ تِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَآ إِلَّا بِالْحَقّ وَ أَجَلٍ مُّسَمًّى وَ إِنَّ كَثِيرًا مّنَ النَّاسِ بِلِقَآىِ رَبّهِمْ لَكفِرُونَ» «26»
آيا در [خلوت ] درون خود نينديشيده اند؟ [كه ] خدا آسمان ها و زمين و آنچه را ميان آنهاست، جز به حقّ و راستى و براى مدتى معين نيافريده است؛ و همانا بسيارى از مردم به ديدار [قيامت و محاسبه اعمال به وسيله ] پروردگارشان كافرند.
قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِلِقَآءِ اللَّهِ حَتَّى إِذَا جَآءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قَالُواْ يحَسْرَتَنَا عَلَى مَا فَرَّطْنَا فِيهَا وَهُمْ يَحْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلَى ظُهُورِهِمْ أَلَا سَآءَ مَا يَزِرُونَ» «27»
كسانى كه ديدار [پاداش و مقام قرب ] خدا را تكذيب كردند، يقيناً دچار زيان شدند. تا هنگامى كه قيامت به طور ناگهان و غافل گيرانه به آنان رسد، مى گويند: اى بر ما دريغ و افسوس كه نسبت به تكاليف و وظايف شرعى خود كوتاهى كرديم. و آنان بار سنگين گناهانشان را بر دوش مى كشند؛ آگاه باشيد! بد بارى است كه بر دوش خواهند كشيد.
أَلَآ إِنَّهُمْ فِى مِرْيَةٍ مّن لّقَآءِ رَبّهِمْ أَلَآ إِنَّهُ بِكُلّ شَىْ ءٍ مُّحِيطٌ» «28»
آگاه باش! كه آنان نسبت به ديدار [قيامت و محاسبه اعمال به وسيله ] پروردگارشان در ترديدند. [و] آگاه باش! كه يقيناً او به همه چيز [با قدرت و دانش بى نهايتش ] احاطه دارد.
سرانجام وابستگى شديد به مال و حبّ دنيا و اعتماد به نفس امّاره، خودخواهى، تجمّل پرستى و فرورفتن در لجنزار شهوات و حيوانيّتِ نفس آدمى همين است كه همه مراحل قيامت، از مرگ و برزخ تابهشت و دوزخ را انكار مى كند تا زمينه هاى فساد خود را فراهم سازد، انسان نمى داند دنيا و نعمت هاى آن بهانه اى براى لقاى منظر حق و زندگى جاويد در آخرت است كه با چهارده مرحله آغاز مى شود.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- در شرح دعاى پنجاهم به مسئله احاطه علمى حق بر موجودات و اينكه ذرّه اى در تمام عالم هستى از حضرتش پوشيده نيست، به اندازه لازم اشاره شد.
(2)- يس (36): 32.
(3)- فاطر (35): 28.
(4)- غرر الحكم: 41، حديث 1.
(5)- غرر الحكم: 72، حديث 1068.
(6)- غرر الحكم: 141، حديث 2491.
(7)- نهج البلاغه: حكمت 432.
(8)- طه (20): 84.
(9)- بحار الأنوار: 67/ 24، باب 43، حديث 24؛ مصباح الشريعة: 195، باب 94.
(10)- تفسير روح البيان: 7/ 416؛ الأمثل فى تفسير كتاب اللّه المنزل، مكارم شيرازى: 14/ 216.
(11)- يس (36): 58.
(12)- الدرّ المنثور: 5/ 266، سنن ابن ماجة: 1/ 65، حديث 184.
(13)- كنز العمال: 14/ 446، حديث 39204؛ صحيح مسلم: 1/ 112.
(14)- عنكبوت (29): 5.
(15)- كهف (18): 110.
(16)- انعام (6): 154.
(17)- مكارم الأخلاق: 282، بحار الأنوار: 83/ 2، باب 38، حديث 2.
(18)- بحار الأنوار: 74/ 103، باب 5، حديث 1؛ مكارم الأخلاق: 451.
(19)- كنز العمال: 15/ 566، حديث 42198؛ تفسير ابن كثير: 4/ 108، ذيل آيه 31- 32 سوره فصّلت.
(20)- المحجة البيضاء: 8/ 62؛ جامع السعادات: 3/ 103.
(21)- بحار الأنوار: 6/ 127، باب 4، حديث 11؛ الخصال، شيخ صدوق: 1/ 33، حديث 1.
(22)- نهج البلاغه: نامه 28.
(23)- نهج البلاغه: نامه 62.
(24)- بحار الأنوار: 6/ 153، باب 6، حديث 8؛ الخصال، شيخ صدوق: 2/ 614، حديث 10.
(25)- بحار الأنوار: 69/ 69، باب 96، حديث 1؛ مصباح الشريعة: 115.
(26)- روم (30): 8.
(27)- انعام (6): 31.
(28)- فصّلت (41): 54.
مطالب فوق برگرفته شده از
کتاب:تفسير و شرح صحيفه سجاديه، جلد دوازدهم
منبع : پایگاه عرفان