قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

سجده و ترك خويشتن‏

امام خمينى رحمه الله در سرّ وضع سجده مى گويد:

سجده نزد اصحاب عرفان و ارباب قلوب، ترك خويشتن و چشم بستن از ما سوى و به معراج يونسى «كه به فرو رفتن در بطن ماهى حاصل شده» متحقق شدن به توجه اصل خويش بى رؤيت حجاب.

و سر بر تراب نهادن اشارت به رؤيت جمال جميل است در باطن قلب خاك و اصل عالم طبيعت.

و آداب قلبيه آن يافتن حقيقت خويش و اصل ريشه وجود خود است و نهادن ام الدماغ كه مركز سلطان نفس است و عرش الروح است به ادنى عتبه مقام قدس و ديدن عالم خاك است، عتبه مالك الملوك.

پس سرّ وضع سجودى، چشم از خود شستن است و ادب وضع رأس بر تراب اعلى، مقامات خود را از چشم افكندن و از تراب پست تر ديدن است و اگر در قلب از اين دعاوى كه به حسب اوضاع صلاتى اشارت به آن هاست علتى باشد، پيش ارباب معرفت نفاق است و چون خطر اين مقام بالاترين خطرات است سالك الى اللّه را لازم است به جبلت ذاتى و فطرت متمسك به ذيل عنايت حق جل و علا گردد و با ذلت و مسكنت عفو تقصيرات را طلب كند كه اين مقامى مخطور است كه از عهده امثال ما خارج است.

و بالجمله، سجده نزد اهل معرفت و اصحاب قلوب، چشم فروبستن از غير و رخت بر بستن از جميع كثرات اسما و صفات و فناى در حضرت ذات است و در اين مقام نه از سمات عبوديت و نه از سلطان ربوبيت در قلب اوليا اثرى است و حق تعالى خود در وجود عبد قائم به امر است:

«فَهُوَ سَمْعُهُ وَبَصَرُهُ بَلْ لاسَمْعَ وَلا بَصَرَ وَلا سِماعَ وَلا بَصيرَةَ وَإلى ذلِكَ الْمَقامِ تَنْقَطِعُ الْإشارَةُ

و بدان كه در سجود چون ساير اوضاع صلاتى هيئتى و حالى و ذكرى و سرى است و اين امور براى افراد كامل طورى است و براى متوسطين، هيئت آن ارائه خاكسارى و ترك استكبار و خودبينى است و ارغام انف كه از مستحبات مؤكده، بلكه ترك آن خلاف احتياط است، اظهار كمال تخضع و تذلل و فروتنى است و نيز توجه به اصل خويش و يادآورى از نشئه خود است.

و رؤساى اعضاى ظاهره كه محال ادراك و ظهور تحريك و قدرت است كه عبارت از همين صفت يا هشت عضو است، بر زمين است و خارج شدن از خطيئه آدميه و چون تذكر اين معانى در قلب قوى شد، كم كم قلب از آن منفعل شده، حالى دست دهد كه آن حالت فرار از خود و ترك خودبينى است و نتيجه اين حالت حصول حالت انس است و دنباله آن خلوت تام حاصل شود و محبت كلى بيايد.

زنده كدام است بر هوشيار

 

آن كه بميرد به سر كوى يار

عاشق ديوانه سر مست

 

پند خردمند نيايد به كار

سر كه بكشتن بنهى پيش دوست

 

به كه به گشتن بنهى در ديار

اى كه دلم بردى و جان سوختى

 

در سر سوداى تو شد روزگار

شربت زهر ار تو دهى تلخ نيست

 

كوه احد گر تو نهى نيست بار

     

بندى مهر تو نيابد خلاص

 

غرقه عشق تو نبيند كنار

درد نهانى دل تنگم بسوخت

 

لاجرمم عشق بود آشكار

در دلم آرام تصور مكن

 

وز مژده ام خواب توقع مدار

دل چه محل دارد و دينار چيست

 

مدعيم گر نكنم جان نثار

سعدى اگر زخم خورى غم مدار

 

فخر بود داغ خداوندگار

     

 

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه