قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

حيا نمودن از امور زشت و ناپسند

 

نوشته : حضرت آیت الله حسین انصاریان

 

از امور بسيار پسنديده كه به انسان ارزش مى دهد و مرتبه و مقام او را نزد حق و خلق رفعت مى بخشد، شرم و حيا كردن از امور قبيح و زشت است؛ امورى كه خدا و انسان هاى والا و عاقل قبيح و زشت مى شمارند.

حيا، كه مايه ى اولى و اصلى اش از سوى خدا در وجود انسان نهاده شده است، بايد به وسيله ى مربيان دلسوز رشد و نمو داده شود و با نصيحت و موعظه و تذكر تقويت گردد تا وجود انسان در برخورد به امور قبيح و زشت از آلوده شدن و اتصال به خبائث امساك و امتناع ورزد.

مربيان بايد اين معنا را تعليم دهند كه حياى مورد نظر حياى ناشى از عقل و خرد است كه قدم هاى انسان را از رفتن به سوى گناه باز مى دارد و از گرفتار شدن نفس به آلودگيها مانع مى شود، نه حيايى كه ناشى از جهل و نادانى است كه سبب مى شود انسان از پرسش هاى علمى و به جا و از قدم نهادن در وادى عبادت و خدمت به خلق باز بماند كه در اين گونه موارد جاى حيا كردن نيست؛ زيرا اين گونه حيا انسان را از رشد و كمال مانع مى شود و در فيوضات الهى و رحمت حق را به روى او مى بندد.

از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم روايت شده است:

الحَياءُ حَياءَانِ: حَياءُ عَقْلٍ وَحَياءُ حُمْقٍ، فَحَياءُ العَقلِ هُوَ العِلْمُ، وَحَياءُ الحُمقِ هُوَ الجَهْلُ «1»

. حيا بر دو گونه است: حياى عقل و حياى حماقت؛ حياى عقل ناشى از نادانى است و حياى حماقت ناشى از نادانى است.

حياى عاقلانه، حياى پيامبران و امامان و اولياى الهى است كه در حيات آنان يكى از پرقدرت ترين اسلحه هايى بود كه با آن شياطين را مى راندند و آنان را با شكست مفتضحانه اى روبرو مى كردند.

حيا، حافظ زبان از انواع بدگويى ها و حافظ گوش از گوش فرا دادن به غيبت و تهمت و حافظ چشم از نظر دوختن به نامحرمان و حافظ شكم از خوردن حرام و حافظ قدم از رفتن به مجالس خلاف خداست.

امام صادق عليه السلام فرمود:

الحَيَاءُ مِنَ الايمَانِ وَالايمَانُ فِى الجَنَّةِ «2»

. حيا از جلوه هاى ايمان است و دارنده ى ايمان در بهشت است.

و نيز حضرت صادق عليه السلام فرمود:

لَا إيمانَ لِمَن لَاحَياءَ لَهُ «3»

. كسى كه حيا ندارد، ايمان ندارد.

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به روايت امام صادق عليه السلام از طريق پدران بزرگوارش فرمود:

إسْتَحْيُوا مِن اللَّهِ حقَّ الحَياءِ. قالُوا وَما نَفْعَلُ يَا رَسُولَ اللَّه؟ قَالَ: فإن كُنتُم فَاعِلينَ فَلَا يَبيتَنَّ أحدُكم إلّاوأجلُه بَينَ عَيْنَيْهِ، وَلْيَحْفَظ الرأسَ وَما وَعى، والبطنَ وَما حَوى، وَلْيذكُرَ القَبْرَ وَالبَلى. وَمَن أراد الآخِرَة فَلْيَدْعُ زِينَةَ الحَياةِ الدُّنْيا «4»

. از خدا آن گونه كه شايسته ى حيا است حيا كنيد. گفتند: اى پيامبر خدا! چه كنيم؟ فرمود: اگر حيا كننده هستيد احدى از شما شب را به روز نياورد مگر اين كه مرگ خود را در برابر دو ديده ى خود بيند، و سر و آنچه را از چشم و گوش و زبان در بر دارد حفظ كند، و شكم و آنچه را از خوراك در خود مى ريزد از حرام نگاه دارد، و قبر و پوسيده شدن بدن را به ياد آورد.

و كسى كه آخرت را مى خواهد زيور دنيا را وا گذارد.

شخصى به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم عرضه داشت: به من سفارشى ارائه دهيد.

حضرت فرمود:

استَحيِى مِن اللَّهِ كَما تَستَحْيِى مِن الرّجُلِ الصّالِحِ مِن قَومِكَ «5»

. از خدا چنان كه از مرد شايسته اى از قوم خود حيا مى كنى حيا كن.

 

خوش اخلاقى با خانواده و همه ى مردم

حسن خلق به صفات و ويژگى هاى مثبتى گفته مى شود كه سبب حسن معاشرت و خوبى رفتار با خانواده و مردم است، مانند نرمى به خرج دادن، بردبارى، حوصله، صبر، مهرورزى، تواضع و فروتنى، خاكسارى و انكسار. در روايتى از پيامبر اسلام نقل شده است:

خَالِقِ النّاسِ بِخُلُقٍ حَسَنٍ «6»

 با همه ى مردم با حسن خلق رفتار كن.

منظور به كارگيرى آن گونه اوصاف پسنديده در معاشرت با خانواده و مردم است.

امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

مَا يَقْدَمُ المُؤمِنُ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ بِعَمَلٍ بَعدَ الفَرائِضِ أحَبَّ إلَى اللَّهِ تَعَالَى مِن أنْ يَسَعَ النّاسَ بِخُلُقِهِ «7»

مؤمن پس از واجبات الهى عملى را به پيشگاه خداى عزّ و جلّ در نزد خدا محبوب تر از اين كه با اخلاقش به مردم گشايش دهد نمى آورد.

 

حديثى قابل توجه

امام صادق عليه السلام مى فرمايد: مردى در زمان رسول خدا از دنيا رفت، او را براى دفن به گورستان بردند ولى هرچه كلنگ زدند ذره اى از زمين كنده نشد، شكايت نزد پيامبر بردند، حضرت فرمود: به چه علت زمين كنده نمى شود، بى ترديد رفيق شما خوش اخلاق بود، كنده نشدن زمين هيچ ربطى به او ندارد، ظرف آبى برايم بياوريد. ظرف آبى براى حضرت آوردند، دست مباركش را در آب گذاشت و از آن آب به زمين پاشيد. فرمود: اكنون به كندن زمين مشغول شويد.

گوركنان شروع به كندن زمين كردند، گويا رمل نرمى بود كه زير نيش بيل و كلنگ آنان به راحتى زير و رو مى شد «8».

حضرت رضا عليه السلام از پدران بزرگوارش از پيامبر روايت مى فرمايد كه آن حضرت به مردم فرمود:

عَلَيْكُم بِحُسنِ الخُلقِ؛ فَإنّ حُسنَ الخُلقِ فِى الجَنَّةِ لَامَحالةَ؛ وإيّاكُم وَسوءُ الخُلقِ؛ فَإنّ سوءُ الخُلقِ فِى النّار لَامَحالَةَ «9»

. بر شما باد به خوش اخلاقى؛ زيرا خوش اخلاقى به ناچار در بهشت است؛ و بپرهيزيد از بد اخلاقى؛ زيرا بد اخلاقى بناچار در دوزخ است.

حضرت حضرت امام صادق عليه السلام از پدرانش از پيامبر روايت مى كند كه آن حضرت فرمود:

إنَّكُم لَنْ تَسَعُو النّاسَ بِأموَالِكُم فَسَعُوهُم بِأخْلاقِكُم «10»

. شما هرگز نمى توانيد با اموالتان به مردم گشايش دهيد، پس با اخلاقتان به آنان گشايش دهيد.

حضرت موسى بن جعفر از پدرش حضرت صادق از جدش حضرت باقر عليهم السلام روايت مى كند كه ام سلمه به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم گفت: پدر و مادرم فدايت، زنى و دو مردى كه در دو زمان شوهر او بودند پس از انقضاى عمرشان از دنيا مى روند و هر سه وارد بهشت مى شوند، آن زن متعلق به كدام يك از آن دو شوهر است؟ حضرت فرمود: آن را كه از نظر اخلاق نيكوتر و براى خانواده اش بهتر بود انتخاب مى كند. اى ام سلمه! حسن خلق ملازم با خير دنيا و آخرت است «11».

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

حُسنُ الخُلقِ نِصفُ الدّينِ «12»

. اخلاق نيكو نصف دين است.

احمد بن عمران بغدادى مى گويد: ابوالحسن براى ما روايت كرد و گفت: كه ابوالحسن براى ما روايت كرد و گفت: كه ابوالحسن براى ما روايت كرد كه حسن از حسن از حسن براى ما روايت نمود:

إنّ أحسَنَ الحَسَنِ الخُلْقُ الحَسَنُ «13»

. «به اين كه نيكوترين نيكى اخلاق نيك است».

در اين قطعه ى زيبا مراد از ابوالحسن اوّل محمد بن عبدالرحيم شوشترى است، و ابوالحسن دوم على بن احمد بصرى است، و ابوالحسن سوم على بن محمد واقدى است، و حسن اول حسن بن عرفه عبدى، و حسن دوم حسن بن ابى الحسن بصرى، و حسن سوم حضرت مجتبى حسن بن على بن ابى طالب عليهما السلام است.

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به ابوذر فرمود:

اتّقِ اللَّهَ حيثُ كُنتَ، وَخالِقِ النّاسَ بِخُلقٍ حَسَن، وَإذا عَمِلتَ سَيّئةً فَاعْمَل حَسَنةً تَمحوهَا «14»

. هر كجا هستى تقواى الهى را مراعات كن، و با مردم با خوش خلقى آميزش داشته باش، و چون گناهى مرتكب شدى حسنه اى به جا آور كه آن گناه را محو كند.

 

حسن خلق عامل نجات

امام سجاد عليه السلام مى فرمايد: سه نفر به لات و عزّى (دو بت مشهور قريش) سوگند ياد كردند كه پيامبر اسلام را به قتل برسانند. اميرالمؤمنين عليه السلام به تنهايى به سوى آنان رفت و يكى از آنان را كشت و دو نفر ديگر را زنده دستگير كرد و همراه خود نزد پيامبر آورد. رسول خدا فرمود: يكى از اين دو نفر را نزديك من آور، يكى را آورد. حضرت فرمود: بگو: لا اله الا اللَّه واشهد انى رسول اللَّه، گفت:

كوه ابوقبيس نزد من از گفتن اين كلمه محبوب تر است. حضرت فرمود: او را ببر و گردنش را بزن.

سپس فرمود: آن ديگر را نزديك كن. پس به او فرمود: دو كلمه ى شهادتين را بگو. گفت: مرا هم به دوستم ملحق كن. حضرت فرمود: يا على او را هم ببر و گردن بزن. على عليه السلام او را برد تا گردنش را بزند. جبرئيل به پيامبر نازل شد و گفت: يا محمد! پروردگارت سلام مى رساند و مى گويد: او را نكش؛ زيرا خوش اخلاق و در ميان قومش اهل سخاوت است. حضرت فرمود: يا على! دست نگاهدار، اينك فرستاده ى پروردگار من است كه به من خبر مى دهد اين بت پرست، خوش اخلاق و در ميان اقوامش اهل سخاوت است، مشرك زير شمشير گفت: اين فرستاده ى پروردگار تو است كه حسن خلق و سخاوت من را به تو خبر مى دهد؟ فرمود: آرى. گفت: به خدا سوگند با داشتن برادرى انسانى هرگز خود را مالك درهمى به حساب نياوردم و در جنگ ترش رويى از خود نشان ندادم و اكنون مى گويم اشهد ان لا اله الا اللَّه و انك رسول اللَّه. پس پيامبر فرمود: اين مرد از كسانى است كه خوش اخلاقى و سخاوتش او را به بهشت ابدى و جاويد كشانيد! «15» مردى روبروى رسول خدا آمد و گفت: دين چيست؟ فرمود: خوش اخلاقى.

سپس از طرف راست پيامبر آمد و گفت: دين چيست؟ فرمود: خوش اخلاقى.

آن گاه از طرف چب پيامبر آمد و گفت: دين چيست؟ فرمود: خوش اخلاقى.

سپس از پشت سر رسول خدا آمد و گفت: دين چيست؟ حضرت به او توجه فرمود و گفت: آيا دين را نفهميدى؟ دين اين است كه به خشم نيايى «16».

 

كمال خوش رفاقتى

حضرت صادق عليه السلام از پدر بزرگوارش امام باقر عليه السلام روايت مى كند: على عليه السلام با مردى از اهل ذمّه همراه شد. مرد ذمّى به او گفت: اى بنده ى خدا! قصد كجا دارى؟ حضرت فرمود: كوفه. هنگامى كه بر سر دوراهى راه ذمّى تغيير كرد حضرت هم مسيرش را از كوفه به مسير ذمّى تغيير داد. ذمّى گفت: تو خيال كوفه نداشتى؟ فرمود: آرى خيال كوفه داشتم. ذمّى گفت: راه را رها كردى؟ فرمود:

دانستم. گفت: در حالى كه دانستى چرا همراه من شدى؟ فرمود: اين از كمال خوش رفاقتى است كه مرد دوستش را هنگام جدايى مشايعت كند و پيامبر ما اين گونه به ما فرمان داده است. ذمّى گفت: پيامبر اين چنين گفته است؟ حضرت فرمود: آرى. ذمّى گفت: تنها پيرو واقعى او كسى است كه از او در كارهاى باارزش پيروى كرده است و من نزد تو شهادت مى دهم كه من هم بر طريقه و روش تو هستم. پس ذمّى با على عليه السلام بازگشت و زمانى كه حضرت را شناخت مسلمان شد «17».

در هر صورت خوش خلقى با اهل و عيال و خانواده و با همه ى مردم از ارزش هاى باطنى و كرامت هاى روحى و سبب جلب محبت ديگران و مصون ماندن از بسيارى از شرور و باعث زياد شدن روزى و جلب خشنودى و رضايت حق و عامل پاداش و جزاى عظيم در قيامت و از علل بخشوده شدن گناهان و محو شدن سيئات است.

بد خلقى و ترش رويى و عبوسى و خشونت از صفات شيطان صفتان و خوى مردم بى دين و دور از انسانيت و سبب رميده شدن مردم از انسان و رنجش خانواده و آزار مردم و باعث سخط و غضب حق و عامل دوزخى شدن انسان و بسته شدن درهاى رحمت به روى اوست.

چه بسا خوش خلقانى كه در عرصه ى هولناك محشر با عمل اندك نجات يابند و چه بسا بد خلقانى كه با داشتن عمل بسيار طريق نجات به روى آنان مسدود و مستحق عذاب سخت دوزخند.

 

 

پی نوشت ها:

 

 

______________________________

 

(1)- كافى: 2/ 106، باب الحياء، حديث 6؛ مشكاة الانوار: 233، الفصل الخامس فى الحياء؛ بحار الانوار: 68/ 331، باب 81، حديث 6.

(2)- كافى: 2/ 106، باب الحياء، حديث 1؛ بحار الانوار: 68/ 329، باب 81، حديث 1.

(3)- كافى: 2/ 106، باب الحياء، حديث 5؛ وسائل الشيعه: 12/ 166، باب 110، حديث 15971.

(4)- خصال: 1/ 293، حق الحياء من اللَّه، حديث 58؛ مستدرك الوسائل: 12/ 45، باب 62، حديث 13476.

(5)- روضة الواعظين: 2/ 460، مجلس فى ذكر الحياء؛ بحار الانوار: 68/ 336، باب 81، حديث 20.

(6)- امالى طوسى: 186، المجلس السابع، حديث 312؛ بحار الانوار: 71/ 374، باب 92.

(7)- كافى: 2/ 100، باب حسن الخلق، حديث 4؛ بحار الانوار: 68/ 375، باب 92، حديث 4.

(7)- كافى: 2/ 101، باب حسن الخلق، حديث 10؛ بحار الانوار: 68/ 376، باب 92، حديث 8.

(8)- عيون اخبار الرضا: 2/ 31، باب 31، حديث 41؛ بحار الانوار: 68/ 383، باب 92، حديث 17.

(10)- امالى صدوق: 12، المجلس الثالث، حديث 9؛ بحار الانوار: 68/ 383، باب 92، حديث 17.

(11)- امالى صدوق: 498، المجلس الخامس والسبعون، حديث 8؛ بحار الانوار: 68/ 384، باب 92، حديث 23.

(12)- خصال: 1/ 30، حديث 106؛ وسائل الشيعه: 12/ 154، باب 104، حديث 15930.

(13)- خصال: 1/ 29، حديث 102؛ بحار الانوار: 68/ 386، باب 92، حديث 30.

(14)- امالى طوسى: 1/ 186، المجلس السابع، حديث 312؛ بحار الانوار؛ 68/ 389، باب 92، حديث 46.

(15)- امالى صدوق: 105، المجلس الثانى و العشرون، حديث 4؛ بحار الانوار: 41/ 73، باب 106، حديث 4.

(16)- جاء رجل إلى رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و سلم من بين يديه، فقال: يا رسول اللَّه! ما الدين، فقال: حسن الخلق، ثم أتاه عن يمينه، فقال: ما الدين، فقال: حسن الخلق، ثم أتاه من قبل شماله، فقال: ما الدين، فقال: حسن الخلق، ثم أتاه من ورائه، فقال: ما الدين، فالتفت إليه وقال: أما تفقه الدين هو أن لا تغضب.

مجموعه ورام: 1/ 89، باب العتاب؛ بحار الانوار: 68/ 393، باب 92، حديث 63.

(17)- كافى: 2/ 670، باب حسن الصحابة و حق الصاحب فى السفر، حديث 5؛ وسائل الشيعه: 12/ 134، باب 92، حديث 15863.

 

 

 

مطالب فوق برگرفته شده از

کتاب : زيبائى هاى اخلاق

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه