دانشمندان اخلاق مى گويند:
اعتماد بر خدا ثمره مستقيم توحيد افعالى خداوند است؛ زيرا هر حركت و كوشش و جنبشى و پديده اى كه در هستى رخ مى دهد به ذات خداوند ارتباط پيدا مى كند و محور اصلى نظام امور آفرينش بر پايه اعتماد است.
اعتماد به خدا در آيات قرآن
پروردگار حكيم در آياتى، بر اين محور اشاره فرموده است:
وَ لِلَّهِ غَيْبُ السَّموَ تِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَ تَوَكَّلْ عَلَيْهِ وَ مَا رَبُّكَ بِغفِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» «1»
نهان آسمان ها و زمين فقط در سيطره دانش خداست، همه كارها به او باز گردانده مى شود؛ پس او را بندگى كن و بر او توكّل داشته باش، و پروردگارت از آنچه انجام مى دهيد، بى خبر نيست.
وَ قَالَ يبَنِىَّ لَاتَدْخُلُواْ مِن بَابٍ وَ حِدٍ وَادْخُلُواْ مِنْ أَبْوَ بٍ مُّتَفَرّقَةٍ وَ مَآ أُغْنِى عَنكُم مّنَ اللَّهِ مِن شَىْ ءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ عَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكّلُونَ» «2»
و گفت: اى پسرانم! [در اين سفر] از يك در وارد نشويد بلكه از درهاى متعدد وارد شويد، و البته من [با اين تدبير] نمى توانم هيچ حادثه اى را كه از سوى خدا براى شما رقم خورده از شما برطرف كنم، حكم فقط ويژه خداست، [تنها] بر او توكل كرده ام، و [همه ] توكّل كنندگان بايد به خدا توكل كنند.
فَبَما رَحْمَةٍ مّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِى الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكّلِينَ» «3»
[اى پيامبر!] پس به مهر و رحمتى از سوى خدا با آنان نرم خوى شدى، و اگر درشت خوى و سخت دل بودى از پيرامونت پراكنده مى شدند؛ بنابراين از آنان گذشت كن، و براى آنان آمرزش بخواه، و در كارها با آنان مشورت كن، و چون تصميم گرفتى بر خدا توكّل كن؛ زيرا خدا توكّل كنندگان را دوست دارد.
إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطنٌ عَلَى الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَلَى رَبّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ» «4»
يقيناً او بر كسانى كه ايمان آورده اند وهمواره بر پروردگارشان توكّل مى كنند، تسلّطى ندارد.
از مجموع آياتى كه در اين باب نازل شده است، چنين برداشت مى شود كه از فايده هاى توكّل و اميد به خدا اين است كه: انسان در برابر كوه مشكلات و گرفتارى ها، احساس سستى و ضعف نكند، بلكه با اتّكاى بر قدرت بى پايان خداوند، خويش را در خدمت ديگران موفّق و پيروز بداند.
اعتماد به خدا در روايات
امام على عليه السلام مى فرمايد:
أَصْلُ الرِّضا حُسْنُ الثِّقَةِ بِاللَّهِ. «5»
ريشه خشنودى، حسن اعتماد به خداست.
و نيز فرمود:
مَنْ وَثِقَ بِاللَّهِ صانَ يَقينُهُ. «6»
هر كه به خدا اعتماد كند، يقين او باقى بماند.
و نيز فرمود:
مَنْ وَثِقَ بِاللَّهِ تَوَكَّلَ عَلَيْهِ. «7»
هر كه به خدا اعتماد داشته باشد، امور را به او واگذارد.
و نيز فرمود:
ايُّهَا النَّاس تَوَكَّلُوا عَلَى اللَّهِ وَثِقُوا بِهِ، فَإِنَّهُ يَكْفى مِمَّنْ سِواهُ. «8»
اى مردم! به خدا اعتماد و باور داشته باشيد؛ زيرا كه او از غير خود بى نياز است.
و نيز فرمود:
مَنْ وَثِقَ بِاللَّهِ أَراهُ السُّرُورَ، وَ مَنْ تَوَكَّلَ عَلَيْهِ كَفاهُ الْأُمُورَ وَ الثِّقَةُ بِاللَّهِ حِصْنٌ لايَتَحَصَّنُ فِيهِ إِلَّا مُؤْمِنٌ أَمِينٌ. «9»
هر كه به خدا اعتماد كند، خداوند شادمانى نشانش مى دهد و هر كه به او توكّل كند، خداوند كارهايش را كفايت كند. اعتماد به خدا دژ محكمى است كه تنها انسان با ايمان و امانت دار به آن پناه مى برد.
امام جواد عليه السلام مى فرمايد:
الثِّقَةُ بِاللَّهِ تَعالى ثَمَنٌ لِكُلِّ غالٍ وَ سُلَّمٌ إِلَى كُلِّ عالٍ. «10»
اعتماد به خداوند متعال، بهاى هر چيز گرانى و نردبان رسيدن به هر مقام بالايى است.
امام حسن عسكرى عليه السلام مى فرمايد:
تا جايى كه مى توانى تحمّل كنى دست نياز دراز مكن؛ زيرا هر روز، روزى تازه اى دارد، بدان كه: پافشارى در خواهش، هيبت آدمى را مى برد و رنج و سختى به بار مى آورد، پس صبر كن تا خداوند درى به رويت گشايد كه به راحتى از آن وارد شوى؛ چون احسان به آدم اندوهناك و امنيّت به آدم فرارى وحشت زده، نزديك است. چه بسا كه دگرگونى و گرفتارى ها نوعى تنبيه خداوند باشد و بهره ها مرحله دارند، پس براى چيدن ميوه هاى نارس شتاب مكن كه به وقت آن را خواهى چيد.
بدان: آن كه تو را تدبير مى كند، بهتر مى داند كه چه وقت بيشتر مناسب حال توست، پس در همه كارهايت به انتخاب او اعتماد كن تا حال و روزت سامان گيرد. قبل از وقت نيازهايت، شتاب مكن كه در اين صورت دل و جانت تنگ مى شود و نااميدى تو را فرا مى گيرد. «11» اگر كسانى چنين مى پندارند كه توجّه به عالم اسباب و عوامل طبيعى با روح توكّل و اعتماد ناسازگار است، سخت در اشتباهند؛ زيرا جدا كردن اثرات عوامل طبيعى از اراده خدا و حكمت او شرك محسوب مى شود. مگر نه اين است كه عوامل طبيعى نيز هر چه دارند از او دارند و همه به اراده و فرمان اوست. و علاوه بر اين، اعتماد به خداوند، آدمى را از وابستگى ها كه سرچشمه ذلّت و بردگى است نجات مى دهد و به او آزادگى و اطمينان مى بخشد. از اين رو ريشه و فلسفه توكّل و تفويض قناعت و عزّت نفس، مشترك است.
حتى در برخى روايات درجه تفويض يعنى واگذار نمودن كارهاى خويش به خدا، برتر از مرتبه توكّل است؛ زيرا انسان در توكّل، خدا را وكيل خود قرار مى دهد ولى بر امور خود نظارت و مديريت مى كند، اما در مقام تفويض هر تقدير و سرنوشتى را به طور مطلق به خدا مى سپارد و خود هيچ نظرى ندارد.
به هر حال، بايد نهايت كوشش و تلاش خود را در كارها به كار گيرد و در برابر مشكلات و سختى ها وحشت نكند و دلسرد نشود بلكه با قوّت و اميد كار خود را به خدا واگذار كند.
بنابراين اگر ملاك جريان امور بر منوال خواسته نفسانى يا نظر مردم باشد، بسيارى از اهل ايمان، از حق نااميد مى شوند.
به اين جهت اميرمؤمنان على عليه السلام ترتيب و تنظيم امور را از اركان ايمان مى داند و مى فرمايد:
الإِيمانُ عَلَى أَرْبَعَةِ أَرْكانٍ: التَوَكُّلِ عَلَى اللَّهِ وَ التَّفْويضِ إِلَى اللَّهِ وَ التَّسْلِيمِ لِأَمْرِ اللَّهِ وَ الرِّضا بِقَضاءِ اللَّهِ. «12»
ايمان بر چهار ركن استوار است: اعتماد بر خدا، واگذارى امور به خداوند، گردن نهادن به فرمان خدا و راضى بودن به حكم خدا.
پيامبر عزيز اسلام صلى الله عليه و آله در يكى از مسافرت هايش با كاروانى رو به رو شد، كاروانيان گفتند: درود بر تو اى پيامبر خدا.
پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد: شما كيستيد؟ عرض كردند: ما عدّه اى مؤمن هستيم.
حضرت فرمود: حقيقت ايمان شما چيست؟ گفتند: خشنودى به قضاى خداوند و فرمانبردارى خدا و سپردن كارها به دست او.
فرمود: دانشمندانى فرزانه كه نزديك است از فرزانگى پيامبر شوند؛ پس اگر راست مى گوييد، آنچه را كه در آن ساكن نمى شويد نسازيد و آنچه را نمى خوريد نيندوزيد و از خدايى كه به سويش باز مى گرديد، پروا كنيد. «13»
حقيقت تفويض
از اين رو امام صادق عليه السلام حقيقت تفويض را چنين بيان مى فرمايد:
كسى كه كار خود را به خدا واگذارد، در آسايش جاودان و زندگى هميشه خوش است و واگذارنده حقيقى كسى است كه از هر خواسته اى، جز خدا دست شويد.
خداوند متعال در قرآن مجيد درباره مؤمن آل فرعون فرمود:
فَسَتَذْكُرُونَ مَآ أَقُولُ لَكُمْ وَ أُفَوّضُ أَمْرِى إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرُ بِالْعِبَادِ* فَوَقَاهُ اللَّهُ سَيَاتِ مَا مَكَرُواْ وَ حَاقَ بَالِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ» «14»
پس به زودى [درستىِ ] آنچه را [كه امروز درباره عذاب اسراف كاران ] مى گويم [و شما باور نمى كنيد] متوجّه خواهيد شد، و من كارم را به خدا وامى گذارم؛ زيرا خدا به بندگان بيناست.* پس خدا او را از آسيب هاى آنچه بر ضد او نيرنگ مى زدند، نگه داشت و عذاب سختى فرعونيان را احاطه كرد.
تفويض پنج حرف دارد و هر حرفى نشانه حكمى است، هر كه به حرفى از آن عمل كند حكم آن را به جاى آورده است.
«تاء» نشانه ترك تدبير امور دنيا.
«فاء» فانى شدن هر همّتى به جز همّت براى خدا.
«واو» نشانه وفاى به عهد و راست شمردن وعده هاست.
«ياء» نشانه يأس از خويشتن و يقين به پروردگار است.
«ضاد» نشانه ضمير پاك و ضرورت نياز به خداوند است.
واگذارنده امور كسى است كه كارش را به خدا مى سپارد، شبش را با سلامت از هر گزند و آفتى به روز رساند، و روزش را با دينى سالم به شب آورد. «15»
حكايت امام سجّاد عليه السلام با عبدالملك
در تاريخ آمده است كه:
عبدالملك بن مروان، حاكم خودكامه عصر امامت امام زين العابدين عليه السلام خبردار شده بود كه شمشير رسول خدا صلى الله عليه و آله در اختيار امام سجّاد عليه السلام است. پس تصميم گرفت تا آن يادگار ارزشمند را از هر راه ممكن به چنگ آورد و از آن بهره سياسى و دنيايى ببرد، پس سربازى را نزد آن حضرت فرستاد و درخواست كرد كه حضرت شمشير را براى وى بفرستد و در نامه، اضافه كرد كه هر كارى داشته باشيد به سرعت آن را انجام خواهم داد.
امام عليه السلام به صراحت، جواب ردّ داد. عبدالملك به شدّت خشمگين شده بود.
بار ديگر نامه اى تهديدآميز نوشت كه اگر شمشير را نفرستى، حقوق تو را از بيت المال قطع خواهم كرد و تو به سختى زندگى، دچار خواهى شد.
امام بدون ذرّه اى خوف در پاسخ نوشت:
اما بعد: خداوند متعال، خود عهده دار شده است كه بندگان پرهيزكارش را از امور ناخوشايند نجات بخشد و از آنجا كه گمان ندارند، روزى دهد و در قرآن مى فرمايد:
إِنَّ اللَّهَ يُدَ فِعُ عَنِ الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِنَّ اللَّهَ لَايُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ» «16»
مسلماً خدا از مؤمنان دفاع مى كند، قطعاً خدا هيچ خيانت كار ناسپاسى را دوست ندارد.
بنگر كه كدام يك از ما بيشتر مشمول اين آيه هستيم. «17»
-----------------------------------------------------------------------------
(1)- هود (11): 123.
(2)- يوسف (12): 67.
(3)- آل عمران (3): 159.
(4)- نحل (16): 99.
(5)- غرر الحكم: 198، حديث 3927.
(6)- غرر الحكم: 198، حديث 3930.
(7)- غرر الحكم: 196، حديث 3854.
(8)- بحار الأنوار: 33/ 347، باب 23، حديث 587؛ كنز العمال: 3/ 703، حديث 8513.
(9)- بحار الأنوار: 75/ 79، باب 16، حديث 56؛ كشف الغمة: 2/ 346.
(10)- بحار الأنوار: 75/ 364، باب 27، ذيل حديث 5؛ أعلام الدين: 309.
(11)- بحار الأنوار: 75/ 379، باب 29؛ ذيل حديث 4؛ أعلام الدين: 313.
(12)- بحار الأنوار: 75/ 63، باب 16، حديث 154؛ تحف العقول: 223.
(13)- الكافى: 2/ 53، حديث 1؛ بحار الأنوار: 64/ 286، باب 14، حديث 8.
(14)- غافر (40): 44- 45.
(15)- بحار الأنوار: 68/ 148، باب 63، حديث 44؛ مصباح الشريعة: 175.
(16)- حج (22): 38.
(17)- بحار الأنوار: 46/ 95، باب 5، ذيل حديث 84؛ المناقب، ابن شهر آشوب: 4/ 165.
برگرفته از کتاب تفسير و شرح صحيفه سجاديه، جلد دوازدهم نوشته استاد حسین انصاریان
منبع : پایگاه عرفان