جامعۀ پاك در گرو خانه هاى پاك
مردم مسلمان بايد بدانند، ما در صورتى مى توانيم خانۀ سالم داشته باشيم كه پدر سالم داشته باشيم؛ در صورتى ما مى توانيم خانه پاك داشته باشيم كه مادر پاك داشته باشيم، و بعد از اين كه خانه پاك پيدا كرديم، آن وقت جامعۀ پاك خواهيم داشت، ما اگر ميبينيم در جايي اجتماعي است، در حقيقت، اين خانهها هستند كه اجتماع كردند و مثلاً شهر تهران را تشكيل دادند، و ايران را ساختند، و آسيا را درست كردند، و اروپا را به وجود آوردند، و آمريكا را پايه گذارى كردند، و كرۀ زمين را ساختند، و با نبود عقيده، اخلاق و عمل سالم، وضع فرد، خانه و جامعه به چه بدبختى اى كشيده مى شود. آيا ما اهل مبارزه هستيم؟ قرآن بيشتر ما انسانها را تنبل و سست و تن پرور ناميده است.[10] قرآن از بيشتر ما به چسبيده هاى به زمين و غيرقابل حركت تعبير مى كند.[11]مردمى كه مرده هاى زنده نما هستيم؛ ما مردمى هستيم كه قلوبمان مانند سنگ يا سخت تر از سنگ شده؛[12] ما مردمى هستيم كه اعمالمان قابل باز خريد نيست[13]، ما مردمى هستيم كه در اخلاقيات شكست خورده ايم و گرفتار انواع رذايل شدهايم. چنين مردمى كه در جامعۀ خود مرد سالم و زن سالم كم دارند، در كجا خواهند توانست خانۀ سالم بسازند؟ و چگونه بعد از آن ميتوانند جامعۀ سالم بسازند؟ نگوييد: چرا دنيا گرفتار فساد است؟ بگوييد: چرا گرفتار فساد نباشد؟ وقتى كه رابطه زمين با آسمان قطع باشد، البته، بايد در زندگى خشكى بيايد و همۀ مردم بميرند. يك سال اگر باران نيايد، زمين چه مى شود؟ اگر نيامدن باران در سال هاى بعد ادامه پيدا كند، تمام موجودات زنده از بين مى روند. آن وقت، اگر به طور كلي، باران مقررات الهى در بخش عقيده، عمل و اخلاق تعطيل بشود، بعد بايد ديد چه بلايى به سر دنيا مى آيد.
تهديد اتمى زمين از سوى بشر
راسل[14]فيلسوف منتقد انگليسى كه هيچ زاويه اى از دنياي جديد و مدرن از ديد انتقادي تيز و تند او در امان نماند و نگذاشت كه انسان به هيچ يك از ابعاد اين دنيا ارادت مطلقي پيدا كند، در نوشته هاى خود دارد: زندگى در كرۀ زمين، تنها به وقوع يك اشتباه در رادارهاى شوروى و آمريكا بستگي دارد، و آن اشتباه هم اين است كه اگر گروهي از پرندگان از قطب شمال يا قطب جنوب هوس كنند كه با هم به پرواز درآيند، و گرداندگان رادارهاى شوروى يا آمريكا انعكاس آن را در رادارهايشان ببينند و گمان ببرند آنها اشيايياند كه به سرعت به سمت آنها در حال حركت هستند و توجّه هم نكنند كه ممكن است آنها پرنده باشند، و به نظرشان برسد كه اين اشيا موشكهاى اتمي قارهپيماي آمريكا است كه به طرف شوروى پرتاب شده، يا موشكهاي اتمي قارهپيماي شوروى است كه به طرف آمريكا پرتاب شده، و بعد براى مقابله با موشكهاي دشمن بيايند دكمه هاي پرتاب موشكهاي اتمي كشورشان را فشار بدهند، همين كه آنها به خيال خودشان در مقام دفاع برخيزند و آتش جنگ را براى دفاع روشن كنند، اثرى از زندگى در كره زمين نمى ماند. عاملش هم چند پرنده بوده اند كه از قطب شمال به پرواز درآمدهاند و رادارها به اشتباه آنها را موشكهايي نشان دادند، و اين افرادى كه گردانندۀ اين دستگاهها بودند هم خيال كردند، آنها موشكهاى اتمي، پرتاب شدهاند.
بريده شدن رحمت خداوند به خاطر افراد فاسد
الان زندگى بشر به يك تار مو بند است و با اشتباهِ چهار نفر كمونيست، يا با اشتباه چهار نفر مسيحي جنايتكار خاين، ميلياردها انسان از باران رحمت بريده مى شوند، علاوه بر اين تهديد بزرگ، حيات بشر در زمين در امور جزيى هم گرفتار ربا، يا خيانت به حق، يا امور غير اخلاقي كه در بيشتر برنامه هاي فرهنگي قرن بيستم وجود دارد، هست؛ يعني انسان در درون خود هم دچار ناامنى هست. حالا من ميپرسم، آيا مى شود انسان خانۀ خود را بر روى آب قرار دهد؟ آيا مى شود او ساختمان زندگياش را بر روى خاكستر پايه گذارى كند؟ نه نميشود و انسان بايد اين ساختماني را كه ميخواهد در مقابل زلزله و در مقابل حوادث مقاومت كند، با بتن آرمه پيريزي كند، با بتن آرمۀ انسانيت و عقيدۀ واقعى به الله و قبول حكومت او در زندگى خود؛ با بتون آرمۀ انسانيت و اخلاق كه عبارت است از فرار كردن از رذايل و آراسته شدن به فضايل؛ با بتون آرمۀ زندگى راستين كه عبارت است از انجام عمل شايسته و پرهيز از عمل ناشايست.
نقش پدر و مادر در تربيت فرزند
انسان بايد به زندگى امام حسين عليه السلام نگاه كند. او در خانه اى متولّد مى شود كه پدر و مادرش، آن مرد و زن بالغى هستند كه سلامتى دنياى آنها از آيۀ سي و سوم سورة احزاب: }إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً{ كه بيان آن قبلاً گذشت، معلوم شد. سلامتي آخرت آنها هم از آيۀ يازدهم سورۀ مباركه انسان روشن است؛ در اين آيۀ پروردگار به شكرانۀ ايثار فوقالعاده[15]اين خانواده به پيغمبر صلى الله عليه وآله چنين خبر ميدهد كه:
} فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِكَ الْيَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً {[16]
؛ يعني خداوند به پيغمبر صلى الله عليه وآله خبر ميدهد كه على و فاطمه عليها السلام را از هر چه عذاب و شر در قيامت هست، حفظ خواهد كرد. اين حفظ شدن مرد و زن از عذاب قيامت، به خاطر سلامت دنيايى آنها است؛ براي همين سلامتي دنيوي و اخروي، از وقتي كه فرزند در اين خانه چشم باز مى كند، پدر و مادر را در سلامت كامل مى بيند، پس چرا در اين خانه حسين پرورش داده نشود؟ و چرا اين مولود، رهبر آزادگان نشود؟ چرا در اين خانه اين موجود دستى پيدا نكند كه تا آخر عمر از دادن دست بيعت با دست كثيف مردم ستمگر امتناع نمايد؟ چرا در اين خانه مردى به وجود نيايد كه پايه گذار نهضتهاى تاريخى شود و بارزترين نهضتها را به وجود بياورد؟ چرا در اين خانه انسانى به وجود نيايد كه در تمام جوانب حيات با طاغوت و با بتهاى درون و بيرون مبارزه كند؟ چرا مردى متولد نشود كه فرياد بزند: «هَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ»[17]؟ چرا مردى به وجود نيايد كه تعبير زندگياش «ان الحياة عقيدة و الجهاد» باشد؟ چرا مردى به وجود نيايد كه اساس تمام برنامه هاى اسلام را از نظر جاودانى تضمين نمايد؟ او وقتى كه به دنيا آمد، براى نامگذارىاش، اين خانه، تمام ادب را پيش پيغمبر صلى الله عليه وآله به جا آورد و او را در اين امر مقدّم داشت، و پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله هم پروردگار متعال را در اين نامگذاري مقدّم نمود، و اين چنين، اين مولود مبارك، حسين ناميده شد. [18]
بعد رهبر عاليقدر اسلام صلى الله عليه وآله به اين مولود اهتمام ويژهاي داشت تا جايي كه آن حضرت با آن همه كاري كه در بيرون، در جنگ و در مبارزه نفى و اثبات بر دوشش بود، ميآمد و به مادرش فاطمه عليها السلام ميگفت: هر وقت اين بچه شيرخوار شروع به گريه كردن كرد و تقاضاي شير داشت، مرا صدا كن. البته، مادران نسبت به نوزادان خود خيلى محبت دارند و تا آنها گريه مى كنند، براى آرام كردنشان به آنها شير مى دهند، اما پيغمبر صلى الله عليه وآله اين طرز رفتار را نمى پسنديد و به فاطمه مادر حسين عليها السلام مى گفت: هر وقت اين نوزاد شير خواست، من را صدا كن، و وقتي پيغمبر صلى الله عليه وآله را براي ساكت كردن اين فرزند صدا ميكردند، حضرت ميآمد و انگشت ابهام خود را در دهان اين نوزاد مى گذاشت، و پس از مدتي، حضرت انگشت خود را از دهان او بيرون مى آورد و او را به مادرش ميسپرد، و يا به حضرت زهرا عليها السلام مىگفت: به او شير بده، و يا مى گفت: فاطمه جان! اين نوزاد هر چند هم گريه كرد، به او شير نده. در رابطه با اين كه چرا پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله چنين كاري را كرد، به نظر ميرسد كه اين كه پيغمبر صلى الله عليه وآله انگشت خود را در دهان اين نوزاد مى گذاشت، براى كم كردن اشتهاى نوزاد بود؛ چون نوزاد در آن زمان زبان ندارد كه حرف بزند و بگويد من گرسنه ام يا سيرم. در آن موقع، سپر بچه براى جهاد در زندگى، گريه است. پيغمبر صلى الله عليه وآله اين كار را مى كرد كه اگر اشتهاى نوزاد اشتهاي كاذب بود، با مكيدن انگشت حضرت، اشتهاى كاذبش رفع شود، و اگر اين اشتها اشتهاى كاذبي نبود، نوزاد را به فاطمه مى داد تا او را شير بدهد.[19] اين دقت رفتاري پيامبر اكرم براي اين بود كه نوزاد گرفتار بيماري تخمه نشود. اين بيماري بيماري معروفي است كه بر اثر آن، معده به صورت معكوس عمل ميكند و نوزاد شيرى را كه مى خورد، ده يا پنج دقيقه بعد، بالا مى آورد، و اگر نوزاد مرتّب گرفتار عمل معكوس معده گردد، اندام داخلي جاذبه و هاضمهاش تنبل مى شود، و وقتى اين اندام تنبل شود، اين تنبلى در تمام اعضا و جوارح، حتى در سلولهاى فكرى و عقلى اثر مى گذارد. پيغمبرصلى الله عليه وآله با آن همه كار سنگين، هميشه اين نكته را رعايت مى كرد. اين رفتار براى مردم درس است. براى پدران كه به فرزندان خود برسند. خيلى از پدران وقتى به خانه مى آيند، ده دفعه بچه به سوى پدر مى خندد، ولي او براي يك دفعه هم آن بچه را به آغوش نمى گيرد. ده شب به خانه مى آيد، و همين طور تا حلقوم خود غذا مى خورد، بعد هم مى رود و در رختخواب مى خوابد، و اصلاً به بچه توجّه نمى كند و با او حرف نمى زند. وقتى هم بخواهد با بچه حرف بزند، به او مى گويد: بنشين، برو، تكان نخور، و دايم در حال كشتن خواسته هاى بچه است. در خودش كه اين خواستهها به مقتضاي سنش كشته شده، و او ميخواهد اين خواستهها را در فرد ديگر هم بكشد. آن كسى كه خواستههايش چنين كشته بار بيايد، او هم خواستههاي ديگرى را مى كشد. اين طوري ميشود كه جامعه اى به وجود مى آيد كه بچه دندان و چنگال تيزى براى شكم و گلو پاره كردن دارد. حالا نه اين كه او شكم ظاهرى مردم را پاره ميكند؛ بلكه خراب از آب در مى آيد؛ چون نسبت به چنين بچهاي بهداشت شير خوردن مراعات نمى شده تا چه برسد به بهداشت فكر و روان و برنامه هاى خانه، خانواده، اجتماع و جامعه.
آن وقت سرگذشت نوزادي مثل حسين شگفت است؛ وقتى او متولّد مى شود، علاوه بر اين كه پيغمبراكرم صلى الله عليه وآله مى گويد: شيرش را بگذاريد منظم باشد، چيزى كه امروز مسأله مهمى در دنيا شده است؛ يعني كارى كه چهارده قرن قبل، پيغمبراكرم صلى الله عليه وآله سفارش كرده، و الان جهانى شده است، و ما چه بدبختيم كه براى اثبات مثبت بودن يك كار اسلامى، حتماً بايد بر برنامه هاى جهانى و غربى تكيه كنيم، و اين خيلى بدبختى است. ما به جاى اين كه دنيا را مجبور مى كرديم به ما متكى شود، ما به دنيا متكى شديم؛ دنيايى كه دين، شرف، غيرت و مردى، فضيلت، درستى، عقيده، عمل، اخلاق و جهاد در زندگى ندارد؛ دنيايي متمركز در شكم و شهوت مى باشد كه چه بخورد و در چه رختخوابى بخوابد، ولي پيغمبر با اين كه كارهاي زيادي داشت، امّا باز به فكر سلامت جسمي و رواني خانه هم بود، و در ابتداي تولّد نوزاد به فاطمه عليها السلام گفت: اين نوزاد را به او بدهد، و بعد گوش راست نوزاد را نزديك دهان خود آورد، همانطور كه در آيات قرآن، معمولاً گوش بر اعضا و جوارح ديگر مقدّم ميشود، در گوش اين نوزاد چهار بار شعار الله اكبر را كه پرچم دين است، سر داد[20]، و اين چهار مرتبه گفتن الله اكبر، با ادامه اى كه دارد، در تمام صبح و ظهر و شام با تأكيدات فراوان لازم دانسته شده تا به مشاعر و احساسات مردم هجوم بياورد، و مردم را از خواب بيدار كند؛ يعني با «الله اكبر» و با «اشهد ان لا اله الا الله» به مردم بگويد كه وقتى بيدار شدند، ملتفت باشند كه بزرگتر از خدا وجود ندارد، و در همان اول صبح، اين گونه درس بگيرند. ظهر هم همينطور، با وجود خستگى كه مردم از كار روزانهشان دارند، با «الله اكبر» و «اشهد ان لا اله الا الله» دوباره به مشاعر و احساساتشان بايد هجوم آورد. اول غروب هم كه مى شود، بر سر مردم فرياد زد: «الله اكبر»؛ يعني اصلاً شب و روز داد كرد: خدا خدا. به راستي چقدر با اين دستورات، خدا ميخواهد معبودهاى قلابى ما را بكوبد؟ و چقدر ما در جنگ با خدا در مقام اثبات معبودهاى قلابى هستيم؟ آيا براي ما پول معبود نيست؟ حداقل به خودمان راست بگوييم. آيا تلويزيون معبود ما نيست؟ حداقل اين احتمال را پيش خود بايد داد كه ممكن است از جهات مادى ورشكست شويم، يا به طور كلي روزىمان قطع گردد، يا وضع كاسبى به نفع ما نباشد، پس چراغ ديگرى لازم داريم كه در دلمان روشن باشد؛ چراغي كه خاموشي براي آن نيست. اين توحيدى كه ما داريم، عين همان بادى است كه مى زند و سيصد شمع را خاموش مى كند. به راستي، اگر بادى به عقايد قلابى ما بوزد، تمام معبودهاى خيالى ما از هم مى پاشند.
بهره بردارى از عشق به حسين عليه السلام
بياييد از عاشورا و از ايامى كه تناسب با حضرت سيدالشهدا عليه السلام دارد، مثل خودش، بهترين استفاده را بكنيم. اين را خيلى راحت مى شود پياده كرد. من نمى دانم شهر همدان مثلاً چقدر جمعيت دارد، بر فرض، با اطرافش دويست هزار نفر داشته باشد. اين دويست هزار مرد و زن و بچه، روز عاشورا يك عشق جوشان خودآگاه و ناخودآگاه نسبت به ابىعبدالله عليه السلام دارند. ما بياييم و رابطه اى بين اين دويست هزار نفر برقرار كنيم، و بگوييم: اى دويست هزار نفري كه به عشق حسين عليه السلام در روز عاشورا آمدهايد! هر كجا؛ در جلسه، مسجد، محراب، منبر و در خانه هستيد، صندوقي به نام ابىعبدالله عليه السلام بگذاريد، و هر كدام هم پانصد تومان در آن صندوق بياندازيد. در مقابل آن عشق جوشان، همه حاضر هستند اين پانصد تومان را بدهند. اين پولها كم كم از طريق عشق جوشان به حسين عليه السلام ، صد ميليون تومان مى شود. با اين صد ميليون تومان كداميك از هدفهاى حسين عليه السلام را نمى شود پياده كرد؟ كدام نشريه را نمى شود مجانى در سطح جهانى پخش كرد؟ كدام مريض را نمى شود به عشق أبى عبدالله عليه السلام معالجه كرد؟ كدام خانواده را نمى شود تربيت كرد؟ كدام ورشكسته را نمى شود نجات داد؟ كدام يتيم را نمى شود رسيدگى كرد؟ از عاشوراى به اين مهمى، ما چه استفاده اى مى كنيم؟ به راستي، ما از مردمى كه در مذهب اسماعيليه[21] هستند، خيلى كمتر داريم كار مى كنيم.
كمك آقاخان به مذهب اسماعيليه
آن وقتى كه آقاخان[22] زنده بود، به خاطر احترامى كه در اروپا به آقاخان مى كردند، در چهار سال، چهار مرتبه او را در ترازو گذاشتند. او كه وزن اصلى بدنش از صد كيلو بيشتر بود، روز كشيدن در ترازو، پنجاه كيلو لباس هم به خودش اضافه مى كرد. يك بار در كفة ديگر ترازو، نقره ريختند، و دفعه ديگر در مقابلش چيز ديگر ريختند. مى دانيد چقدر شد؟ صد و پنجاه كيلو طلا. بعد او تمام اين ثروت را براى پيشرفت مذهب اسماعيليه داد. با اين ثروت مدرسۀ پسرانه و دخترانه ساختند؛ كتاب چاپ كردند؛ نشريه درست كردند؛ در روستاهايى كه اسماعيليه در آن جا زندگى مى كردند، حمام و درمانگاه درست كردند؛ جاده ها را آسفالت كردند. مى دانيد چقدر آنها از اين تبليغات بهره بردارى كردند و مى كنند؟ حالا ما صبح عاشورا بياييم و تنها تعدادي علم و پرچم بيرون بياوريم و بعد هم برگرديم و غذايى بخوريم؟ و بعد هم بهرهبرداري ديگري از اين رويداد عظيم نكنيم.
پىنوشت
10. قرآن كريم در دوآيه، كسلي را از ويژگيهاي انسان منافق دانسته است. اين آيات عبارتند از:
نساء:142: يإِنَّ الْمُنافِقينَ يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاةِ قامُوا كُسالى يُراؤُنَ النَّاسَ وَ لا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلاَّ قَليلاً.
توبه: 54: وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلاَّ أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لا يَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلاَّ وَ هُمْ كُسالى وَ لا يُنْفِقُونَ إِلاَّ وَ هُمْ كارِهُونَ.
11. اشاره به آية سي و هشتم سورة توبه: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ما لَكُمْ إِذا قيلَ لَكُمُ انْفِرُوا في سَبيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَ رَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ قَليلٌ .
12. اشاره به آيۀ هفتاد و چهار سورۀ توبه:
ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهِيَ كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ.
13. اشاره به آيۀ سي و نهم سورة نور:
وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَعْمالُهُمْ كَسَرابٍ بِقيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسابَهُ وَ اللَّهُ سَريعُ الْحِسابِ.
14. راسل لورد برتراند ارتور ویلیام: او در سال 1872 م . در یکی از خانوادههای اشرافی انگلستان به دنیا آمد. در سه سالگی پدر و مادرش را از دست داد و مادربزرگش به تربیت وی پرداخت . پس از این که در فلسفه و ریاضیات اول شد، به عضویت کالج ترینتی درآمد. راسل در سال 1903م . کتاب مهم «اصول ریاضیات » را نوشت . در سال 1918م . به سبب مقاله ٔ صلحجویانهای که نوشته بود، به شش ماه حبس محکوم شد و کتاب عالی «مقدمه ٔ فلسفه ٔ ریاضی » را در زندان نوشت . آثار مهم دیگر او عبارت است از: تحلیل خاطر (چ 1920)، عمل و نظر بلشویسم (1920)، کلیات فلسفه (1929)، عرفان و منطق (1929)، زناشویی و اخلاق (1929)، فتح سعادت (1930)، طرز تفکر علمی (1931)، تربیت و نظم اجتماعی (1932)، آزادی و سازمان (1934)، کدام راه به صلح ؟(1936)، قدرت یا تحلیل جدید اجتماعی (1938)، تحقیق در معنای حقیقت (1940)، تاریخ فلسفه ٔ مغرب (1946)، دانش بشری (1948)، جهانی که من میشناسم ، رام کردن قدرت ، مفهوم نسبیت اینشتین و...راسل به اخذ جایزه ٔ نوبل نیز موفق گردید. راسل از لحاظ علمی و اجتماعی و تربیتی از درخشانترین چهرههای عالم بشریت بود و در انگلستان رهبری جمعیت معروف مخالفان جنگ اتمی را داشت. او از مشعلداران و حامیان صلح بود نامههای تاریخی وی به رهبران شرق و غرب در بحران کوبا در سال 1962 معروف است . او در سال 1970 فوت کرد.
فرهنگ دهخدا با تلخيص
15. البرهان في تفسير القرآن، ج 5، ص 554 ـ 553 ، داستان اين ايثار فوقالعاده كه در آيات هفت تا ده سورۀ انسان به آن اشاره شده چنين آورده است:
عن عبد الله بن العباس رضي الله عنه، قال: مرض الحسن و الحسين عليهما السلام، فنذر علي و فاطمة عليهما السلام و الجارية نذرا إن برئا صاموا ثلاثة أيام شكرا، فبرئا، فوفوا بالنذر و صاموا، فلما كان أول يوم قامت الجارية و جرشت شعيرا، فخبزت منه خمسة أقراص، لكل واحد منهم قرص، فلما كان وقت الفطر جائت الجارية بالمائدة فوضعتها بين أيديهم، فلما مدوا أيديهم ليأكلوا و إذا مسكين بالباب يقول: يا أهل بيت محمد! مسكين آل فلان بالباب، فقال علي عليه السلام: «لا تأكلوا و آثروا المسكين». فلما كان اليوم الثاني فعلت الجارية كما فعلت في اليوم الأول، فلما وضعت المائدة بين أيديهم ليأكلوا، فإذا يتيم بالباب و هو يقول: يا أهل بيت النبوة و معدن الرسالة، يتيم آل فلان بالباب، فقال علي عليه السلام: «لا تأكلوا شيئا و أطعموا اليتيم.» قال: ففعلوا. فلما كان في اليوم الثالث و فعلت الجارية كما فعلت في اليومين، فلما جاءت الجارية بالمائدة فوضعتها، فمدوا أيديهم ليأكلوا، و إذا شيخ كبير يصيح بالباب: يا أهل بيت محمد! تأسروننا و لا تطعموننا. قال: فبكى علي عليه السلام بكاء شديدا، و قال: «يا بنت محمد! إني أحب أن يراك الله و قد آثرت هذا الأسير على نفسك و أشبالك.»...
16.انسان:11: پس خدا نگه دار آنان از آسيب و گزند آن روز است و شادابى و شادمانى به آنان عطا مى كند.
17. الإحتجاج على أهل اللجاج، ج 2، ص301 ـ 300 ، احتجاجه عليه السلام على أهل الكوفة بكربلاء.
18. علل الشرائع، ج1، ص138 :
عن أبي حمزة الثمالي عن زيد بن علي عن أبيه عليه السلام قال: لما ولدت فاطمة عليها السلام الحسن عليه السلام قالت: لعلي سمه، فقال: ما كنت لأسبق باسمه رسول الله، فجاء رسول الله صلّي الله عليه و آله و سلّم، فأخرج إليه في خرقة صفراء، فقال: أ لم أنهكم أن تلفوه في خرقة صفراء، ثم رمى بها و أخذ خرقة بيضاء، فلفه فيها. ثم قال لعليعليه السلام: هل سميته؟ فقال: ما كنت لأسبقك باسمه، فقال صلّي الله عليه و آله و سلّم : و ما كنت لأسبق باسمه ربي عز و جل، فأوحى الله تبارك و تعالى إلى جبرئيل أنه ولد لمحمد ابن فاهبط فأقرئه السلام و هنه و قل له: إن عليا منك بمنزلة هارون من موسى، فسمه باسم ابن هارون، فهبط جبرئيل فهنأه من الله تعالى. ثم قال: إن الله جل جلاله يأمرك أن تسميه باسم ابن هارون. قال: و ما كان اسمه؟ قال: شبر. قال: لساني عربي. قال: سمه الحسن، فسماه الحسن، فلما ولد الحسين عليه السلامأوحى الله تعالى إلى جبرئيل عليه السلامأنه قد ولد لمحمد ابن، فاهبط إليه، فهنه، و قل له: إن عليا منك بمنزلة هارون من موسى، فسمه باسم ابن هارون، فهبط جبرئيل عليه السلام، فهنأه من الله تعالى. ثم قال: إن الله عز و جل يأمرك أن تسميه باسم ابن هارون. فقال: و ما كان اسمه؟ قال: شبيرا. قال: لساني عربي. قال: سمه الحسين.
19. بحارالأنوار، ج43، ص255: غُرَرُ أَبِي الْفَضْلِ بْنِ خَيْرَانَةَ بِإِسْنَادِهِ أَنَّهُ اعْتَلَّتْ فَاطِمَةُ عليها السلام لَمَّا وَلَدَتِ الْحُسَيْنَ عليه السلام وَ جَفَّ لَبَنُهَا فَطَلَبَ رَسُولُ اللَّهِ صلّي الله عليه و آله و سلّم مُرْضِعاً فَلَمْ يَجِدْ فَكَانَ يَأْتِيهِ فَيُلْقِمُهُ إِبْهَامَهُ فَيَمَصُّهَا فَيَجْعَلُ اللَّهُ لَهُ فِي إِبْهَامِ رَسُولِ اللَّهِ صلّي الله عليه و آله و سلّم رِزْقاً يَغْذُوهُ وَ يُقَالُ: بَلْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلّي الله عليه و آله و سلّم يُدْخِلُ لِسَانَهُ فِي فِيهِ فَيَغُرُّهُ كَمَا يَغُرُّ الطَّيْرُ فَرْخَهُ فَجَعَلَ اللَّهُ لَهُ فِي ذَلِكَ رِزْقاً فَفَعَلَ ذَلِكَ أَرْبَعِينَ يَوْماً وَ لَيْلَةً فَنَبَتَ لَحْمُهُ مِنْ لَحْمِ رَسُولِ اللَّهِ صلّي الله عليه و آله و سلّم.
20. عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص26 : وُلِدَ الْحُسَيْنُ عليه السلام وَ جَاءَ النَّبِيُّ صلّي الله عليه و آله و سلّم فَقَالَ: يَا أَسْمَاءُ! هَلُمِّي ابْنِي فَدَفَعْتُهُ إِلَيْهِ فِي خِرْقَةٍ بَيْضَاءَ، فَأَذَّنَ فِي أُذُنِهِ الْيُمْنَى وَ أَقَامَ فِي الْيُسْرَى.
21. فرقه اسماعیلیه: هر چند پس از مرگ اسماعیل، فرزند حضرت امام جعفر صادق عليه السلام ، تلاش فراوانی از سوی امام برای تفهیم مرگ وی به مردم، و انتشار این خبر انجام شد، ولی گروهی دنیا مدار، اسماعیل را امام پس از امام صادق عليه السلام معرفی نمودند و مرگش را نوعی غیبت تلقی کرده، فرقه و مکتبی تاسیس نمودند. فرقه اسماعیلیه بر همین اساس ایجاد شد و رشد کرد و مدتی در برخی بلاد اسلامی صاحب قدرت و حکومت گشت. امروزه نیز بقایای کمرنگ آنان در گوشه کنار عالم وجود دارد. لغت نامه دهخدا
22. آقاخان، عنوان امامان بخش عمدهای از اسماعیلیان نزاری جهان است اما آقاخان مورد نظر، آقاخان سوم است كه زبانهای اروپایی و تاریخ این کشورها را از مبلغان مسیحی فراگرفت. آنان در شکلگیری اندیشههای او نقش مؤثري داشتند. آقاخان سوم از ثروتی سرشار و شهرتی فراوان برخوردار بود. او صاحب کاخهای مجلل در پونا، بمبئی، ژنو، جنوب فرانسه و شرق آفریقا بود. علاوه بر پرورش اسب، که حرفة موروثی آقاخانهاست، به برخی رشتههای ورزشی علاقه داشت. مهمترین ویژگی شخصیت آقاخان سوم، شناخت دقیق او از جهان معاصر بود. او بخش وسیعی از ثروت خود و زکات و نذورات پیروانش را در مؤسسات اقتصادی پرسود و تعاونیهای زراعی که متناسب با اقشار بازرگان و خردهمالک است، به کار انداخت. همزمان با آن به یک رشته از فعالیتهای فرهنگی و تبلیغاتی، از آن جمله: تأسیس مدارس، دانشگاهها و باشگاههای ورزشی و مؤسسات تحقیقاتی دست زد. برگزيدهاي از دائرة المعارف بزرگ اسلامي
منبع : پایگاه عرفان