در قرون نزديك به رنسانس علمى، به علت برنامه هاى كليسا، مردم در ابتدا نسبت به خدا بدبين شدند، و نتيجه آن اين شد؛ يعني گفتند، خدايى كه برنامۀ كليسا را تأييد مى كند، چنين خدايي در زندگى ما جايى ندارد. اما مردم به اين مقدار اكتفا نكردند و گفتند: خداى واقعى ما همين طبيعت است؛ چون داراى آثار و بركات زيادى است، و علت ديگر اين بدبيني اين بود كه گفتار و عمل صاحبان كليسا با هم فرق مى كرد؛ براي همين دين در اروپا، مخصوص افراد سالخورده شد و ديگر كار به جايي رسيد كه در اروپا كسى جرأت نداشت اسم دين را ببرد. به تدريج، دين فقط در روز يكشنبه براي حضور در كلسيا، و آن هم تنها براي مدت دو ساعت منحصر شد، و تازه اين قصۀ ديندارانشان بود، و بيدينهايشان كه اكثريتشان بود، به طور كامل از خداوند هستي دست كشيدند و طبيعت را به خدايى پذيرفتند.
منبع : پایگاه عرفان