قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله و سلّم و جوان عاق شده در حال احتضار

 

در اين باره روایت عجیبی را هم نقل می‌کنند؛ راويان می‌گویند: پیغمبر اکرم صلّي الله عليه و آله و سلّم به عیادت جوان بیماری رفتند. پیغمبر از همه دلسوزتر نسبت به امت است. اصلاً نسبت به امت، ما كسي را دلسوزتر از وجود پيغمبر نداريم. با این که در ميان امت، افراد جفا‌کار به پیغمبر، زیاد بودند.خود پیغمبر اکرم صلّي الله عليه و آله و سلّم در اين باره فرمود: اعمالتان را که به من عرضه می‌کنند و من گناهانتان را كه می‌بینم، غصه می‌خورم و رنج می‌کشم؛ ولی با این جفاکاری امت، حضرت نسبت به آن‌ها خیلی دلسوز است. حضرت بالای سر مریضي كه جوان بیست دو سه ساله‌ای بود، نشست. پيامبر دید این جوان دیگر خوب شدنی نیست و در حال احتضار و در حال مرگ قرار دارد. این انسان دلسوز والا برگشت به جوان فرمود: حالا که در آستانة خروج از دنیا قرار گرفتی، زیباترین کار شهادتین است، پس بگو: «لا اله الا الله.» او به پیغمبر نگاه کرد. زبانش بند آمده بود. یک وقت زبان آدم بند مي‌آيد، به خاطر این که فرد سکته مغزی کرده، و يك بار هم زبان آدم بند مي‌آيد، چون انسان به بيماري سخت و سنگيني مبتلا شده و بدنش بسيار ضعيف شده است. پیغمبر آگاه به حقایق، می‌دانست که بند آمدن زبان اين جوان هم ممكن است به سکته ارتباط داشته باشد، و هم ممكن است به ضعف شدید بدني او ارتباط داشته باشد، و هم ممكن است به سنگيني بدنش ارتباط داشته باشد. حضرت دوباره به جوان فرمود: جوانم! بگو: «لا اله الا الله.» ولي جوان باز نگفت. این طبیبِ دردمندان برگشت به اصحاب فرمود: آيا اين جوان مادر دارد؟ جالب اين بود كه پيغمبر اول فرمود، آيا مادر دارد و نگفت پدر دارد. اصحاب عرض کردند: بله. مادر دارد. حضرت پرسيد: کجا هست؟ اصحاب گفتند: در اتاقي ديگر است. حضرت گفت: او را صدا كنند. همين كه مادرِ جوان آمد و داخل چهارچوب درِ اتاق قرار گرفت، حضرت با یک دنیا محبت به او فرمود: از پسرت راضی نیستی؟ مادرِ جوان گفت: نه. حضرت گفت: پس معلوم شد چرا زبان اين جوان بند آمده.

عاق، گناه خیلی سنگینی است و نمی‌گذارد آدم در حال دینداري بميرد. البته، چنان‌كه در ابتدا گفتيم، اين عاق نبايد به‌ناحق باشد؛ مثل اين كه پدر و مادر به جوان می‌گویند، ما از تو واقعاً راضی نیستیم و نفرینت می‌کنیم. از آن‌ها می‌پرسند چرا؟ و آن‌ها می‌گویند: برای این که اين جوان خیلی خوب درس می‌خواند، و يا می‌گویند، به خاطر این که اين جوان نماز می‌خواند، و يا می‌گویند، برای این که او در جلسات روضه شرکت می‌کند، و يا مي‌گويند، براي این که با افراد مذهبی سر و کار دارد و ما دلمان می‌خواهد که او هم به شکل جوانان آمريكا و اروپا لباس بپوشد، و دلمان می‌خواهد پنج تا دوست دختر داشته باشد و آن‌ها را بردارد و به خانه بیاورد. در این موارد، پدر و مادر هر چقدر هم به خودشان فشار بیاورند که فرزند در گردونۀ عاق شدن قرار بگیرد، او در آن قرار نمی‌گیرد؛ چرا كه آن‌‌ها در نقطه‌ای می‌خواهند پسر را آق بکنند که خدا در آن نقطه پسر را قبول کرده است. در اين جا آن‌ها قدرت عاق کردن او را ندارند كه بگویند ما عاقت کردیم؛ چون خدا باید اين عاق را بپذیرد که نمی‌پذیرد.

پیغمبر به مادر جوان فرمود: من از تو می‌خواهم كه از جوانت گذشت کنی. مادرِ جوان گفت: نمی‌کنم. پیغمبر اصرار کردند تا بالاخره آن مادر حاضر شد گذشت کند. هنوز جوان نفس داشت و پیغمبر بار ديگر به او فرمود: بگو «لا الا الا الله»، و جوان خیلی راحت گفت: «لا اله الا الله.» مشكل حل شد. علت لال شدن زبان جوان وقت مرگ، قلب مادر بود. کلید باز شدن زبان او هم قلب مادر بود. بعد، حضرت برای این که یاران هم بفهمند چه خبرهست، به جوان فرمود: پس چرا بار اول كه به تو گفتم، بگو «لا اله الا الله»، آن را نمي‌گفتی؟ جوان گفت: آن وقت تا می‌خواستم بگویم، «لا االه الا الله»، هیولای عجیبی در برابر من ظاهر مي‌شد و زبانم از ترس بند می‌آمد. حضرت فرمود: حالا چه شده كه توانستي آن را بگويي؟ جوان گفت: آن هیولا حالا پشت کرده و دارد می‌رود. آن وقت رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم به آن جوان فرمود: دعایی را می‌خوانم و تو به دنبال من آن را بخوان:

« يَا مَنْ يَقْبَلُ الْيَسِيرَ وَ يَعْفُو عَنِ الْكَثِيرِ اقْبَلْ مِنِّي الْيَسِيرَ وَ اعْفُ عَنِّي الْكَثِيرَ»

چه دعای زیبایی! در ضمن این دعا، پیغمبر دارد خدا را می‌شناساند:

«يَا مَنْ يَقْبَلُ الْيَسِيرَ»

ای خدایی که عمل کم بنده‌ات را قبول داری!

خدايي که خودش غنی و بی نهایت است، اما این قدر بزرگوار و آقاست که عمل اندک عبد را قبول می‌کند،

«اِقْبَلْ مِنِّي الْيَسِيرَ وَ اعْفُ عَنِّي الْكَثِيرَ.»

خدایا! خوبی‌هايم کم است و بدی‌هايم بیش‌تر مي‌باشد. از این بدی‌های بیش‌تر از خوبی‌های من گذشت کن.

و او گذشت می‌کند. اگر بنای گذشت کردن نداشت که از هیچ گناهکاری نمی‌گذشت. حالا که بنای گذشت کردن در وجود او هست و حتی از گناه بسیار سنگینی، مانند: گناه حر بن یزید ریاحی که اين هفتاد دو نفر را در دست اين گرگان گرفتار كرد، گذشت نمود، از ما هم گذشت مي‌كند. این اخلاق خداست و اين اخلاق پروردگار مهربانِ عالم است. بعد از خواندن اين دعا هم جوان از دنیا رفت.[6]

بنا بر اين یک اثر دینداری است:

} إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا. { [7]

دل‌هاي خوبان عالم، ظرف محبت دینداران واقعی می‌شود، یا جای وجود دینداران عالم، ظرف وجود فرشتگان می‌شود و براي آن‌ها دعا می‌کنند كه:

} فَاغْفِرْ لِلَّذينَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبيلَكَ.{ [8]

خدایا گناهان اهل ایمان را ببخش.

مؤمن گناه کبیره انجام نمي‌دهد، ولی او ممکن است به گناه صغیره دچار شود، اما آن گناه صغیره را ملائكه، آن هم ملائکۀ عرش، اصرار دارند که خدا آن را ببخشد، و ملائکه، مؤمنان واقعي را می‌شناسند و به پروردگار می‌گویند، او را ببخش، و یک درخواست دیگر فرشتگان عرش، این است که می‌گویند: خدایا! روز قیامت روز سختی است؛ روز شدیدی است؛ روز سنگینی است؛ روز طوفاني است؛ روز پرفشاری است:

} وَ قِهِمُ السَّيِّئاتِ وَ مَنْ تَقِ السَّيِّئاتِ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ.{ [9]

خدایا! ما از تو می‌خواهیم که در قیامت، تمام مؤمنين واقعی عالم را از رنج‌های قیامت نگهداري تا آن‌ها وقتی دارند وارد محشر می‌شوند، درد و رنجي نداشته باشند.

و یک درخواست دیگرشان این است كه: خدایا! تمام این اهل ایمان را وارد بهشت کن؛ اما نه اين كه آن‌ها را تنها در بهشت ببري؛ بلكه پدران خوب گذشتۀ آنان، همسران خوب ایشان و فرزندان خوبشان را هم همراۀ آنان در بهشت قرار بدهي، و همان‌طوری که در دنیا آن‌ها دور هم بودند و خوش بودند، در این جا هم دور هم باشند و در بهشت هم به صورت خانوادگی کنار يكديگر باشند:

}رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتي وَعَدْتَهُمْ وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ.{ [10]

این فیوضات الهی به انسان می‌رسد، البته، وقتي كه او دیندار باشد؛ ولی انسان بی‌دین، از دعاي فرشتگان محروم است، و اصلاً دعاگو ندارد؛ بلكه برخي از بی‌دین‌ها، مانند معاويه، چنان‌كه امام صادق عليه السلام از حضرت علي عليه السلام نقل كرده، وقتی می‌میرند و خبر مرگشان كه به مردم می‌رسد، آن‌ها احساس راحتي مي‌كنند[11]؛ چرا؟ چون با مرگ خود، دیگران را از شرّ خود راحت می‌کنند؛ امّا دیندار واقعی که از دنیا می‌رود، مثل حضرت سیدالشهداء عليه السلام، برادران و یاران حضرت که در اوج دینداری بودند، هزار و پانصد سال است كه از دنیا بیرون رفتند، امّا در خلال اين هزار و پانصد سال، هنوز هم در همه جا دنیا برای ابی‌عبدالله عليه السلام گریه می‌کنند؛ خرج می‌کنند؛ جلسه برپا می‌کنند. اگر این امر یک امر خدایی نبود که این گونه نبود.

این ذوق و سمــاع ما، مجازی نبود و ین جهد که می‌کنیم، بازی نبود

با بی خردان بگو که ای بی‌خردان بیهوده ســخن به این درازی نبود

علاءالدوله سمناني[12]

 

این معیت پروردگار با آنان است که چنین برنامه‌هايي را صورت می‌دهد. محبوب شدن نزد قلوب پاکان و برانگيختن فرشتگان به دعا، از آثار دینداری است.


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه