قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

ایمان و آثار آن - جلسه بیست و دوم (2) - (متن کامل + عناوین)

     

    جوانان و چهل شبانه روز پاكى

    جوان‌ها بايد پاکی را فقط براي چهل روز امتحان كنند؛ یعنی آن‌ها بايد در اين چهل شبانه‌روز مواظب باشند كه واقعاً به اين فضای پاکی‌، آلودگی نرسد، و الا ‌اگر در خلال اين سي روز يا سي و نه روز آلودگي‌اي پيش بيايد، ورود اين آلودگی، ساختمان ریاضت چهل شبانه‌روزي را خراب می‌کند، و اگر نه، آن‌ها اگر تا تمام شدن مدت چهل شبانه‌روز بر اين پاكي بمانند، بعد از اين چهل شبانه‌روز، در خود صدق، صفا و پاکی ر‌ خواهند ديد و خواهند ديد آن‌ صدق، صفا و پاكي چه آثاری را در زندگی‌شان پدید می‌آورد:

    سحرگه رهروی در سرزمینی همي گفت این معما با قرینی

    که ای صوفی شراب آنگه شود صاف ........

    شراب نجس است، و ظرف آن هم نجس است. اما آن کسي كه انگور را در خمره می‌اندازد و سپس آب این انگور و خود آن انگور به جوش می‌آید و به شراب مست‌كنندۀ حرام و نجس تبديل مي‌گردد، بعد از این که اين آب‌انگور از روزگار شراب بودن خود گذر کند، بعد از گذشت چهل روز از شراب بودن، سرکه می‌شود. حالا آيا باید این سرکه را با کلّ انگورها و خوشه‌‌هایی که در درون آن است، آب بکشند و همين‌طور آيا باید داخل آن خمره‌اي را كه در آن شراب بوده، شلينگ بگیرند و آب‌ بكشند؟ پاسخ منفي است؛ چون اگر بخواهند انگورها را خالی کنند، و بعد آن‌ها را آب بکشند، آن انگورها از بین می‌رود، و اگر هم بخواهند سرکه‌ها را آب بکشند که سرکه قابل آب کشیدن نیست. در خلال آب‌كشيدن، سركه با آب مخلوط می‌شود و از بين می‌رود.

    چقدر پاکی مهم است كه وقتی شراب نجسِ حرام به سرکه تبدیل می‌شود و خود را از يك عنصر حرام تبديل به یک عنصر حلال می‌کند، خدا قبول کرده كه بگوید: با حلال شدن سرکه، پاکی هم به سراغ انگورها می‌آید. هم آن انگورها پاک مي‌شود، و هم آب آن انگور پاک مي‌شود و هم خمره‌اي كه آن آب‌انگور در آن قرار داشته، پاك مي‌گردد، و خوردن چنين آب‌انگوري هم مستحب مي‌شود.[5] پيامبر صلّي الله عليه و آله و سلّم می‌گوید: سركه چه خوراك نيكويي است، و چه فقير است خانه‌ای که در آن سرکه نیست.[6]

     

    اهميت درمانى سركه

    چهل و دو سال پیش، وقتی آیت الله العظمی بروجردی سکته قلبی کرد و دکترهای ایران گفتند كه حتما باید پرفسور موریس را که آن موقع، بهترین دکتر قلب بر روی کره زمین بود، از پاریس بیاوریم. با پرفسور موریس تماس گرفتند كه زودتر خود را به بالين آقاي بروجردي برساند. من کاملاً یادم است كه براي آوردن دكتر چه سرعت عملي به كار بردند. آقای بروجردی روز سه شنبه سکته کرده بود و آن‌ها توانستند روز چهارشنبه پرفسور موریس را به قم بياورند. پروفسور موریس كه آقای بروجردی را معاینه کرد، به او گفته شد، به آقاي بروجردي چه غذايي بدهیم؟ او هم در جواب گفت: هر غذایی می‌خواهید، به ايشان بدهید، ولی بايد با غذا سالادی هم بدهید که سرکه در آن باشد. دکترها گفتند: آقای پرفسور! ما ایرانی‌ها مریض‌ را از خوردن سرکه پرهیز می‌دهیم و به او می‌گویم، سركه نخور كه خیلی برایت بد است. پرفسور گفت: یکی از داروهایی که می‌تواند رگ‌‌های ایشان را باز کند، فقط سرکه است. البته، در صبح پنجشنبه، کلیۀ آقای بروجردی مقداري کم کار شد و اورۀ ايشان چنان بالا آمد كه نتوانستند آن را پايين بياورند، و ايشان از دنيا رفت.

    امروز در دنیا درمان با سرکه برای خود جايگاهي دارد[7]، امّا همین سرکه، دیروز شراب بوده است:

    ای صوفی شراب آنگه شود صاف كه در شيشه بر آرد اربعيني[8]

    حافظ

    اما حوصله و صبر ما کم است. اگر ما یک يا دو ماه به تمام معنا آدم خوبی بشویم، تمام درهای رحمت خدا بر روی ما باز می‌شود. امیرمؤمنان عليه السلام فرمود: بسته بودن درهای رحمت خدا، به تناسب آلودگی‌هاست، و اگر آلودگی‌ها كنار برود، درهای رحمت الهی باز می‌شود.[9]

     

    ابراهيم عليه السلام در آزمونى سخت

    حالا ابراهيم عليه السلام اين پدر هشتاد ساله بعد از شصت سال انتظار كشيدن براي فرزند، بچه‌دار شده است. اين بچۀ شیر‌خوار چه خوشحالي زايد‌الوصفي در ابراهيم به وجود آورد. البته، وضعيت مادر اسماعيل كه جوان بود، فرق مي‌كرد. اين خوشحالي ابراهيم در حالي صورت مي‌گرفت كه محيطي كه اين كودك در آن متولّد شده بود، محيط فوق‌العاده مناسبي بود. آن محيط، محيط شام بود كه در گرداگرد آن، باغ‌ها و گلستان‌ها قرار داشتند، و هم‌چنين سرشار از آب‌هاي فراوان بود، و هوايی لطیف و بهاری، آن را فرا گرفته بود. جبرئیل عليه السلام آمد و به ابراهيم عليه السلام گفت: این خانم جوان و بچه‌اش را بردار و به راه بیافت و همين‌طور به حركت خود ادامه بده تا جایی که خدا به تو امر کند و به شما اجازه دهد كه پیاده بشوید، شما آن جا پیاده شويد. این هم مسیر حركت. بعد هم كه آن زن و این بچه را که گذاشتی، نباید بمانی، و باید برگردی. آيا ما طاقت چنین آزموني را داشتیم؟ من مي‌گويم، نه، ما چنين طاقتي نداشتیم. براي همين است که خداوند از ما برآوردن چنين خواسته‌اي را نكرد، و آن را به کسی گفت که طاقت انجام این امر الهی را داشت. ابراهيم هاجر را با اسماعیل برداشت و از شام حركت كرد و آمد تا نزدیک اردن، جادۀ تبوک. آن جا پیچید و وارد عربستان شد. در آن جا باز هم به او گفته شد كه به مسير خود ادامه بدهد. او هم حركت كرد و آمد تا همین جایی که اكنون مسجد‌الحرام قرار دارد. آن جا در آن زمان فقط کوه بود و دره، ریگ و گرما، و نه یک لیوان آب در آن جا پيدا نمي‌شد، و نه یک علف سبز مي‌توانست در آن جا برويد.

    من در تابستان در مکه بوده‌ام و تیرماه آن جا را دیده‌ام. خیلی‌ها در تیرماه مکه فقط از گرما خفه می‌شدند و می‌مردند. جبرئیل عليه السلام به ابراهيم عليه السلام گفت: خدا می‌گوید، این مادر و این بچه را همین جا، در این دره با این همه کوه، و آفتابي كه به این سنگ‌ها و ریگ‌ها و رمل‌ها خورده مي‌شود، و پوست بدن آدمي از شدت حرارت، کنده می‌‌گردد، بگذار و برگرد. چه امتحانی!، و چه خانمی!.

    ما براي خانم‌هاي خود خانه خریده‌ایم، و برخي‌ از ما آن‌ را به اسمشان کرده‌ایم. هم ماشین داریم و هم درآمد، و سالی چند بار هم با هواپيما به مشهد مي‌رويم؛ همين‌طور به حج عمره، و يا به زيارت كربلا و ديگر مزارهاي شريف عراق مي‌رويم، امّا تا پيش‌آمدي رخ مي‌دهد، اخم خانم‌هاي ما در هم مي‌رود و ‌مي‌گویند، در مدت بيست سالي كه با شما ازدواج کرد‌ه‌ایم، شما برای ما چکار کرده‌ايد. حالا آن وقت ابراهيم عليه السلام این زن جوان را با این بچه در این بیابان مي‌گذارد، و به او مي‌گويد: هاجر! اين امر خداست که با این بچه در این جا بمانی. هاجر به ابراهیم می‌گوید: من مطیع خدا هستم و ما را بگذار و برو. مي‌پرسم، الآن در مملکت ما، چند نمونه از اين زن پیدا می‌شوند؟ جواب كاملاً روشن است. چنين زني پيدا نمي‌شود. هاجر عليها السلام گفت: من مطیع امر خدا هستم و از ابراهیم عليه السلام خداحافظی کرد.

    براي درك اين ماجرا، خوب است كه ما يك بار دیگر شام ديروز و سوریه و دمشق امروز را با تمام نعمت‌ها و هوای آن چناني‌اش در ذهن بیاوریم و یک بار دیگر هم این دره را با این کوه‌های سر به فلک کشیده و سختش و هواي آتشين آن، به ذهن بیاوریم و وضعيت ابراهیم را درك كنيم. در چنين وضعي، ابراهيم داشت برمی‌گشت. اين كار ابراهيم، هزینه‌اي است كه او براي نماز پرداخت كرد و گفت:

    }رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ {[10]

    خدایا من این زن و بچه‌ام را با تمام عشقی که به آن‌ها داشتم، به دستور تو در این بیابانی که در آن یک علف، و يا یک لیوان آب پیدا نمی‌شود، و كنار خانه‌ات كه به آن احترام گذاشته‌اي، گذاشتم(و رفتم).

    }رَبَّنا لِيُقيمُوا الصَّلاةَ {[11]

    خدایا! برای این که این زن و این بچه، در اين جا و در آینده، اگر آدمیزاد آمد و خواست در اين اطراف زندگی کند، حکم نماز تو را نماز اجرا کنند.

    سخن ابراهيم عليه السلام اين دو كلمه بود: مردم و نماز‌گزاري. نماز این قدر ارزش دارد که ابراهيم گفت: من به عشق بر پا شدن خیمۀ نماز، این زن جوان و این بچه را این جا گذاشتم و رفتم. این محبت ابراهیم به مردم بود که چرا تنها من از منافع نماز بهره ببرم. پس بگذارم این زن و بچه در این جا بمانند و این جا اگر شهرِ زندگی شد، آن‌ها دیگران را هم وارد نماز کنند. من نمی‌دانم از زمان مرگ اسماعیل و هاجر تا حالا چند سال گذشته، و تاریخ دقیقی هم در دسترس نداريم و شايد شش هزار سال، و يا هفت هزار سال، و يا ده هزار سال، از آن روزی که ابراهيم اسماعیل و هاجر را آن جا گذاشت، و از صميم قلبش براي برپايي نماز دعا کرد. تا زماني كه ما آلان در آن به سر مي‌بريم، گذشته و مکّه از نماز خالی نمانده است.

     

    هزينۀ ديگر ابراهيم عليه السلام براى نماز ديگران

    امّا ابراهيم عليه السلام هزینۀ دیگري برای نماز دیگران نمود و چنين دعا کرد:

    } رَبِّ اجْعَلْني مُقيمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ{ [12]

    خدایا! من نماز را فقط برای خودم نمی‌خواهم. تا قیامت بچه‌‌هایی که از نسل من به وجود می‌آیند، آن‌ها را هم وارد نماز نما.

     

    استجابت دعاي ابراهيم و نماز امام حسين عليه السلام در ظهر عاشورا

    دعاي ابراهيم عليه السلام ، عجب دعاي مُستجابی بود. از ذریۀ ابراهیم، حسين عليه السلام دو رکعت نماز در کربلا خواند که نه قبل از این دو رکعت نماز، و نه بعد از این دو رکعت نماز، نه در گذشتۀ عالم، و نه در آیندۀ آن، نمونۀ این نماز دیگر خوانده نشده و دیگر هم خوانده نخواهد شد. روز عاشورا، اول ظهر وقت نماز بود. ابوثمامه صائدی[13]پیش ابی‌عبدالله عليه السلام آمد. از هفتاد و دو نفر، تنها تعدادي مانده بودند، و بقیه هم با بدن‌های قطعه قطعه جلوی چشم آن‌ها نفر قرار داشتند. ابوثمامه آمد و گفت: حسین جان! ظهر شده و وقت نماز است. حضرت فرمود: من آماده‌ام. آن‌ها نمی‌توانستند در یک صف بایستند؛ چون آن‌ها همين كه که آمادۀ برگزاري نماز شدند، چهار هزار تیرانداز هم آماده تیر انداختن به سوي آن‌ها شدند. آن‌ها پشتِ گردن هم صف بستند؛ امام جماعت ابی‌عبدالله علیه السلام بود، و هم اقتدا‌کننده هم عبارت بودند از: قمر بنی‌هاشم، حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه...

    کسی از اولیاي خدا برایم نقل کرد و گفت: قبل از این که نماز شروع بشود، ابی‌عبدالله عليه السلام حجاج بن مسروق[14]را كه از مکه تا كربلا داشت برای نماز حضرت اذان می‌گفت، صدا كرد و به اصطلاح با یک دنیا محبت به او فرمود: اذان تمام نمازهای من را نمازهاي صبح، ظهر، عصر، مغرب و عشايم را تو گفتی، امروز می‌خواهم اذان نماز من را اکبرم بگوید. حجاج گفت: یا بن رسول الله بگویید كه اذان بگويد.

    در نمازم خَم ابروی تو با یاد آمد حالتی رفت که محراب به فریاد آمد[15]

    حافظ

    تیراندازی شروع شد. امام دستور داد دو نفر از این يارانش به نام‌هاي زهیر بن قین بجلي[16]، و سعید بن عبدالله حنفی[17] جلوي او بيايستند تا خود حضرت با نيمي از ديگر يارانش كه هنوز زنده بودند، نماز جماعت گزارد.[18] آن‌ دو نفر به امام گفتند: حسین جان! شما با خیال راحت با يارانت نماز بگزار، و ما دو نفر جلوی شما می‌ایستیم تا هر تیري آمد، به ما بخورد و به شما آسيبي نرسد. اين نماز كه نماز خوف و نماز جنگ بود، دو ركعت داشت. در رکعت اول، جلوي حضرت، سعید بن عبدالله حنفی ايستاد و تيرباران شد و بر زمين افتاد. در رکعت دوم، زهیر جايگزين سعيد شد. او خیلی به زحمت توانست خود را تا پايان نماز سرپا نگه دارد؛ چون بدنش از همه طرف تیر باران شده بود. امام كه داشت تشهد مي‌خواند، دیگر زهیر داشت جان می‌داد. امام هر چه سریع‌تر تشهد را تمام کرد. سعید در همان پايان ركعت اول از دنیا رفته بود، پس حضرت سر زهیر را به دامن گرفت. زهير چشمش را باز کرد، و این جمله را از حضرت پرسید: أرضیت عنی یا ابا‌عبدالله؟ حسین جان! از من راضی شدی.

     

     

    پى‌نوشت‌

    5. در وسائل الشيعة ج : 25 ص 93ـ 88 رواياتي در استحباب سركه آورده است:

    ـ الْخَلُّ يَشُدُّ الْعَقْلَ

    ـ نِعْمَ الْإِدَامُ الْخَلُ يَكْسِرُ الْمِرَّةَ وَ يُحْيِي الْقَلْبَ

    ـ الِاصْطِبَاغُ بِالْخَلِّ يَقْطَعُ شَهْوَةَ الزِّنَا

    ـ نِعِْْمَ الْإِدَامُ الْخَلُّ وَ لَا يَفْتَقِرُ أَهْلُ بَيْتٍ عِنْدَهُمُ الْخَلُّ

    ـ إِنَّ اللَّهَ وَ مَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى خِوَانٍ عَلَيْهِ خَلٌّ وَ مِلْحٌ

    6. كافي، ج6، ص 329، حديث1. اين روايت را امام صادق عليه السلام از پيامبر صلّي الله عليه و آله و سلّم نقل نموده است. متن روايت چنين است: قَالَ دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلّي الله عليه و آله و سلّم إِلَى أُمِّ سَلَمَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا فَقَرَّبَتْ إِلَيْهِ كِسَراً فَقَالَ هَلْ عِنْدَكِ إِدَامٌ فَقَالَتْ لَا يَا رَسُولَ اللَّهِ! مَا عِنْدِي إِلَّا خَلٌّ فَقَالَ صلّي الله عليه و آله و سلّم نِعْمَ الْإِدَامُ الْخَلُّ. مَا أَقْفَرَ بَيْتٌ فِيهِ الْخَلُّ.     

    7. خواص درمانی سرکه:

    - استفاده از سرکه در کنار وعده‌های غذایی باعث رقیق شدن خون شده و به تجزیۀ چربی‌ها و دفع سموم کمک کرده و سبب کاهش چربی و کلسترول بد خون می‌شود.

    - اسید سیتریک موجود در سرکه، هضم و جذب کلسیم موجود در سرکه و سایر موادغذایی را آسان می‌کند و در سوخت‌وساز بدن موثر است.

    - سرکه می‌تواند باکتری‌های مضر سیستم گوارشی را از بین ببرد، بنابراین افرادی که در سیستم گوارش خود با مشکلاتی نظیر: یبوست، نفخ، اسهال، دل درد و دفع نامرتب مزاج مواجهند، با مصرف سرکه می‌توانند به رفع این مشکل بپردازند.

    - سرکه می‌تواند ترشح اسید معده را متعادل کرده و از بروز گاز معده جلوگیری کند.

    - سرکه در رفع جرم دندان و التهاب لثه موثر است. به منظور رفع بوی بد دهان و نیز سفیدی دندان‌ها، هفته‌ای یک بار دندان‌های خود را با مسواک آغشته به سرکه مسواک بزنید.

    - در صورتی سرکه می‌تواند در کاهش وزن تاثیرگذار باشد که فرد از رژیم مناسبی جهت کاهش وزن پیروی کند، در غیر این صورت سرکه تاثیری در کاهش وزن نخواهد داشت.

    - بخور سرکه رقیق شده، در رفع گرفتگی بینی ناشی از سرماخوردگی موثر است و سردردی که در نتیجه بدی هوای محیط، بخار حمام و زیادی صفرا باشد را معالجه می‌کند.

    - سرکه در درمان بوی عرق بدن، قارچ پا و ورم پا موثر است و می‌تواند در رفع احساس گرفتگی پاها تاثیر قابل توجّهی داشته باشد.

    - سرکه ضدعفونی‌کننده قوی است و می‌تواند به عملکرد سم‌زدایی کبد کمک کرده و صفرا را از بین ببرد.

    - دوام سرکه نامحدود است. حتی اگر بعد از مدتی کدر شود و رسوب کند، همچنان خاصیت دارد؛ ولی باید در نظر داشت سرکه برای مبتلایان به ضعف اعصاب، درد مفاصل و زخم معده مضر است. منبع: سايت آفتاب

    8. ديوان حافط، غزل شماره 476، با مطلع سحرگه رهروي در سرزميني.

    9. برداشتي از اين سخن حضرت كه در تمام نهج البلاغة، ص705ـ 706 آمده است:

    أَكْثِرُوا الاسْتِغْفَارَ فَإِنَّهُ يَجْلُبُ الرِّزْقَ، وَ قَدِّمُوا مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ عَمَلِ الْخَيْرِ تَجِدُوهُ غَداً. تَوَقُّوا الذُّنُوبَ، فَمَا مِنْ بَلِيَّةٍ وَ لَا نَقْصِ رِزْقٍ إِلَّا بِذَنْبٍ، حَتَّى الْخَدْشَ وَ النَّكْبَةَ وَ الْمُصيبَةَ. فَإِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِكْرُهُ يَقُولُ: ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ. تُوبُوا إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ادْخُلُوا في مَحَبَّتِهِ، فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُحِبُّ التَّوَّابينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرينَ. وَ الْمُؤْمِنُ مُنيبٌ وَ تَوَّابٌ. بَابُ التَّوْبَةِ مَفْتُوحٌ لِمَنْ أَرَادَهَا، فَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسى رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ.

    10. ابراهيم: 37.

    11. همان.

    12. ابراهيم:40.

    13. ابوثمامه صائدی: عمرو بن عبدالله بن کعبه صائدی، معروف به «ابو ثمامه صائدی»، از تابعین بود، مردی دلاور و از شخصیت‌های معروف شیعه. ابوثمامه در بسیاری از جنگ‌ها همراه امیرالمؤمنین علی علیه السلام شرکت کرد و پس از شهادت امام، در زمره اصحاب امام حسن مجتبی علیه السلام در آمد. در ظهر عاشورا ابوثمامه پس از آن که با امام حسین علیه السلام نماز ظهر را به جا آورد، به امام عرض کرد: یا ابا عبدالله، می‌خواهم به دوستانم ملحق شوم. از این که زنده بمانم و تو را کشته ببینم، ناخشنود خواهم شد. اجازه بده به میدان بروم. امام علیه السلام به او اجازه مبارزه داد و فرمود: ما نیز بعد از مدتی کوتاه، به تو ملحق خواهیم شد. ابوثمامه سرگرم مبارزه شد و آن قدر جنگید تا جراحات زیادی بر تنش وارد شد. در همین هنگام پسرعمویش، قیس بن عبدالله صائدی که در سپاه عمر سعد بود و با ابوثمامه دشمنی دیرینه‌ای داشت، او را به شهادت رساند.

    منبع: دانشنامۀ رشد با تلخيص

    14. حجاج بن مسروق الجعفي : استشهد مع الحسين علیه السلام بكربلاء سنة 61. في ابصار العين: الحجاج بن مسروق بن جعف بن سعد العشيرة المذحجي الجعفي كان من الشيعة، صحب أمير المؤمنين علیه السلام في الكوفة، و لما خرج الحسين إلى مكة خرج من الكوفة إلى مكة لملاقاته فصحبه، و كان مؤذنا له في أوقات الصلاة. و كان هو و يزيد بن المغفل الجعفي رسولي الحسين إلى عبيد الله بن الحر الجعفي لما رأى الحسين فسطاطه في قصر بني مقاتل و هو سائر إلى العراق كما في خزانة الأدب الكبرى.

    منبع: أعيان الشيعة، ج 4، ص 568 با تلخيص

    15. ديوان حافظ، غزل شمارۀ 173: با مطلع: در نمازم خم ابروي تو با ياد آمد

    16. زهير بن القين بن قيس الأنماري البجلي: استشهد مع الحسين علیه السلام سنة 61. كان زهير أولا عثمانيا و كان قد حج في السنة التي خرج فيها الحسين إلى العراق فلما رجع من الحج جمعه الطريق مع الحسين فأرسل اليه الحسين علیه السلام و كلمه فانتقل علويا و فاز بالشهادة. و في ابصار العين كان زهير رجلا شريفا في قومه نازلا فيهم بالكوفة شجاعا له في المغازي مواقف مشهورة و مواطن مشهودة. و لما حضر وقت صلاة الظهر قال الحسين علیه السلام لزهير بن القين و سعيد بن عبد الله الحنفي تقدما امامي حتى اصلي فتقدما أمامه في نحو نصف من أصحابه حتى صلى بهم صلاة الخوف.

    منبع: أعيان الشيعة، ج 7، ص71 ـ 72 يا تلخيص

    17. سعيد بن عبد الله الحنفي: استشهد مع الحسين علیه السلام بكربلاء سنة 61 من الهجرة له بكربلا مقامات مشهودة تدل على رسوخ ايمانه و شجاعته و شدة ولائه لأهل بيته علیهم السلام " منها" ما في المناقب و غيره انه لما كانت ليلة عاشوراء و جمع الحسين علیه السلام أصحابه و خطبهم و قال لهم اني قد أذنت لكم فانطلقوا جميعا في حل ليس عليكم مني ذمام و هذا الليل قد غشيكم فاتخذوه جملا و ليأخذ كل رجل منكم بيد رجل من أهل بيتي و تفرقوا في سوادكم و مدائنكم فان القوم انما يطلبونني و لو قد أصابوني لهوا عن طلب غيري فأبوا ذلك كلهم و قاموا فتكلموا بكلام ملؤه الايمان الصادق و الولاء الكامل و الشجاعة الفائقة فكان ممن قام سعيد بن عبد الله الحنفي و تكلم بكلام مذكور في الزيارة المنسوبة إلى الناحية المقدسة فقال لا و الله لا نخليك حتى يعلم الله انا قد حفظنا غيبة رسول الله صلّي الله عليه و آله و سلّم فيك و الله لو اعلم اني اقتل ثم أحيا ثم أحرق ثم أذرى و يفعل بي ذلك سبعين مرة ما فارقتك حتى القى حمامي دونك و كيف افعل ذلك و انما هي موتة و قتلة واحدة ثم بعدها الكرامة التي لا انقضاء لها ابدا.

    منبع: أعيان الشيعة، ج 7، ص241 با تلخيص

    18. مثيرالأحزان، ص .65. متن روايت چنين است: و حضرت صلاة الظهر فأمر عليه السلام لزهير بن القين و سعيد بن عبد الله الحنفي أن يتقدما أمامه بنصف من تخلف معه و صلى بهم صلاة الخوف بعد أن طلب منهم الفتور عن القتال لأداء الفرض ...


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه