امیرمؤمنان عليه السلام در نهجالبلاغه میگوید:
قبل از این که پیغمبر اكرم صلّى الله عليه و آله و سلّم به رسالت مبعوث شود، عرب در عربستان خورندۀ آب برکههایی بود که از آب باراني كه در چالهها جمع شده بود، تشكيل ميشد. در اين آب، انواع حیواناتی که علاقهمند به آب هستند، فراوان بودند. اين آب لجن داشت؛ غورباغه داشت؛ خاك و شن داشت؛ کرم داشت. چنين آبي خوراک عرب بود.
غذا خوردن اعراب هم اعجابانگيز بود. گرسنه که میشدند، یک مار گردن كلفتي را در بیابان میگرفتند و سر و دمش را میزدند و آن را به سيخ میکشیدند و میخوردند. در بین آنان رحم نبود؛ هیچ قبیلهای امنیت نداشت؛ یعنی هر كس شب میخوابید، هیچ امنیتی نداشت و نمیدانست تا صبح عمرش به درازا میکشد؛ چون قبايل ديگر حمله میکردند و مردها را میکشتند و تمام اثاث خیمهها را غارت میکردند؛ زنها و دختران را هم به اسارت میگرفتند[15]؛
هر کس هم بیشتر میکشت، بیشتر غارت میکرد و زنان بیشتري را به اسارت میگرفت. چنين كسي قهرمان قبيلۀ مهاجم میشد؛ یعنی آنها شجاعت را جور دیگری معنا میکردند. آنها نزديك به نُه گونه هم ازدواج داشتند.[16]
ما الآن در مملکت خودمان به عنوان مسلمان تنها دو نوع ازدواج داریم؛ ازدواجی که به امر پیغمبر و ائمه، کلمات زیبایی را بین دختر و پسر میخوانند، همان کلماتي را كه آرامشآور است؛ چون اين کلمات به امر خداست، و آنها با هم ازدواج میکنند. اما قبل از بعثت پیغمبر، نُه گونه ازدواج ديگر وجود داشت.
نمیخواهم فضاي جلسه را تاریک بکنم و ادب منبر را بشکنم. اگر انسان کتابهايی را كه اين نُه گونه ازدواج را شرح و تفصيل دادهاند، بخواند، از تعجّب ماتش ميبرد و ميبيند آنها چقدر در امر غریزۀ جنسی، از هر حیوانی پستتر شده بودند.
خداوند در قرآن، نسبت به شماري از اين ازدواجها اعلام حرمت کرده است.[17] شماري از آنها هم از بین رفت. امّا وقتي رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم آمد، چقدر با خودش برکت آورد؛ ادب آورد؛ خیر آورد؛ بزرگواری آورد؛ کرامت آورد. تمام این اعراب را به کار مشروع مشغول کرد. پروندۀ هنر را در جامعۀ انسانی باز کرد.
خدا خیر بدهد به برخي از دانشمندان خارجی، مثل: گوستاولوبون فرانسوی[18] و جرجی زیدان مسیحی[19]که یکی از آنها در شش جلد کتاب خود[20]، و یکی دیگر هم در یک جلد كتابش[21]، ثابت کردند كه تمدّن امروز جهان و دانش امروز جهان، فقط و فقط ریشه در بعثت محمد بن عبدالله صلّي الله عليه و آله و سلّم دارد.
ما ميببینیم چقدر پیغمبر برای عالم و با سواد شدن مردم هزینه کرد. روزی که پیغمبر آمد و گفت: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ.»[22]روزی که آمد و گفت: «اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّينِ فَإِنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ.»[23]روزی که اگر این متن روایت باشد که گفت: «اطْلُبُوا الْعِلْمَ مِنَ الْمَهْدِ اِلَى اللَّحْدِ.» [24]روزی که آمد و گفت: در روز قیامت، شما را با عقل و علمتان ارزیابی میکنند. روزی که آمد و گفت: بهشت جای عاقلان است و دوزخ جای مردمِ جاهل و نفهم.
آن روز انوشیروان داشت با مردم روم شرقی ميجنگيد كه برای ارتش بودجه کم آورد. به نخست وزیرش گفت: اگر ما اين بودجه را تأمین نکینم، از رومیان شکست میخوریم. پس اعلام کنید به جبهه کمک بکنند. فردوسی كه فوکلیها و کراواتیها او را صد در صد قبول دارند و ما هم او را قبول داریم، میگوید: پینهدوزي به انوشیروان پیغام فرستاد، من تا پیروزی ایران بر روم، خرج جنگ را میدهم، در عوض، انوشیروان نوشتهاي به من بدهد که پسر من حقّ داشته باشد به مدرسه برود و درس بخواند.
انوشیروان گفت: در کشور من، شاهزادگان، فرزندان وزرا و ارتشیان مقام بالا و فرزندان مؤبدان فقط حقّ تحصیل دارند. من حاضرم در این جنگ شکست بخورم و ایران از دست برود، ولي بر خود، ننگِ اجازه دادن به این که بچۀ پینهدوزي برود درس بخواند را تحمّل نکنم.[25]
انوشیروان معاصر پیغمبر صلّي الله عليه و آله و سلّم بود. البته، قبل از وفات پیغمبر، از بین رفت. همان روز پیغمبر ميگفت: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ.» آن روز، آن حضرت درب تمام علوم را بر روی مردم گشود.
منبع : پایگاه عرفان