قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

داستان صبر رشید هجری

 

حسان عجلی نقل می‌کند: من یک بار دختر رشید هجری را ملاقات کردم، گفتم مطالبی که از پدرت شنیدی برای من بگو؟ گفت: من روزی نشسته بودم، پدرم به من گفت دخترم یک روز محبوب من امیر المومنین علیه السلام به من فرمود: هنگامی که فرماندار خبیث بنی امیه دنبال تو بفرستد وبخواهد دو دست وپایت را قطع ‌کند، وزبان تو را از دهانت بیرون بکشد. آیا درمقابل این سختی های زیاد توان تحمل مشکلات را داری؟ دخترم وقتی این خبرها را امیر المؤمنین علیه السلام به من داد که من چگونه شهید خواهم شد، ازاو پرسیدم پایان عمر من سعادت و نجات است؟ فرمود: بله بهشت است.

حضرت فرمود: رشید توکنار من و با من هستی. دختر رشید می‌گوید: به خدا سوگند خیلی زمان نگذشت که پدرم را پیش عبیدالله بن زیاد بردند. عبیدالله گفت: رشید با علی قطع رابطه کن، اقرار کن که فرهنگ ما را قبول داری و با معاویه بیعت می کنی، رشید گفت: چه درخواست بدی ازمن می کنید.چگونه از علی جدا شوم من عاشق علی هستم، دنیا و آخرت من علی است.

عبیدالله بن زیاد گفت: من از علی خبردارم حتما به تو گفته که تو را چگونه می‌کشم، گفت: بله. فرمود: تو را دعوت می‌کنند از من جدا شوی، اما جدا نمی‌شوی، تا دو دست و دو پایت را قطع می‌کنند و زبانت را هم از دهانت بیرون می کشند. ابن زیاد گفت: کاری می‌کنم علی دروغگو از آب درآید، من دست وپایت را قطع می‌کنم و به زبانت کاری ندارم. دستان و پای اورا قطع کردند و به خانه‌اش بردند.

دختر اوگفت: به پدرم گفتم: پدرجان فدایت شود خیلی درد می‌کشی؟ رشید گفت: دخترم به خدا قسم همه درد من این است که در بین این جمعیت بی دین زندگی می کنم .مگر عاشق علی درد می‌کشد، قلم وکاغذ بیاورید، آنچه که مولایم به من خبر داد برای شما بگویم. او ازحوادث آینده خبر داد. جاسوس‌ها به ابن زیاد خبر دادند، او هم دستور داد زبان او را قطع کنید.

 

امیر المؤمنین علیه السلام نام رشید هجری را «راشد المبتلی» نهاد. ای انسانی که تا لحظه آخر عمر از رنج وسختی‌ها در امان نخواهی بود، با وجود حوادث تلخ در همه عمر صبر کرده ای. 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه