قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

خاطره بزرگواران پارسا

 

مرحوم آیت الله العظمی حاج ملا علی کنی در اوائل حکومت قاجار مرجع بسیار پرقدرتی بود. هم شاگردی‌ او نوشت ما سه نفر در نجف، هم ‌حجره، بی‌پول و فقیر بودیم،، اما ملا علی کنی از ما دو نفر فقیرتر بود. وقت غروب که کوچه‌های نجف تاریک می‌شد، با خود دستمالی بر می‌داشت، درکوچه‌ها می‌گشت و نان خشک جمع می‌کرد. ایام تحصیل خود را با نان خشک می‌گذراند. جالب اینجاست که ایشان به روستای «کن» درتهران بازنگشت تا به اقوام باغدار و ثروتمند خود بگوید: من طلبه شدم به دین خدمت کنم ، خدا از یک صبحانه و نهار خوب از ما دریغ کرد. ایشان دردیار غربت ماندند و شکیبایی کردند.

خدا هم در قرآن وعده داده است، «فَإِنَّ مَعَ اَلْعُسْرِ يُسْراً * إِنَّ مَعَ اَلْعُسْرِ يُسْراً»، تحصیلات ایشان تمام شد، چند تن از مراجع بزرگ اجازه اجتهاد به وی دادند و به تهران بازگشت. درتهران هم کم کم شناخته شد. پروردگار عالم از راه هدیه و نذر، ثروت زیادی به ایشان داد، یعنی یکی از ثروتمندان ناب تهران شد.

حاج ملا علی خانه و فرش و گلیم و لباس های خود حتی سفره غذایش را عوض نکرد، به همان روزگاری که داشت به تهران برگشت و با چه زحمتی خانه خشتی تهیه کرد و دراوج ثروت هم روش زندگی‌ خود را تغییر نداد. درخانه را باز گذاشت تا هر نیازمند ومستحقی وارد شود. مجموع ثروت را بین خود و خدا برای رفاه بندگان خدا گذاشت و به همان نان و پنیر و ماست و آبگوشت زندگی کرد.‌ گفت: باید به گونه‌ای زندگی کنم که قیامت از من نپرسند چرا اسراف کردی؟ همین مقدار معطلی در قیامت بدبختی است. از قبر مستقیم به جایگاه بهشتی که خدا به ما وعده داده برویم. ازآنانی باشیم که خدا می‌فرماید حسابرسی ندارید.

حاج ملا علی اگر به وضع این مملکت نرسیده بود و اگر قرارداد انگلیسی را به هم نزده بود و اگر میرزا حسین خان سپهسالار غربزده و نوکر لندن را از نخست ‌وزیری کنار نزده بود، اکنون درایران به جای مسجد کلیسا بود. او حق عظیمی به دین و ملت ایران دارد، انسان شجاعی بود و جان خود را برای دین گذاشت با اینکه ناصر الدین شاه فرعون عجیبی بود.

همسایه حاج ملا علی کنی، به نام میرزا حبیب الله شیرازی (قاآنی)، شاعر معروف و کم نظیر دوره صد و پنجاه ساله قاجاریه، به دختر خود گفت: برو در خانه حاج ملا علی کنی را بزن، او عالم اهل خداست، بگو پدرم درحال مرگ است، بالای سر پدر من تشریف بیاورید که سبب ‌شود خدا از من بگذرد، من عمرم را تلف کردم.

دختر درخانه ایشان را زد وگفت: پدرم درحال احتضار است تقاضا کرده با آمدن شما خدا به او نظر رحمت کند. حاج ملا علی فرمود: من بالای سر انسان بی‌ تقوا نمی‌آیم. دختر برگشت. قاآنی پرسید چه فرمود؟ گفت: حاج ملا علی فرمود: من بر بالین بی‌تقوا نمی‌آیم . قاآنی گفت: یک قلم و کاغذ به من بده من تا مطلبی را بنویسم چون نمی‌توانم از بستر بلند شوم. دختر او فکر کرد پدرش می‌خواهد بر ضد حاج ملا علی جواب بنویسد. در همان حال احتضار با دست لرزان نوشت و زیر متکای خویش گذاشت و از دنیا رفت.

دختر نامه را باز کرد دید نوشته است:

ای خالق لوح و قلم و ارض وسماوات جز ذات غنی تو نداریم پناهی

شرمنده از آنیم که در روز مکافات، اندرخور عفو تو نداریم گناهی

 

دختراو با گریه به در خانه حاج ملا علی رفت وکاغذ را به حاج ملا علی داد، واو عمامه‌اش را زمین گذاشت و بلند گریه کرد وگفت: به خانه برو، من نماز میت را می‌خوانم و در تشییع جنازه‌اش هم شرکت می کنم.


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه