قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

اقسام انديشه‏

 

نوشته: حضرت استاد حسین انصاریان

 

بزرگان عالم، فكر و انديشه را مبدأ به دست آوردن سعادت دانسته و در اين زمينه جملاتى بسيار زيبا به شرح زير دارند:

«التَّفَكُّرُ عَلى خَمْسَةِ أوْجُهٍ:

فِكْرَةٌ في آياتِ اللّهِ يَتَوَلَّدُ مِنْها التَّوْحيدُ وَالْيَقينُ وَفِكْرَةٌ في نِعْمَةِ اللّهِ يَتَوَلَّدُ مِنْها الشُّكْرُ وَالَمحَبَّةُ؛ وَفِكْرَةٌ في وَعيدِ اللّهِ يَتَوَلَّدُ مِنْها الرَّهْبَةُ؛ وَفِكْرَةٌ في وَعْدِ اللّهِ يَتَوَلَّدُ مِنْها الرَّغْبَةُ؛ وَفِكْرَةٌ في تَقْصيرِ النَّفْسِ عَنِ الطّاعَةِ مَعَ إحْسانِ اللّهِ يَتَوَلَّدُ مِنْها الْحَياءُ» «1».

انديشه بر پنج جهت است:

1- انديشه در آيات و نشانه هاى آفاقى و انفسى حق كه نتيجه آن رسيدن به توحيد و يقين است.

2- انديشه در نعمت هاى ظاهرى و باطنى الهى كه ثمره آن شكر و عشق به حضرت مولاست.

3- انديشه در آيات عذاب كه ميوه آن ترس از گناه و خوف از مقام حق است.

4- انديشه در وعده هاى الهى نسبت به نيكوكاران كه عاقبت آن رغبت و شوق به اعمال صالحه است.

5- انديشه در تقصير خويش از طاعت حق، با آن همه احسان الهى به عبد كه نتيجه آن شرم و حيا از خداست.

 

انديشه در آفرينش آسمان و زمين

عطاء مى گويد:

همراه عبيد بن عمير به نزد عايشه رفتيم، در حالى كه بين ما و او پرده اى افكنده بود... ابن عمير به عايشه گفت: عجيب ترين چيزى كه از رسول اكرم صلى الله عليه و آله ديدى براى ما بگو، عايشه گريه كرد و گفت: تمام زندگى پيامبر صلى الله عليه و آله عجيب بود، شبى نزد من آمد، كنارش قرار گرفتم، فرمود: رهايم كن تا مولايم را عبادت كنم، برخاست به طرف آب رفت، وضو گرفت، سپس به نماز ايستاد، نماز مى خواند و گريه مى كرد، در حدى كه محاسن مباركش از آب چشم تر شد. آن گاه به سجده رفت و از اشك ديده، زمين را تر كرد، سپس به پهلو قرار گرفت، تا بلال آمد و او را به نماز صبح خبر كرد، بلال به حضرت عرضه داشت، گريه شما از چيست؟ در حالى كه گذشته و آينده ات را، خداى مهربان غرق در غفران قرار داده.

فرمود: بلال! واى بر تو، چرا گريه نكنم در حالى كه در امشب اين آيه نازل شده:

[إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْبابِ ] «2».

يقيناً در آفرينش آسمان ها و زمين، و آمد و رفت شب و روز، نشانه هايى [بر توحيد، ربوبيّت و قدرت خدا] براى خردمندان است.

سپس فرمود: واى بر كسى كه اين آيه را بخواند و به راه انديشه در آسمان ها و زمين و رفت و آمد شب و روز قرار نگيرد «3».

قالَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: أُعْطُوا أَعْيُنَكُمْ حَظَّها مِنَ الْعِبادَةِ قالُوا: وَما حَظُّها مِنَ الْعِبادَةِ يا رَسُولَ اللّهِ؟ قالَ: النَّظَرُ في الْمُصْحَفِ وَالتَّفَكُّرُ فيهِ وَالْإعْتِبارُ عِنْدَ عَجائِبِهِ «4».

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: نصيب و بهره عبادت را به چشم خود ببخشيد، عرضه داشتند: بهره چشم از عبادت چيست؟ فرمود: نظر كردن به قرآن و انديشه در آيات آن و پند گرفتن از عجايبش.

 

انديشه، روشنى دل

قلب، اين مهم ترين عضو آدمى كه خانه انعكاس حقايق و مشرق انوار الهيه و جايگاه معرفت و عشق است، گاهى در سيطره جواذب مادى و هواهاى نفسانى و غرايز سركش حيوانى، به تاريكى خطرناك حرص و بخل، حسد و كينه، شرك و نفاق، عجب و ريا و... آلوده گردد و صاحبش را از پى اين آلودگى، به خزى دنيا و عذاب آخرت دراندازد، طبيبان الهى انديشه در امور و فكر در عاقبت و توجه به احوال نيكان و بدان را، سبب زايل شدن اين تاريكى مى دانند، چنان كه تاريخ حيات ثابت كرده، هر تاريك دلى با نور انديشه، روشن دل گشت.

بهاءالدين ولد، از پى راهنمايى گمراهان و تحقق روشنى در فضاى قلب تاريك دلان، در مقاله اى مى گويد:

گفتم: اى اللّه! چنان كه نظر مرا بدين اسباب جهان گشاده كردى، تا چست شدم در نگاه داشتن احوال خود، هم چنان نظرم را گشاده به اسباب آخرت كن، تا احتراز كنم از اين جهان.

هم چنان كه در حسن صور خوبان اين جهانى، چشم دادى تا اين ها را مى بينم، هم چنان چشم دلم را به جمال خوبان آن جهانى، گشاده كن تا منجذب به خدمتت، چشمه هاى علم هر دو جهانى را، از عرصه هاى عدم، تو گشاده مى كنى.

اى اللّه! انبيا را بر سر كدام چشمه سار، در عرصه عدم فرو آورده اى، يا رب! مرا از آن چشمه، آب بده، گفتم: ثنا بايد گفتن اللّه را، تا مرا اين عطا به ارزانى دارد، فاتحه را آغاز كردم:

[الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ ].

همه ستايش ها، ويژه خدا، مالك و مربّى جهانيان است.

گفتم: اى اللّه و اى پروردگار! تربيت هر دو جهانى را تو توانى كردن، تربيت چه باشد كه علم آن جهانى را به من تو كرامت كن.

[الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ].

رحمتش بى اندازه و مهربانى اش هميشگى است.

اى رحمان! شير مهربانى اين جهان را تو گشاده كرده اى، تا دل نمى دهد كه از سر اين شير مهر برخيزند، اى رحيم! هم چنان شير مهربانى آن جهانى را در سينه ام تو روان كن، تا عاشق آن جاى باشم.

[مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ إِيَّاكَ نَعْبُدُ].

مالك و فرمانرواى روز پاداش و كيفر است [پروردگارا!] تنها تو را مى پرستيم.

اى مالك يوم دين! آرزويم هماره عبادت توست.

[وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ ].

وتنها از تو كمك مى خواهيم.

استعانت از تو مى طلبم كه بگشايى در نظرم را به روح آن جهانى و به تو عاشق ضرورى باشم نه عاشق به تكليف.

[اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ ].

ما را به راهِ راست راهنمايى كن.

راه چشمه اى نما، از چشمه سارهايى كه در عدم است كه راست به ملك آن جهانى مى رساند.

[صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ ].

راه كسانى [چون پيامبران، صدّيقان، شهيدان و صالحان كه به خاطر لياقتشان ] به آنان نعمتِ [ايمان، عمل شايسته و اخلاق حسنه ] عطاكردى.

آن چشمه سار دانش كه انبيا عليهم السلام در آن چشمه رفته اند و از آن نوشيده اند، مرا نيز هم از آن چشمه كرامت كن.

شما «بعضى از مردم» صواب را نمى دانيد، چو شما خود را آكنده ايد، صواب كجا راه يابد در شما، چشم را به خواب آكنده ايد و سر را به سوداى فاسد آكنده ايد و شكم را به نان آكنده ايد و دل را به حرص آكنده ايد و تن را به كاهلى آكنده ايد، اى بيچارگان! همه تان در زنگار عصيان مانده ايد، چنان كه مرغان در دام مانند.

اكنون جهد كنيد تا هر يك گره از پاى يكديگر بگشاييد و رهايى يابيد «5».

تا به كى اى دل به اسباب جهان پرداختن

 

آتشى بايد در اين آلودگى انداختن

تن بينداز و روان شو سوى دارالملك جان

 

خويش را از اصل خود تا چند دور انداختن

عشق و سوز و درد جو آتش بزن در گفتگو

 

تا به كى خودكامى و خودبينى و خودساختن

چيست دانى شرط عاشق زير تيغ عشق دوست

 

رخ چو گل افروختن گردن چو سرو افراختن

كار مردان است جان دادن بدشت كربلا

 

زورق همت به طوفان بلا انداختن

از حسين آموز رسم عاشقى گر عاشقى

 

چيست رسم عاشقان سر دادن و جان باختن

چيست دانى رسم درويشى هما گر رهروى

 

مشكلات راه را بر خويش آسان ساختن

     

 

انديشه موجب فسحت خلق

در قطعه اى از روايت خوانديد كه:

انديشه باعث فسحت خُلق است، نفس چون بر اثر جواذب مادى و شهوانى اسير شود، منبع رذايل و آلودگى ها گردد.

در اسارت نفس در بند هوا، حرص، حسد، بخل، كينه، سوء ظن و انواع رذايل بر انسان غلبه كند و هريك از اين امور فاسده، براى لغزاندن قدم به چاه بدبختى و گودال سقوط و تنور جهنم كافى است.

انسان، وقتى- با بهره گيرى از قرآن و معارف الهى- در خسارت هايى كه از ناحيه رذايل اخلاقى- چه در دنيا و چه در آخرت- به انسان مى رسد، انديشه كند و به اين معنى واقف گردد كه رذايل، موجب تنگى دل و تاريكى جان و ضيق صدر و محدوديت نفس است، بدون شك به علاج اقدام مى كند و راه فضاى با عظمت و جهان بى كران اخلاق ملكوتى را به روى نفس باز نمايد.

اين گونه انديشه پاك و با معنى، بهترين علت براى اصلاح وضع معاد و اطلاع بر عواقب كار و اضافه نمودن معرفت در كانون جان است.

 [وَهيَ خِصْلَةٌ لا يُعْبَدُ اللّهُ بِمِثْلِها، قالَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: فِكْرَةُ ساعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبادَةِ سَنَةٍ وَلا يَنالُ مَنْزِلَةَ التَّفَكُّرِ إلّامَنْ خَصَّهُ اللّهُ بِنُورِ الْمَعْرِفَةِ وَالتَّوحيدِ]

 

تفكر بهترين عبادت

امام صادق عليه السلام در پايان روايت باب انديشه مى فرمايد:

فكر و انديشه و تفكر و دورانديشى حقيقتى است كه در تمام دوره خلقت، به مانند آن خداوند بزرگ عبادت نشده كه فكر، اصل بندگى و ريشه عبادت و نور هر واقعيت و جان هر حقيقتى است.

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: يكساعت انديشه در وضع ظاهر و باطن خود، در دنيا و احوالات و انقلاب هاى آن در آسمان و زمين، در موجودات و قرآن و معارف الهيه از يكسال عبادت بهتر است و اين منزلت بزرگ و مقام با عظمت براى كسى حاصل نمى شود، مگر اين كه حضرت حق او را به نور معرفت و توحيد برگزيده باشد.

در لحظه پايان اين جلد، اين فقير دل شكسته و مسكين بال و پر بسته، پس از اداى شكر حق از اتمام اين نوشتار، دست گدايى به سوى آن بى نياز برآورد و به محضر مقدس حضرت حق عرضه داشت:

اى همه عالم زغمت سوخته

 

چشم به لطف و كرمت دوخته

جمله رهين تو و انعام تو

 

در گرو رحمت و اكرام تو

     

نام تو هر درد شفا مى دهد

 

ياد تو بر قلب صفا مى دهد

آن كه تو را يافت دلش شاد شد

 

يافت نجات از غم و آزاد شد

مهر تو را هر كه خريد اى حبيب

 

جنت عشق تواش آمد نصيب

آن كه به درگاه تو آرد نياز

 

مى شود او در دو جهان سرفراز

آن كه تو را خواند و زارى كند

 

لطف تواش يكسره يارى كند

مرهم دل هاى پريشان تويى

 

محور جان گرمى ايمان تويى

راحت جان هاى بلا ديده اى

 

مرهم هر زخم جفا ديده اى

اى غم تو داغ دل زار من

 

لطف تو اى نور جهان يار من

گر چه خطاكار و دل آلوده ام

 

از گنه و جرم نيالوده ام

ليك به غفران تو رو كرده ام

 

خود گل احسان تو بو كرده ام

روى سپيدم زكرامات كن

 

بنده خود غرق عنايات كن

ديده مسكين به رخت باز كن

 

جان و دلش محرم هر راز كن

     

الهى! دلم را به نور معرفت روشن كن، جانم را به آتش عشقت برافروز، دستم را بگير، از مهالكم برهان و توفيق ادامه خدمت در راهت را از گداى پيشگاهت دريغ مدار، آمين يا رب العالمين.

 

 

پی نوشت ها:

 

 

______________________________

 

(1)- مواعظ العدديه: 277، باب 5، فصل 8.

(2)- آل عمران (3): 190.

(3)- محجة البيضاء: 8/ 194، كتاب التفكّر.

(4)- مجموعة ورّام: 1/ 250؛ محجة البيضاء: 8/ 195، كتاب التفكّر.

 

(5)- معارف بهاء الدين ولد: 76.

 

  مطالب فوق برگرفته شده از 

کتاب : عرفان اسلامی  جلد هفتم


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه