قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

داستان شگفت انگیز شکیبایی ابن ابی عمیر

 

مشکلات ما نسبت به سختی‌های پیامبران و اولیای خدا و مؤمنان استوار ناچیز است، اصل بهشت وپاداش برای ایستادگی درکنار خداست.

ابن ابی عمیر، شاگرد امام موسی بن جعفر علیه السلام واز راویان احادیث اهل بیت علیهم السلام است. وضع مالی ‌او هم خیلی خوب بود. هارون به مأمورخود دستور داد ابن ابی عمیر را دستگیرکرده وهمه ثروت و سرمایه او را مصادره کنید. مأمور، ابن ابی عمیر را به زندان برد. هارون گفت: اگر بخواهی از دست من آزاد شوی نام شیعیان موسی بن جعفر علیه السلام را برای من بگو . ابن ابی عمیر گفت: من یک شیعه نمی‌شناسم. هارون دستورداد : در شبانه روز یک وعده آب و غذا به او بدهند. قاضی به او پیام داد من حاضرم حکم آزادی ‌تو را بنویسم، شیعیان فعال و مرتبط با موسی بن جعفر را معرفی کن. اوگفت نمی‌شناسم. قاضی گفت: از سلول بیرون بیاورید دو تا مچ پای اورا به درخت حیاط ببندید وسرازیرش کنید وهزار تازیانه خاردار به او بزنید. قاضی هم ایستاده بود، صد تازیانه را زدند که دیگر جای سالم در بدن او نمانده بود وتمام پوست وگوشت او پر از خون شد. وقتی صد تازیانه را خورد، دل قاضی به رحم آمد وگفت: او را آزاد کنید؟ پانزده سال در زندان نگه داشتند و هر روز جیره تازیانه را به او می‌دادند، اصلا گوشتی در بدن نمانده بود.

بعد از پانزده سال هارون به جهنم رفت و مأمون سرکار آمد، او هم با برادر خود درگیر شد، اوضاع شهرپراز آشوب بود . دراین وضعیت ابن ابی عمیر را آزاد کردند، هر چه روایت شنیده بود را نوشت. همسر او نوشته ها را از ترس مأموران پنهان کرد که بعد از پانزده سال دید همه پوسیده است.

در پانزده سال اسارت کسی جرأت نمی‌کرد در خانه ‌از زن و فرزند ‌اواحوالپرسی کند، همه می‌ترسیدند.

ابن ابی عمیر پس از آزادی شبی درتاریکی درخانه خود را که باز کرد و دید یکی از مشتری‌های مغازه‌ او یک کیسه پول آورده است، گفت: من پانزده سال است زندان بودم، دفترها و سرمایه‌ام را برده اند. چه کار داری؟ مشتری گفت: جنس از تو خریدم هزار دینار بدهکار بودم، ابن ابی عمیر گفت: این هزار دینار پول کاسبی‌است؟ گفت نه. گفت: ارث به تو رسیده است؟ گفت: نه. گفت از کجا آوردی ؟ گفت: من امروز شنیدم آزاد شده ای خانه‌ام را فروختم وپول بدهی را آوردم . ابن ابی عمیر گفت: من از امام صادق علیه السلام شنیدم که خانه‌ای که زن و بچه مردم در آن است از بدهی حساب نمی شود، نباید بابت طلب بردارند این پول حرام است. من امشب نان ندارم با اهل خانه بخورم ولی این پول را نمی‌توانم قبول کنم.

بلا تنها دردنیا دائمی است. وقتی خدا نظام هستی را برچید و نظام قیامت را برپا کرد، خوشی ابدی آغاز می‌شود و برای اهل ایمان هیچ بلایی بعد از مرگ باقی نمی‌ماند.

 

امیرالمؤمنین علیه السلام دردعای کمیل عرض می کند: «ما هكَذَا الظَّنُ بِكَ وَ لا اخْبِرْنا بِفَضْلِكَ عَنْكَ يا كَريمُ يا رَبِّ »پروردگارا ما چنین گمانی به تو نداریم که بخواهی بعد از ایمان و نماز و روزه و خمس و محبت و رعایت حق زن و فرزند ما را درآتش بسوزانی. هیچ پیامبری به ما خبر نداده که تو نسبت به مردم مؤمن سختگیر هستی. روز قیامت حق است که خدا ابن ابی عمیر را در فردوس اعلی جای دهد، و به وسیله ملائکه بگوید: «سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ»، ابن ابی عمیر چنان صبرکرد که وقتی به قیامت برود در بهشت پروردگار بگوید: «سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍ رَحيمٍ »، بنده من، رب رحیم به تو سلام می‌کند، فقط پنجاه سال صبر می‌خواهد. 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه