جلسه اول: انسان درجاده رستگاری
(حسینیه همدانیها - رمضان 1393)
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا، ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
پیام رستگاری انبیا به همه جهانیان
پیامبران وائمه طاهرین علیهم السلام به همه انسانها پیام دادند خود را محدود به دایره مادیات ندانید، شما موجود برتر و والاتر هستید. امیرالمومنین علیه السلام میفرماید: «اتَزْعَمُ انَّكَ جِرْمٌ صَغْيِرٌ وَفيْكَ انْطَوىَ الْعالَمُ الْاكْبَر وَانْتَ الْكِتابُ الْمُبِيْنُ الَّذِى بِاحْرُفِهِ يَظْهَرُ الْمضْمَرُ»[1] تو خیال کردی که ماده کوچکی هستی، عالم بزرگی در وجود تو نهاده شده است.کسی که خود را کوچک و محدود به حدود مادی بداند در دنیای خیالات است، یعنی با ملاک عقل و وحی خداوند خود را نظر نکرده است.
انسان کتاب دیگری از عالم آفرینش در تعریف پروردگار حکیم است که از هرحرف کتاب وجود او، سرّی آشکار می شود و رمزی میتواند گشوده شود. او کتاب مبین نام قرآن است.
درحدیث قدسی آمده است: «الإنسانُ سِرّى وَأنَا سِرُّهُ.»[2] انسان راز من است و من هم راز انسان هستم. البته کسانی که اهل معرفت و واقعیات هستند به خاطر معرفتی که کسب کردند هرگز جاهل به جایگاه والای خود نبودند. قدر خود را شناختند و با قدرشناسی تبدیل به کلمة الله انسانی و قرآنی شدند. براساس آیه پایانی سوره بینه[3] از تمام موجودات عالم عبورکردند و به مقاماتی رسیدند که هیچ موجودی به آن جایگاه دسترسی نمی یابد.
بابا طاهرحکیم و اهل معرفت خطاب به انسان میگوید:
دلا غافل ز سبحانی چه حاصل مطیع نفس و شیطانی چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملائك تو قدر خود نمى دانى چه حاصل[4]
ای انسان بیخبر از خدای منزه از هر عیب، به خاطر بیخبری نمیدانی که تو را از چه آفریده است، چون او را نمیشناسی و کاملا از نفس خود هم غافل هستی. هشتاد سال عمر در غفلت سپری می شود.
پند فردوسی در باب حقیقت رستگاری
فردوسی میگوید:
درختی که تلخ است وی را سرشت گرش برنشانی به باغ بهشت
ور از جوی خلدش به هنگام آب به بیخ انگبین ریزی وشهد ناب
سرانجام گوهر ز کار آورد همان میوه تلخ بار آورد [5]
انسان اگرخود را با لجن زار امور مادی وغیر الهی آلوده کنی، این آلودگی در وجود او قوی و ماندگار می شود. اگردرخت وجود او را در باغ بهشت بکارند وبا آب حیات هم آبیاری کنند، سرانجام میوه تلخ به بار می دهد.
یعنی اگر انسان تمام اعمال و رفتار واخلاق را با فرهنگ شیطانی و هوای نفس هماهنگ کرد، جز خبائث و گمراهی به وجود نمی آید. دراندیشه وجود مادی، خیانتی بزرگی به روح و روان میشود، روحی که پروردگار در قرآن فرموده است:« نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ »[6] از آن نفخه غفلت کند و بگوید که انسان همان بدن است.
تمدن غرب و انکار حقیقت روح انسانی
غربیان از قرن هجدهم به بعد گفتند: انسان، یک نوع حیوان دوپا ولی متمدن و دانشمند است که میتواند ابزار بسازد و عناصر را با همدیگر ترکیب کند و بعد از پایان عمر هم خاک میشود. یعنی اصل وجود و حقیقت انسان را انکارکردند.آنان براساس همین انکارحقیقت، به سینما، ورزشگاه، مجلات، ماهوارهها و رسانههای جمعی جهت دادند. بنابراین؛ گاهی در غرب شخصی اتفاقی بیدار شده و ارزش انسان را شناخته و به فرهنگ خود انتقاد کرده است. الکسیس کارل فرانسوی در کتاب انسان موجود ناشناخته خود نوشته است:
«سینماها، تلویزیونها، رادیوها، مجلات وورزشها غیر از اتلاف عمر ودوری از ادب و تربیت وسعادت ثمره دیگری ندارد. محاسبه کنید که زمانی که پای سینماها وتلویزیونها وآوازها وسرگرمیها مصرف میشود، اگر صرف علم و عقل وتربیت وادب میشد، دنیای ما چگونه دنیایی بود.»
این همان پیام انبیاست. انسان اگر خود را در جرم صغیر و قالب بدن بداند، به هیچ مقصد از اهداف رستگاری نمیرسد، چون دردایره دانستنیهای مادی سیر میکند و تمام عمر خود را فانی می کند.
ویژگیهای راه یابی به رستگاری
اگرانسان درمسیر خدا، انبیاء، ائمه علیه السلام و اهل معرفت حرکت کند، در جاده فلاح ورستگاری قرار می گیرد. درقرآن کریم در مورد فلاح وفوز آیات بسیاری وجود دارد. پروردگار درباره فلاح میفرماید: « أُولئِكَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ »[7]، کسانی که در راه هدایت قرار دارند و تمام موانع راه سعادت دنیا و آخرت را از جاده زندگی کنار زدند. خداوند متعال درباره فوز هم می فرماید: «الَّذينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا في سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ »[8]، آیه دو معنا دارد، معنای اولیه این است آنان که از مکه به مدینه هجرت کردند. معنی کامل این است که آنان از تمام گناهان هجرت کردند با جان و مال خود در راه خدا کوشیدند. مقام آنان نزد پروردگار بزرگترین مقام است. رستگاران کسانی هستند که خویش رابه خدا و ایمان پیوند زدند. عبادت و ترک گناه همواره این پیوند را محکمتر میکند.
برای سالک شدن سه خصلت باید در وجود انسان زنده شود، وگرنه درعالم حیوانات باقی میماند، و ازدیدگاه وحی راه رستگاری به روی او بسته خواهد شد و بعد از مرگ هیزم دوزخ است،« فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً »[9]، یعنی او سالها زحمت کشید تا هیزم جهنم شود. هیزم زنده دربرزخ وقیامت ودوزخ دچار چه اندوهی و غصهای خواهد شد. درک چنین حقیقتی برای انسان عاقل بسیار سخت است.
الف) قطع علائق مادی
خصلت اول، ترک علائق مادی است. این عمل هرچند مشکل است، ولی با تمرین و تدبر حاصل می شود. علقه یعنی رابطه، دوستی و عشق ورزی. اگر انسان از تمام علائق بی حاصل قطع رابطه کند به رستگاری خواهد رسید. نمونه این علاقههای مادی هم در دنیا فراوان است.
پیامبراکرم صلی الله وعلیه وآله میفرماید:« آدمى تحت تأثير رفيق است و عملا از سيره و روش او پيروى مي كند.»[10]، سبک زندگی عده ای از انسانها ارتباط و زندگی کردن با سگ است و باطن آنان به صورت سگ و اخلاق درنده مسخ شده است. فساد تا کنار بسترخواب آنان رفته است. ارتباط نامشروع از طریق نرم افزارها و تماسها برای بشر امروز نمونه ای از همین تأثیرات است.
پروردگار درقرآن فرمود: «ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذيقَهُمْ بَعْضَ الَّذي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ »[11]، تمام خشکیها و دریاها را فساد گرفته است، اکنون هر کسی میتواند از عمق دریا و میان خشکی و زمین و آسمان به تمام منابع فساد دسترسی داشته باشد. این علاقهها همه نابودکننده عمر انسان است.
امیرالمومنین علیه السلام در دعای کمیل با اشک چشم به پروردگار میگوید: «اللهم عظم بلائى و أفرط بى سوء حالى و قصرت بى أعمالى و قعدت بى أغلالى...»[12] این زنجیرها من را زمین گیر کرده واجازه حرکت به سمت تورا به من نمیدهد.
امام سجاد علیه السلام دردعای ابوحمزه می فرماید: هرگاه من میخواهم در مجالس مناجات پیش بندگان صالح تو بروم، به سوی آنها حرکت نمی کنم، چون درعلائق ولذتها غرق شده ام.[13]
عده ای ده ساعت بیهوده ووقت گذرانی می کنند ولی نیم ساعت فرصت ندارند معارف الهی را بشنوند، پنجاه سال از عمرشان میگذرد یک قطره اشک از چشم آنان نیامده است. خدا را که نمیشناسند، روز عاشورا و تاسوعا هم اصلا یادی از ابی عبدالله الحسین علیه السلام نمیکنند. اما قرآن از اهل معرفت میگوید: «وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرى أَعْيُنَهُمْ تَفيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ »[14]، ای پیامبر اگر به چهره آنان نگاه کنی از پهنای صورت اشک میریزد به خاطر شناختی که از خدا و قیامت و برزخ و بهشت وجهنم و حقایق پشت پرده دارند. محبت به زن و بچه، مال دنیا، تا جایی مفیداست که انسان از وجود حق و نفس خود و عاقبت وآخرت غفلت نکند. درعلاقههای مثبت به بی خبری کشیده نشود.
ب) حفظ دقایق
اما خصلت دوم، حفظ دقایق است، دقایق جمع دقة به معنای نکته است، حفظ نکتهها چیست؟ انبیاء وائمه اطهار علیهم السلام در جواب سؤال بسیار زیبا می فرمایند: دقه ونکته مربوط به قلب است.
در روایتی امام باقر علیه السلام درباره قلب نکته سیاه و نکته نور تعبیر فرموده است.[15] ایمان به خدا، شناخت خدا، انبیاء، ائمه علیهم السلام، حلال وحرام همه مربوط به قلب است. حفظ نور قلب، اخلاق حسنه، تواضع، خشوع، فروتنی، خاکساری، مهرورزی، راستگویی، کرامت، شرف، قناعت، ورع، زهد، تقوا از دقائق است. انسان باید حافظ نکتهها و دقائق تا آخر عمر باشد، چون هر کدام از دقتها موانعی دارد.
امام باقر علیه السلام میفرماید:
« مردی از بنی اسرائیل عادت قلبی و زبانی داشت که در هرجایی میگفت: الحمدلله رب العالمین والعاقبة للمتقین، شخص کافری از او به خاطر این ذکر خیلی ناراحت بود، گفت بگو: والعاقبة للاغنیاء، عاقبت برای ثروتمندان است. مرد کافر تصمیم به نابودی او گرفت. مرد مؤمن در دو محاکمه محکوم شد و دستان او قطع شد و گفت: الحمدلله رب العالمین و العاقبة للمتقین. شخص کافر میگفت: بگو والعاقبة للاغنیاء، بالاخره هردو قرار گذاشتند نزد قاضی آگاهی محاکمه شوند. قاضی سرانجام به نفع مرد مؤمن حکم صادرکرد و مرد کافر درجریان محاکمه گردنش قطع شد. قاضی وقتی کشته شدن او را دید،گفت: والعاقبة للمتقین، سرانجام نیک برای پرهیزکاران است.» [16]
ج) درک حقایق
خصلت سوم، درک حقایق، درک خدا، قیامت، فهم نبوت، ولایت اهل بیت، حلال وحرام است. اگر انسان ظرف معرفت الله، معرفت انبیاء ، معرفت ائمه، معرفت بهشت ودوزخ ، معرفت نفس، معرفت واقعیات گردد، ارزش والایی پیدا میکند.تمام ارزش انسان به درک حقایق است، انسان هر سه خصلت را میتواند با آشنا شدن با قرآن و فهم آن در خود تجلی دهد.
ابان بن تغلب نمونه ای از رستگاران واقعی
ابان بن تغلب[17] وقتی دراتاق امام صادق علیه السلام را باز کرد و وارد شد، امام تمام قد ایستاد و به ابان اشاره کرد کنار من بنشین. امام باقر علیه السلام به فرزندش فرمود: برو تشک و متکا بیاور ابان تکیه بدهد. کسانی که در اتاق بودند به حضرت عرض کردند این همه احترام به ابان برای چیست؟ امام فرمود: سینه او سی هزار حقیقت را در خود جای داده است.[18]
عمار و وعده رسیدن به رستگاری
مسلمانان ماه رمضان همه روزه بودند با نقشه سلمان دور مدینه خندق حفر می کردند و خاکهای مدینه را بیرون میریختند. عمار یاسر از شدت گرما بی هوش شده بود. پیامبراکرم او را صدا زد، و عمار از داخل خندق بیرون آمد تا جلوی پیامبر رسید. پیامبر به او فرمود: «ستقتلك الفئة الباغية»،[19] تو درآینده به دست گروه ستمگر شهید میشوی. عمار چنان شاد شد که دوباره مشغول کار شد، معرفت به خدا و شهادت وجهاد وثواب این امور داشت، چنان به خدا پیوند داشت که وقتی پیامبر اسلام به او فرمود: در راه خدا شهید میشوی. عشق عجیبی در قلب او طلوع کرد برای آن لحظه که با شهادت از دنیا میرود.
پی نوشت ها:
.[1] ديوان اميرمؤمنان على عليه السلام: 175. شرح الاسماء الحسنى: 1/ 12.
.[2] تفسير روح البيان:3/ 8 ؛تفسير المحيط الأعظم: 3/ 67؛ منهاج النجاح في ترجمة مفتاح الفلاح: مقدمه2/ 91، فصل10.
.[3] بینه(98):8 ؛«رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ.»
.[4] بابا طاهر همدانی.
شاهنامه (اشعار منسوب به فردوسی).[5]
.[6] حجر(15): .29
.[7] بقرة(2): .5
.[8] توبة(9):20.
.[9] جن(72): .15
.[10] الأمالى، شيخ طوسى:518،حديث1153؛ بحارالأنوار:71/192، باب14،حديث12؛« قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله: الْمَرْءُ عَلَى دِينِ خَلِيلِهِ فَلْيَنْظُرْ أَحَدُكُمْ مَنْ يُخَالِل .»
.[11] روم(30): .41
.[12] مصباح المتهجد: 845 .
.[13] مصباح المتهجد:587؛ المصباح، كفعمي:593؛ (دعای سحر)؛«سَيِّدِي لَعَلَّكَ عَنْ بَابِكَ طَرَدْتَنِي وَ عَنْ خِدْمَتِكَ نَحَّيْتَنِي أَوْ لَعَلَّكَ رَأَيْتَنِي مُسْتَخِفّاً بِحَقِّكَ فَأَقْصَيْتَنِي أَوْ لَعَلَّكَ رَأَيْتَنِي مُعْرِضاً عَنْكَ فَقَلَيْتَنِي أَوْ لَعَلَّكَ وَجَدْتَنِي فِي مَقَامِ الْكَاذِبِينَ فَرَفَضْتَنِي أَوْ لَعَلَّكَ رَأَيْتَنِي غَيْرَ شَاكِرٍ لِنَعْمَائِكَ فَحَرَمْتَنِي أَوْ لَعَلَّكَ فَقَدْتَنِي مِنْ مَجَالِسِ الْعُلَمَاءِ فَخَذَلْتَنِي أَوْ لَعَلَّكَ رَأَيْتَنِي فِي الْغَافِلِينَ فَمِنْ رَحْمَتِكَ آيَسْتَنِي أَوْ لَعَلَّكَ رَأَيْتَنِي آلَفُ مَجَالِسَ الْبَطَّالِينَ فَبَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ خَلَّيْتَنِي ...»
.[14] مائدة(5):. 83
.[15]الكافى:2/423، حديث3؛ بحار الأنوار: 67/51، باب44، حديث9؛ « عَنْ أَبى جَعْفَرٍ عليه السلام قالَ: القُلُوبُ ثَلاثَةٌ: قَلْبٌ مَنْكُوسٌ لا يَعْثُرُ عَلى شَىْ ءٍ مِنَ الْخَيْرِ وَهُوَ قَلْبُ الْكافِرِ، وَقَلْبٌ فيه نُكْتَةٌ سَوْداء فَالْخَيْرُ وَالشَّرُّ فِيهِ يَعْتَلِجانِ فَما كانَ مِنْهُ أَقْوى غَلَبَ عَلَيْهِ، وَقَلْبٌ مَفْتُوحٌ فيهِ مِصباحٌ يَزْهَرُ فَلا يُطْفَأُ نُورُهُ إِلى يَوْمِ القِيامَةِ وَهُوَ قَلْبُ الْمُؤْمِنُ .»؛ الكافى:2/273،حديث20؛ وسائل الشيعة: 15/303، باب40، حديث20580 ؛«عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: قَالَ مَا مِنْ عَبْدٍ إِلَّا وَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةٌ بَيْضَاءُ فَإِذَا أَذْنَبَ ذَنْباً خَرَجَ فِي النُّكْتَةِ نُكْتَةٌ سَوْدَاءُ فَإِنْ تَابَ ذَهَبَ ذَلِكَ السَّوَادُ وَ إِنْ تَمَادَى فِي الذُّنُوبِ زَادَ ذَلِكَ السَّوَادُ حَتَّى يُغَطِّيَ الْبَيَاضَ فَإِذَا غَطَّى الْبَيَاضَ لَمْ يَرْجِعْ صَاحِبُهُ إِلَى خَيْرٍ أَبَداً وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: كَلَّا بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُون .»
.[16] قصص الأنبياء، راوندي:179،باب9، فصل1،حدیث213 ؛بحارالأنوار : 67/294 ،باب56 حديث36 ؛«عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ قَالَ كَانَ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ رَجُلٌ يُكْثِرُ أَنْ يَقُولَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ فَغَاظَ إِبْلِيسَ ذَلِكَ فَبَعَثَ إِلَيْهِ شَيْطَاناً فَقَالَ قُلِ الْعَاقِبَةُ لِلْأَغْنِيَاءِ فَجَاءَهُ فَقَالَ ذَلِكَ فَتَحَاكَمَا إِلَى أَوَّلِ مَنْ يَطْلُعُ عَلَيْهِمَا عَلَى قَطْعِ يَدِ الَّذِي يَحْكُمُ عَلَيْهِ فَلَقِيَا شَخْصاً فَأَخْبَرَاهُ بِحَالِهِمَا فَقَالَ الْعَاقِبَةُ لِلْأَغْنِيَاءِ فَرَجَعَ وَ هُوَ يَحْمَدُ اللَّهَ وَ يَقُولُ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ فَقَالَ لَهُ تَعُودُ أَيْضاً فَقَالَ نَعَمْ عَلَى يَدِيَ الْأُخْرَى فَخَرَجَا فَطَلَعَ الْآخَرُ فَحَكَمَ عَلَيْهِ أَيْضاً فَقُطِعَتْ يَدُهُ الْأُخْرَى وَ عَادَ أَيْضاً يَحْمَدُ اللَّهَ وَ يَقُولُ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ فَقَالَ لَهُ تُحَاكِمُنِي عَلَى ضَرْبِ الْعُنُقِ فَقَالَ نَعَمْ فَخَرَجَا فَرَأَيَا مِثَالًا فَوَقَفَا عَلَيْهِ فَقَالَ إِنِّي كُنْتُ حَاكَمْتُ هَذَا وَ قَصَّا عَلَيْهِ قِصَّتَهُمَا قَالَ فَمَسَحَ يَدَيْهِ فَعَادَتَا ثُمَّ ضَرَبَ عُنُقَ ذَلِكَ الْخَبِيثِ وَ قَالَ هَكَذَا الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِين .»
.[17] ابان بن تغلب از شیعیان برجستهی امام سجاد و امام باقر و امام صادق علیهم السلام است و از ایشان روایات زیادی را نقل کرده است. وی درسال141 . ق وفات کرد.
.[18] رجال الكشى:330، حديث 603.
.[19] زبدة البيان:14 ؛كشف الغطاء:1/11: «قوله صلى اللّه عليه و آله له: ستقتلك الفئة الباغية، وأنت مع الحق و الحق معك.»
منبع : پایگاه عرفان