دوست و همنشينى كه مثبت است و در راه حق قدم برمى دارد و از اخلاق و عمل پاك برخوردار است، هرگز نمى تواند نسبت به احوالات و اعمال و اطوار و منش انسان بى تفاوت باشد، او به خاطر ايمان و توجهش به قيامت و دلسوزى و مهرش نسبت به دوستش، خود را مسؤول مى داند كه دوستش را در برابر خطر فتنه ها و وسوسه ها و بندبازى هاى شياطين و فساد روزگار و طوفانهاى اجتماعى تنها نگذارد و چون سپرى فولاين از او محافظت مى كند، وى را در فضاى [تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ] «1» [وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ] «2» مورد لطف خود قرار مى دهد و با امر به معروف و نهى از منكر او را از خطرات، نگاه مى دارد و چون باغبانى هنرمند وى را در سرزمين حسنات رشد مى دهد و به كمال انسانى مى رساند.
دوست مثبت و رفيق شفيق، دعوت كننده انسان به سوى خدا و تأمين كننده خير دنيا و آخرت آدمى است زيرا دوست مثبت انسان را به عنوان امانت الهى نگاه مى كند و به اين خاطر به احسن وجه امانت دارى مى كند.
شايسته است به اين حقيقت توجه شود كه ما انسان ها جز خدا و پيامبران و امامان و مؤمنان واقعى رفيق مثبت نداريم.
[... وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً].
... و اينان نيكو رفيقانى هستند.
اينان جز خير انسان و آبادى دنيا و آخرت و رشد و كمال و تربيت و به ثمر نشستن وجود او چيزى نمى خواهند.
اينان تربيت شده مكتب وحى اند كه سرچشمه آن، وجود مبارك ارحم الراحمين است و تربيت شده پيامبرى هستند كه رحمة للعالمين است و تربيت شده اهل بيتى هستند كه كشتى نجات و خزينه دانش و معدن رحمت اند.
اينان گِل وجود انسان را با گُل وجود خود به عطر تربيت و رشد و معنويت، خوشبو مى نمايند و فضاى حيات انسان را به گلستانى پر از گل هاى اخلاق و عمل صالح و عقايد حقه و باورهاى مثبت تبديل مى كنند.
ملك الشعراء بهار در تضمين زيبايش به چهار بيت معروف سعدى، اين نكته را چنين مى سرايد:
شبى در محفلى با آه و سوزى |
شنيدستم كه مرد پاره دوزى |
|
چنين مى گفت با پير عجوزى |
گِلى خوشبوى در حمام روزى |
|
رسيد از دست محبوبى به دستم |
گرفتم آن گِل و كردم خميرى |
|
خميرى نرم و تازه چون حريرى |
معطر بود و خوب و دلپذيرى |
|
به او گفتم كه مُشكى يا عبيرى |
كه از بوى دلاويز تو مستم |
|
همه گِل هاى عالم آزمودم |
نديدم چون تو و عبرت نمودم |
|
چو گِل بشنفت اين گفت و شنودم |
بگفتا من گِلى نا چيز بودم |
|
وليكن مدتى با گُل نشستم |
گُل اندر زير خود گسترده پر كرد |
|
مرا با همنشينى مفتخر كرد |
چو عمرم مدتى با گُل گذر كرد |
|
كمال همنشين در من اثر كرد |
وگر نه من همان خاكم كه هستم |
|
منبع : پایگاه عرفان