قرآن مجید میفرماید: بهشت بعد از جهنم است و همه برای رفتن به بهشت باید از مسیر جهنم بگذرند: «وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلاَّ وَارِدُهَا کَانَ عَلَی رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیاً» این هم یک نکته لطیفی است. ما همین جا هم مسیر بهشت رفتنمان از داخل جهنم میگذرد، یعنی باید از حسد، ریا، کبر، دورویی، تقلب و گناه بگذریم تا به بهشت برسیم و اگر اینجا بمانیم خودمان ماندهایم. پس همه باید از جهنم بگذریم و فقط متقین از آن نجات مییابند و ظالمین در آن میمانند. البته ظالمین هم خودشان در جهنم میمانند وگرنه خدا، جهنم و شر و عذاب و رنج را برای کسی نمیخواهد. همین نماز و روزه را هم که خدا از ما خواسته، رنج نیست، بلکه عین عشق و اتصال به حق است. برخی میگویند: اصل ریشه صلاه از وصله است؛ یعنی اول وقت که میشود محبوبم به انتظار من است که به حضورش بروم. اول نمازم را نیز با الله اکبر شروع میکنم، یعنی قدرت محبوب من فوق همه قدرتهاست. بعد هم میگویم: «بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد الله رب العالمین، الرحمن الرحیم» این وصل و عشق است و ببینید که نماز، ما را تا کجا میبرد که آخرش میگوییم: «السلام علیک ایها النبی و رحمه الله و برکاته». یعنی نماز، ما را به ملاقات پیامبر میبرد و گرنه ظاهر امر این است که باید بگوییم «السلام علیه و رحمه الله و برکاته»، اما گویا ما در حضور پیامبریم. اینگونه افراد از مرگ نیز نمیترسند. جلال الدین میگوید: «ان فی قتلی حیاتاً فی حیات»؛ مرا بکشید که زندهتر میشوم و مرا به جهان دیگر ببرید که راحتتر میشوم.
اما آنها که نمیتوانند از جهنم بگذرند اگر به هنگام مرگ بیهوش نشده باشند یا سکته مغزی نکرده باشند وقتی به آنان دقیق نگاه میکنیم میبینیم که چگونه ساق پاهایشان را به هم میسایند: «وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ». علتش هم این است که میخواهند برخیزند و فرار کنند و نمیخواهند به محضر حق بروند، چون از اول نرفتهاند، الان هم که میخواهند ببرندشان نه لقائی است و نه وصلی و نه عشقی، و همهاش ظلمت و مار و عقرب و آتش و گرز و تازیانه است و لذا میخواهند فرار کنند و نمیتوانند که بگریزند.
منبع : پایگاه عرفان