قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

فضل و رحمت الهی - جلسه سوم - (متن کامل + عناوین)

جلسه سوم: لزوم پذیرش رحمت

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی جمیع الانبیاء و المرسلین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین

 

رحمت در کلام خدا

کلمه مبارکه رحمت و مشتقات آن نزدیک به 290 بار در قرآن کریم آمده و بیشتر آن‌ها نیز درباره انسان است. البته اگر قرآن مجید مسئله رحمت را یک بار بیشتر هم مطرح نکرده بود و مثلاً فرموده بود: «ان الله بکم لرئوف رحیم»، آیا آن هم از سر همه ما زیادتر نبود؟ و مگر ما چه کسی هستیم و نسبت به رحمت وجود مقدس او چه استحقاقی داریم؟ همین آفرینش و به وجود آمدن ما خودش عین رحمت است و تداوم موجودیت ما هم به اتصال به دریای رحمت او بستگی دارد؛ آن دریایی که حد و مرز و نهایت ندارد و اگر انسان کمی فکر کند مبهوت می‌شود که سروکارش با چه رحمت بی‌انتهایی است؟

 نکته مهم این است که او در عین بی‌نیازی به موجودات آن‌ها را خلق کرده است. او همیشه بی‌نیاز بوده و الان هم که عوالم غیب و شهادت را آفریده باز نیازی به این عوالم ندارد. به تعبیر دیگر، آن روز که نه عالم غیب بود و نه عالم شهادت او چیزی کم نداشت و امروز هم که عالم غیب و شهادت را خلق کرده چیزی به او اضافه نشده است. تمام هستی در مقابل وجود مقدس او، نمایش یک شمع کم نور را هم ندارد. در کلمات وجود مقدس آن حضرت است که تمام دنیای شما نزد من به اندازه وزن یک بال مگس هم حساب نمی‌شود.

بنابراین، او به ما هیچ‌گونه نیازی نداشته و خلقتمان تنها ریشه در رحمت و تفضل او داشته است. الان هم که ما را آفریده کاری درخور وجود مقدس او از دست ما برنمی‌آید.

مرحوم فیض کاشانی این مرد بزرگ الهی، در کتاب محجه البیضاء نقل می‌کند که پیامبرگرامی اسلام (ص) که کلامش عین وحی است،[1] فرمود: روز قیامت که خداوند مرا به بهشت می‌برد تصور نکنید که در مقابل عملم به بهشت می‌روم، بلکه فضل، لطف، رحمت و رافتش دست مرا گرفته و به بهشت می‌برد.

پس خداوند همه را به لطف خود خلق کرده و به لطف خود به بهشت می‌برد و مگر خداوند جهنم را برای کسی می‌خواهد؟! شما نمی‌توانید یک آیه یا یک روایت از پیامبر (ص) یا از ائمه (ع) بیاورید که گفته باشد من جهنم را برای شما می‌خواهم. او جهنم را برای هیچ‌کس نمی‌خواهد، درحالی که بهشت را برای همه می‌خواهد. با دقت در قرآن مجید می‌فهمید که جهنم را خود جهنمیان برای خودشان می‌خواهند و اصلاً ارتباطی با خواسته خدا ندارد. از سوی دیگر چون جهنم را برای هیچ‌ کسی نمی‌خواهد در قیامت نیز بسیاری را پس از رفتن به جهنم، از آنجا نجات می‌دهد. او نمی‌خواهد کسی در آنجا بماند و آن‌ها خودشان تذکره اقامت در جهنم را گرفته‌اند.

 

دعوت به رحمت

اگر بخواهیم بیشتر متوجه رحمت پروردگار برای نجات انسان‌ها بشویم باید به قضیه روز عاشورا توجه کنیم. در آن روز که گرمای هوا بیداد می‌کرد و از صبح زن و فرزند امام (ع) دائم صدای اسلحه را شنیده بودند و کشته دیده بودند و دشمن پیرمرد هشتاد ساله تا بچه شش ماهه را به هر‌شکلی که توانسته بود کشته بود، در همین اثنا امام حسین (ع) که تشنه، گرسنه، داغدیده و زخم برداشته و خون آلود بود، روبه‌روی مردم آمد و فرمود که داد و فریاد نکنید که من می‌خواهم چند کلمه با شما سخن بگویم. همه ساکت شدند و امام خطاب به آنان سخنانی فرمود که محتوای پیامش این بود: هنوز در رحمت خدا به رویتان باز است و شما سی هزار نفر که از صبح تا کنون افراد مرا کشته‌اید بیایید و با خدا آشتی کنید. خدا هم تمام گناهان امروز و گذشته‌تان را می‌بخشد و بیایید با هم به بهشت برویم. امام (ع) دلش نمی‌آمد که تنها به بهشت برود.[2]

امیرمؤمنان (ع) نیز پس از اتمام جنگ جمل، در میان کشته‌ها می‌گشت و از پهنای صورت اشک می‌ریخت و با حال خاصی می‌فرمود: این‌ها چرا به جهنم رفتند و دلش برای آن‌ها می‌سوخت.[3]

بنابراین، خدا جهنم را برای کسی نمی‌خواهد و اگر کسی به جهنم برود خودش خواسته است و خدا فقط می‌خواهد که افراد را به بهشت ببرد.

 

گذر از جهنم

قرآن مجید می‌فرماید: بهشت بعد از جهنم است و همه برای رفتن به بهشت باید از مسیر جهنم بگذرند: «وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلاَّ وَارِدُهَا کَانَ عَلَی رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیاً»[4] این هم یک نکته لطیفی است. ما همین جا هم مسیر بهشت رفتنمان از داخل جهنم می‌گذرد، یعنی باید از حسد، ریا، کبر، دورویی، تقلب و گناه بگذریم تا به بهشت برسیم و اگر اینجا بمانیم خودمان مانده‌ایم. پس همه باید از جهنم بگذریم و فقط متقین از آن نجات می‌یابند و ظالمین در آن می‌مانند. البته ظالمین هم خودشان در جهنم می‌مانند وگرنه خدا، جهنم و شر و عذاب و رنج را برای کسی نمی‌خواهد. همین نماز و روزه را هم که خدا از ما خواسته، رنج نیست، بلکه عین عشق و اتصال به حق است. برخی می‌گویند: اصل ریشه صلاه از وصله است؛ یعنی اول وقت که می‌شود محبوبم به انتظار من است که به حضورش بروم. اول نمازم را نیز با الله اکبر شروع می‌کنم، یعنی قدرت محبوب من فوق همه قدرت‌هاست. بعد هم می‌گویم: «بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد الله رب العالمین، الرحمن الرحیم» این وصل و عشق است و ببینید که نماز، ما را تا کجا می‌برد که آخرش می‌گوییم: «السلام علیک ایها النبی و رحمه الله و برکاته». یعنی نماز، ما را به ملاقات پیامبر می‌برد و گرنه ظاهر امر این است که باید بگوییم «السلام علیه و رحمه الله و برکاته»، اما گویا ما در حضور پیامبریم. اینگونه افراد از مرگ نیز نمی‌ترسند. جلال الدین می‌گوید: «ان فی قتلی حیاتاً فی حیات»[5]؛ مرا بکشید که زنده‌تر می‌شوم و مرا به جهان دیگر ببرید که راحت‌تر می‌شوم.

اما آن‌ها که نمی‌توانند از جهنم بگذرند اگر به هنگام مرگ بی‌هوش نشده باشند یا سکته مغزی نکرده باشند وقتی به آنان دقیق نگاه می‌کنیم می‌بینیم که چگونه ساق‌ پاهایشان را به هم می‌سایند: «وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ».[6] علتش هم این است که می‌خواهند برخیزند و فرار کنند و نمی‌خواهند به محضر حق بروند، چون از اول نرفته‌اند، الان هم که می‌خواهند ببرندشان نه لقائی است و نه وصلی و نه عشقی، و همه‌اش ظلمت و مار و عقرب و آتش و گرز و تازیانه است و لذا می‌خواهند فرار کنند و نمی‌توانند که بگریزند.

 

عشق امام سجاد (ع) به عبادت

بحث پیرامون عشق در نماز بود. داستان عشق امام سجاد (ع) به نماز عجیب است. جابر بن عبدالله انصاری می‌گوید: حضرت سکینه در پی من فرستاد که با تو کار دارم. دختر حضرت سیدالشهدا (ع) هفتاد و سه سال در دنیا زندگی کرد و ریشه کن شدن بنی‌امیه را با چشم خودش دید. خیلی‌ها را هم تربیت کرد. او شخصیت فوق‌العاده‌ای بود. حضرت سید الشهدا (ع)، این تعبیر را درباره ایشان داشته‌اند که او «خیرةالنساء» یعنی نیکوترین بانوان است. جابر می‌گوید: در اتاقی که حضرت سکینه نشسته بود پرده ضخیمی کشیده بودند و مرا به آن اتاق راهنمایی کردند. سکینه کبری با صدای محزون گفت: ای جابر سالی دو بار پینه پیشانی برادرم علی بن الحسین (ع) بر اثر کثرت سجده قیچی می‌شود و زانوهایش هم همینطور پینه بسته است. خدمت ایشان برس و ببین می‌توانی خواهش کنی که عبادتش را کم کند. جابر می‌گوید: چشم، همین امروز می‌روم. جابر سپس به خانه امام زین العابدین (ع) می‌رود و عرض می‌کند: ای آقا آیا می‌شود از عبادتتان کم کنید؟ امام به خدمتکار خانه می‌فرماید: کتاب روی طاقچه را برایم بیاور. خدمتکار آن را نزد امام می‌آورد. امام (ع) می‌فرماید: ای جابر عبادات پدرم علی (ع) در این کتاب است، آن‌ها را بخوان و اگر آن عبادات را ببینی دیگر به من نمی‌گویی که عبادتت را کم کن.[7] ببین پدرم چقدر عبادت می‌کرده و اصلا نماز علی را چه کسی می‌تواند بخواند و روزه علی را چه کسی می‌تواند بگیرد!

راوی می‌گوید: امام زین‌العابدین (ع) هر‌روز صبح صورت بر روی خاک می‌گذاشت و هزار بار می‌گفت: «لااله‌الاالله حقا حقا، لااله‌الاالله ایماناً و تصدیقا، لااله‌الاالله عبودیتاً و رقا».[8] یعنی به خدا عرض می‌کرد که بند عشق تو را به گردنم انداخته‌ام و چیز دیگری نمی‌خواهم. من در بندگی محض هستم و همین برایم رحمت و نور است، چرا که رحمت از عبادت تجلی می‌کند. شما هم الان باید خودتان را به او وصل کنید تا با نور او منور می‌شوید و با رَوح او روح و معنا بیابید. شما کلمة الله هستید و کلمة الله باید معنای خدا را بدهد. شما هنگامی معنای خدا را می‌دهید که چشمتان، گوشتان، دستتان، زبانتان، قدمتان، شکمتان، شهوتتان و همه زندگیتان هماهنگ با برنامه‌های الهی باشد. در مسئله رحمت نیز می‌گوید: همه چیز به شما عنایت کردم. در مورد غفران هم می‌گوید: خیلی از چیزها را به شما عنایت کردم اما شما تکبر کردید و نگرفتید، حالا هم دیر نشده است برگردید تا دوباره به شما بدهم.

 

رحمت در رعایت محرم و نامحرمی

در داستان حضرت سکینه اشاره شد که جابر این طرف پرده نشست و حضرت آن طرف پرده بود. این پشت پرده نشستن معنا دارد؛ یعنی، زن نامحرم، نامحرم است، همچنانکه مرد نامحرم نیز نامحرم است. پس حکم خدا به لحاظ افراد عوض نمی‌شود، چرا که نامحرم در هر‌صورت، نامحرم است. شما باید مراقب باشید، چون مخالطه با نامحرم، تحریکتان می‌کند، بی‌دین و خرابتان می‌کند، تقوای شما را می‌سوزاند و ایمانتان را از بین می‌برد. در پایان هم زن و فرزندتان را از دست شما می‌گیرد، خانه‌تان را خراب می‌کند و آبروریزی درست می‌کند. پس نامحرم، نامحرم است و حتی اگر حضرت سکینه و جابر هم باشند باز باید مسائل مربوط به محرم و نامحرم رعایت شود و ما باید نسبت به این‌گونه مسائل با احتیاط حرکت کنیم. اینکه کسی بگوید من حزب اللهی هستم و عیبی ندارد که در اتاقم یک دفتردار زن باشد، درست نیست. نه ریش جلوی شما را می‌گیرد و نه عنوان حزب اللهی. همین‌که قیافه‌ای را ببینی دینت به خطر می‌افتد و کارت تمام می‌شود. آن وقت زحمات زن بیچاره‌ات که سه فرزند برایت آورده و هر‌دفعه نه ماه این بار را نگه داشته و سه دفعه تا نزدیک مردن رفته و چقدر برای خودت و فرزندانت زحمت کشیده همه از بین می‌رود و بهانه‌گیری‌ها شروع می‌شود. شهوت این چیزها را نمی‌فهمد، هیچ‌کداممان هم که تقوای حضرت یوسف (ع) را نداریم، پس نامحرم، نامحرم است. سوره نور را بخوانید که می‌فرماید: «وَ إِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعاً فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ ذٰلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ».[9] برخی می‌پرسند: حجاب کجای قرآن است؟ آنان باید به این آیات توجه کنند. در ضمن، حجاب فقط برای خانم‌ها هم نیست. خدا بسیاری از چیزها را با پوشش و حجاب حفظ کرده است. همین گندم‌هایی را که می‌بینید امسال در ایران کاشته شده، تمام این‌ها را خدا با حجاب حفظ کرده است. کنار حجابشان هم یک سر نیزه گذاشته والا اگر این‌ها بی‌حجاب بودند یک دانه‌اش به من و تو نمی‌رسید و کلاغ‌ها و گنجشک‌ها همه را می‌بردند. این همه گندم در صحراها در پرتو حجاب حفظ می‌شوند و حجابشان هم به قدری عالی و محکم است که باید با وسائل خاص این حجاب را از آن‌ها بگیرند و گرنه به این زودی مگر حاضرند بی‌حجاب شوند.

بنابراین، حجاب داشتن عین رحمت است. شما ببینید که چقدر جوانان ما بعد از انقلاب راحت شدند. گاهی قبل از انقلاب جوان‌ها می‌آمدند و می‌گفتند مریض هستیم. من آنان را نزد دکتری می‌فرستادم تا به طور رایگان مداوایشان کند. بعداً آن دکتر به من می‌گفت که این‌ها به واسطه رابطه‌های نامشروع و مسائل دیگر که مربوط به خودشان بوده چقدر مشکل‌ پیدا کرده‌اند، ولی اکنون بسیاری از جوانان به واسطه باحجاب بودن خانم‌ها راحت شده‌اند. پس حجاب، رحمت است و اگر این رحمت نبود شما بشدت ضرر می‌کردید: «لکنتم من الخاسرین».

 

رحمت و غفران حق در قرآن

برگردیم به اصل حرفمان که حق فرموده بیایید توبه کنید تا من از شما بگذرم. در قرآن 290 بار برای ما از رحمت سخن گفته شده که اگر یکی از آن را هم بیان می‌کرد از سر ما هم زیاد بود، اما از بس عنایت دارد 290 بار بیان کرده است. همچنین کلمه غفران و مشتقات آن نیز 217 مرتبه در قرآن آمده است که اگر یک بار هم به ما می‌فرمود برگردید تا تمام گناهان گذشته‌تان را ببخشم از سرمان زیاد بود.

بالاترین آیه‌ای که از نظر امیرمؤمنان (ع) در زمینه غفران است این آیه است[10] که می‌فرماید:

البته اگر کسی از این عنایت‌ها بهره نبرد اشکال به خودش برمی‌گردد. خورشید می‌تابد و به همه جا نور می‌دهد و اگر کسی روی شیشه‌ها قیر بمالد یا پرده سیاه و ضخیمی بکشد که خورشید نور ندهد تقصیر خودش است وگرنه در وجود خورشید بخلی نیست.

شب جمعه می‌خوانید: «یا دائم الفضل علی البریه، یا باسط الیدین بالعطیة، یا صاحب المواهب السنیة، صلی علی محمد وآله خیر الوری سجیه، واغفر لنا یا ذالعلی فی هذه العشیه».[11] او عاشق عطا کردن است و ما نباید جلو عطایش را بگیریم. ما باید بگذاریم میوه وجودمان برسد و آن را تقدیم خدا بکنیم. عزیزانم هیچ مهمانی دعوت کرده‌اید که میوه کال و تلخ را در بشقاب او بگذارید و برایش ببرید؟ بعد از مردن ما می‌خواهیم به یک مهمانی بزرگ در نزد پروردگار برویم و اگر میوه وجودمان کال باشد ما را سر سفره نمی‌گذارند. بگذارید در اینجا حرارت عبادات و بندگی، خضوع و تسبیح و عشق ما را بپزد و وقتی پخته شدیم نمی‌دانید که پیامبر چه دلی پیدا می‌کند و چقدر شاد می‌شود. هر‌کداممان که میوه رسیده باشیم وقتی وارد محشر می‌شویم پیامبر ما را می‌گیرد و تحویل خدا می‌دهد، اما اگر چشم آن حضرت به میوه‌های کال از درخت الهی جدا شده بیفتد حالش بد می‌شود و می‌فرماید: «وَ قَالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً»[12] خدایا این‌ها قرآن را پشت سرانداخته‌اند و خودت می‌دانی با آن‌ها و محاکمه‌شان. بنابراین، خودمان باید تلاش کنیم که میوه وجودمان پخته و رسیده شود و باید وسائل پذیرش رحمت را فراهم کنیم.

 

پذیرش رحمت

در مورد مساله پذیرش رحمت، که خود شخص باید طالب رحمت باشد و اگر رحمت به او رو آورد نباید مانعی در برابر آن ایجاد کند داستان دو دزد را برایتان می‌گویم که اولی از رحمت استفاده نکرد و نابود شد و دومی از آن استقبال کرد و احیا شد.

در مجموعه ورّام آمده که امام زین‌العابدین (ع) از مکه برمی‌گشت و تک‌وتنها بود. دزدی به آن حضرت برخورد کرد و گفت پول‌هایت را بده. ظاهراً دویست درهم از پول‌های حضرت باقی مانده بود. ایشان با محبت به او گفت بنشین تا با هم تقسیم کنیم؛ صد درهم برای تو و صد درهم نیز برای من. دزد گفت: نه، همه آن را به من بده. حضرت همه را داد. بعد دزد گفت: لباس‌هایت را هم دربیاور و بده. حضرت فرمود: یک دست لباس که چیزی نیست و می‌خواهم تا مدینه بروم. دزد گفت: مقاومت نکن و لباست را بده. حضرت فرمود: آخر خدا عمل آدم را می‌بیند. دزد با گستاخی جواب داد که خدا می‌بیند یعنی چه؟ و خدا خواب است!! امام زین‌العابدین (ع) هم به درگاه پروردگار عرض کرد: مولای من بنده‌ات از تو خبر می‌دهد و می‌گوید که خواب هستی، آیا راست می‌گوید؟ در همین اثنا یک شیر گرسنه به دزد حمله کرد و تا آن دزد خواست به خودش بجنبد همه هیکلش را خورد. پول‌هایی را هم که از امام گرفته بود در بیابان رها شد و حضرت آن‌ها را جمع کرد و فرمود که گفتی خواب است؟! دیدی که او خواب نبود و تو در خواب بودی! در اینجا عطا و رحمت بود، اما دزد نخواست و دست رد به سینه رحمت الهی زد و آن را نپذیرفت.

اما قضیه آن دزد دیگر در «تفسیر سوره یوسف» که احمد غزالی برادر حجت الاسلام غزالی نوشته، آمده است. او می‌نویسد که اصمعی ادیب گفت: دزدی در میان راه مکه به من برخورد و گفت چقدر پول داری؟ گفتم: چهارصد درهم. گفت: همه‌اش را بده. گفتم: یک مقدارش را بگیر و یک مقدارش را نیز برای خودم بگذار، چون مسافرم و قافله رفته است و می‌خواهم خودم را به قافله برسانم. گفت: کجا بوده‌ای و کجا می‌روی؟ گفتم: بصره بوده‌ام و الان مکه می‌روم. باز گفت: مگر مکه چه خبر است؟ گفتم: خانه خداست؟ سپس گفت: مگر خدا خانه دارد و تو آنجا چه کار می‌کنی؟ گفتم: می‌روم و در آنجا قرآن می‌خوانم. گفت: قرآن چیست؟ گفتم: بنشین تا برایت بخوانم. نشست و من سوره والذاریات را خواندم تا به آیه «فَوَ رَبِّ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ مَا أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ«[14] رسیدم که به این معناست که رزق شما موجود است، نه اینکه می‌خواهم موجود کنم. گفت: این حرف خداست؟ گفتم: بله. گفت: پس چرا ما با وجود موجودی دزدی کنیم! بعد هم پول‌ها را پس داد و گفت: می‌شود مرا هم با خود به خانه خدا ببرید؟ گفتم: بله. سپس هر‌دو به مسجد شجره رفتیم و محرم شدیم. نزدیک مسجدالحرام حال خاصی داشت. بعد هم گمش کردم. سال دیگر از بغداد به مکه مشرف شدم. در طواف کسی بر شانه‌ام زد و گفت: مرا می‌شناسی؟ قیافه‌اش را نگاه کردم و گفتم: نه، والله نمی‌شناسم. گفت: من همان دزد سال گذشته هستم. خودم هم نمی‌دانستم که خودم را دزدیده بودم و الان خودم را پس گرفتم. حالا باز هم خدا از آن حرف‌هایی که سال گذشته گفتی دارد؟ گفتم: بله، بنشین تا برایت بگویم و دنباله آن آیات سوره والذاریات را برایش خواندم. ناگهان یک فریاد کشید و افتاد و از دنیا رفت. رفقا را جمع کردم و جنازه‌اش را کنار آب آوردم تا تغسیل و تکفینش را انجام دهم.

پس هر‌شخصی باید خودش بخواهد که رحمت حق را جذب کند وگرنه چنانچه نخواهد دیگران چه می‌توانند بکنند؟ به زور که نمی‌شود غذا در حلق کسی بریزند یا مثلاً دست و پای کسی را ببندند و از آب و نان جدایش کنند و بعد شب بازش کنند و بگویند امروز روزه بوده‌ای و الان افطار کن، این‌گونه روزه که بندگی نمی‌شود. هر شخص برای بندگی باید با اراده خود، کار کند و لذا حضرت رسول (ص) می‌فرماید: «من کان لله کان الله له».[16]

الان ما هم می‌توانیم برای پذیرش رحمت حق به سحر امام زین‌العابدین (ع) برویم و کنار آن حضرت بنشینیم و مستمع دعای او باشیم. او دعا را بخواند و ما هم التماس کنیم که ای آقا آنجایی که می‌روید ما را هم ببرید، ما غریبه و نامحرم و گمشده‌ایم و ما را با حضرت حق، محرم و آشنا کنید و آشتی‌مان دهید تا درب‌های رحمت به روی ما نیز گشوده شود!

 

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

 

 

 پی نوشت ها:

 



[1]. نجم (53): 3؛

[2]. حیاة الامام الحسین: 3/282. از نوشته مورخان چنین بر می‌آید که آن حضرت به فاصله کوتاهی پس از ایراد این خطبه پر شور به شهادت رسید و آن خطبه چنین است: «عباد الله اتقوا و کونوا من الدنیا علی حذر فان الدنیا لو بقیت لاحد و بقی علیها احد لکانت الانبیاء احق بالبقاء واولی بالرضا وارضی بالقضاء، غیران الله تعالی خلق الدنیا للبلاء و خلق اهل‌ها للفناء، فجدیدها بال و نعیم‌ها مضمحل و سرورها مکفهی والمنزل بلغة والدار قلعة فتزودوا فان خیر الزاد التقوی واتقوا الله لعلکم تفلحون».

[3]. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی: 1/248؛ بحار الانوار: 32/207؛ آن حضرت، کعب بن سور، قاضی بصره را میان کشته‌ها یافت. فرمود: او را بنشانید. سپس به او فرمود: ای کعب بن سور وای بر مادرت! تو دانشی داشتی ولی از آن بهره نبردی و شیطان تو را گمراه کرد و لغزاند و با شتاب تو را به آتش سپرد و همین کلمات را به جنازه طلحه بیان فرمود.

[4]. مریم (19): 71؛ و هیچ‌ کس از شما نیست مگر آنکه وارد دوزخ می‌شود، [ورود همگان به دوزخ] بر پروردگارت مسلّم و حتمی است.

فی تفسیر علی بن إبراهیم: عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قوله عزّ و جلّ: وَ إِنْ مِنْکمْ إِلَّا وارِدُها قال: أما تسمع الرّجل یقول: «وردنا ماء بنی‌فلان»؟ فهو الورود، و لم یدخله. (تفسیر کنز الدقائق: 8/ 57)

و فی مجمع البیان: قال السّدّی: سألت مرّة الهمدانی عن هذه الآیة. فحدّثنی أنّ عبد اللّه بن مسعود حدّثهم عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله قال: یرد النّاس النّار، ثمّ یصدرون بأعمالهم فأوّلهم کلمع البرق، ثمّ کمرّ الرّیح، [ثمّ کحضر الفرس] ثمّ کالرّاکب، ثمّ کشدّ الرّجل، ثمّ کمشیه.

[5]. مثنوی معنوی، دفتر سوم:

گر بریزد خوف من آن دوست رو


 

پای کوبان جان بر افشانم برو


آزمودم مرگ من در زندگیست


 

چون رهم زین زندگی پایندگیست


اقتلونی اقتلونی یا ثقات


 

ان فی قتلی حیاتا فی حیات


 

[6]. قیامت (75): 29؛ و [از سختی جان کندن] ساق به ساق به هم پیچد.

 

[7]. الامالی، شیخ صدوق: 635.

[8]. همان: 624.

[9]. احزاب (33): 53؛ و زمانی که از همسران پیامبر متاعی خواستید از پشت پرده و حجابی از آنان بخواهید، که این برای قلب شما و قلب‌های آنان پاکیزه‌تر است.

 

[10]. تفسیر مجمع البیان: 4/503؛ عن امیرالمؤمنین(ع)انه قال: ما فی القرآن آیة اوسع من یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم.

[11]. مفاتیح الجنان، آداب و اذکار شب جمعه.

[12]. فرقان (25): 30؛ و پیامبر [درقیامت] می‌گوید: پروردگارا! همانا قوم من این قرآن را متروک گذاشتند!

 

[14]. ذاریات (51): 23؛ پس سوگند به پروردگار آسمان و زمین که آنچه را که وعده داده می‌شوید، حقّ و یقینی است، همان‌گونه که شما [وقت سخن گفتن یقین دارید که] سخن می‌گویید.

 

[16]. بحارالانوار: 79/ 197.

 

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه