آن همسفر عیسی (ع) سه شمش طلا را برداشت و به راه افتاد. سه دزد به او رسیدند و بیدرنگ او را کشتند و خودشان نشستند که آن طلاها را قسمت کنند. ابتدا گفتند: الان گرسنه هستیم یکی به ده نزدیک برود و غذا بخرد. یکی از آنها گفت من الان میروم و غذا میخرم و میآورم. در راه که رفت مقداری زهر نیز خرید و در غذا ریخت تا آن دو بخورند و بمیرند و خودش سه شمش طلا را بردارد. آن دو هم در غیاب او نقشه کشیدند که وقتی برگشت او را بکشند و هرسه شمش را خودشان بردارند. وقتی رفیقشان رسید بلافاصله او را کشتند وسپس برسر غذا نشستند و چون غذا را خوردند، آن دو هم مسموم شدند و مردند. عیسی بن مریم (ع) از آنجا رد میشد، دید جنازه چهار مرد افتاده و سه شمش طلا هم روی خاک است. جبرئیل آمد و گفت: یا عیسی از وقتی که این سه شمش قالب گرفته شده تا کنون شش هزار نفر برای آن کشته شدهاند.
منبع : پایگاه عرفان