قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عشق چیست؟

 

عشق چیست و چه ارتباطی میان عشق حقیقی و مجازی وجود دارد . آنچه که «حرف نو» ی ما را دو قسمتی ساخت موضوع عشق دختران و پسران بود که گرایش آنان به یکدیگر یا بر مدار خلق و صورت است یا بر مدار خلق و سیرت . سخن پارسانیا بدینجا انجامید که: «اگر گرایش زن و مرد بر مدار لذت های شهوانی سامان یابد، تضمینی برای استمرار و تداوم آن باقی نمی ماند; زیرا این نوع ارتباط ذاتا کانونی ثابت را تاب نمی آورد و همواره در معرض تغییر و تبدیل است . از سوی دیگر، گرایش های برآمده از شهوت نیز تحت تاثیر عاملی دیگر تغییر می یابد . این عامل، خود شهوت است . شعله های عشقی که در اثر شهوت بر افروخته می شود و اوج می گیرد، همزمان با مردن شهوت، (به سبب ارضای آن) یا از میان رفتن جذابیت های طرف مقابل، نابود می شود» . قسمت پایانی گفت وگوی ما را بخوانید:

منظور شما این است که دانشجویان زندگی مشترک خودشان را بدون یک محبت پیشین آغاز کنند و منتظر باشند تا پس از ازدواج این محبت و عشق پدید آید؟ به نظر شما، آیا اصولا چنین چیزی به صورت یک اصل کلی تحقق می یابد؟ آیا زندگی های مشترکی که بدون عشق اولیه به وجود آمده و پس از آن هم محبت و علاقه ای بین دو طرف به وجود نیامده، کم بوده اند؟ به نظر می رسد، اگر واقعا نتوان شاخصه ای عینی برای تمیز عشق حقیقی از عشق کاذب ارائه کرد، باید به ریسک پناه برد . به نظر شما، کدام یک از این دو ریسک معقول تر است: این که انسان به این احساس محبت اطمینان کند و تبعات احتمالی ناشی از خطای تشخیص را هم بپذیرد یا احساس اولیه خود را رها سازد و در قالبی سنتی ازدواج کند و در صورتی که ازدواج نتوانست محبت بین دو طرف پدید آورد، آیا باید تبعات طلاق را بپذیرد یا یک عمر بدون هیچ گونه احساس مطلوبی به زندگی ادامه دهد؟ به نظر شما، آیا پاسخ به این سؤال ساده تر است یا ارائه یک ملاک عینی برای تمیز محبت راستین از محبت دروغین؟

آنچه با نگاه به چهره جوانان، به ویژه در سنین جوانی، پدید می آید، محبت و عشق نیست; گرایش شهوانی است . این میل، ارتباط و پیوند انسانی به ارمغان نمی آورد . آن که به دلیل صورت زیبایش مورد توجه دیگری قرار می گیرد، به لحاظ ذاتش محبوب و معشوق نیست . چهره اش که از عوارض جسمانی او است، محبوب است . چنانچه این فرد در برابر امیالی چنین تسلیم شود، ناگزیر هستی و وجودش را هزینه زیبایی ظاهری اش می سازد . عشق کالایی نیست که در هر کوی و برزنی یافت شود . عشق گوهری عظیم است که انسان با نحوه سلوک در زندگی اش به تدریج آن را به دست می آورد . عشق هرگز با ارتباط ظاهری دو فرد پدید نمی آید . زن و مرد وقتی به این گوهر گرانقدر دست می یابند که عزم خود را جزم کنند و زندگی خود را در جهت وصول به آن سامان بخشند .

عشق زن و مرد از افق مجاز آغاز می شود و در اثر تمرین و ممارست به سوی حقیقت راه می سپارد . عشق در بند حسن (زیبایی) است . هرگاه حسن رخ نماید، آشکار می شود . عشق ظاهری اگر در همان افق محدود شود، بی ریشه است و در واقع عشق نیست; همان چیزی که عشق دروغین خوانده می شود .

زیبایی ظاهری امر محدود و دنیوی است . امور دنیوی ظاهری اند . حسن ظاهری اگر ارتباط خود را با حسن واقعی قطع کند، چون سراب است و جز فریب دستاوردی ندارد . زیبایی واقعی، زیبایی معنوی است; و زیبایی معنوی در اوصاف و ویژگی های نفسانی و اخلاقی افراد ظاهر می شود . اگر ارتباط زن و مرد بر مدار شمایل و خصوصیات اخلاقی شان باشد، عشق و محبت آن ها مجازی است نه سرابی و دروغین . در این مقام عاشق و معشوق هنوز به ذات یکدیگر دسترسی ندارند و تنها اوصاف هم را می بینند .

عشق حقیقی هنگامی در دسترس قرار می گیرد که عاشق بتواند زیبایی ذاتی معشوق را ببیند; و چون ذات انسان چیزی جز نشانه حق - سبحانه و تعالی - نیست، عشق حقیقی تنها با ظهور و طلوع حق تعالی آشکار می شود . زن و مرد با نظر به ملکات و کمالات اخلاقی یکدیگر بارقه های زیبایی را مشاهده می کنند . در این حال ارتباط ظاهری آنان از افق روابط شهوانی به سطح روابط انسانی ارتقا می یابد . بنابراین، عشق ظاهری آنان ارتباطی بی محتوا نبوده، بروز روابط عمیق معنوی آنان شمرده می شود . در این موقعیت، هر قدر رابطه معنوی شان عمق پیدا کند، رابطه ظاهری شان جذاب تر و گرانبهاتر می شود .

انسان در جوانی و نوجوانی در آغاز سلوک انسانی و الاهی خود جای دارد . او در این زمان سرمایه عظیم انسانی را که لطیفه ای الاهی است، در پاک ترین و ناب ترین صورت به همراه دارد . فطرت پاک جوانی از نسیم ها و نفحات رحمانی بهره ور است و اگر جوان دریچه جانش را بر نسیم عشق بگشاید، به زودی تومار هستی اش با توفان توفنده عشق در هم پیچیده می شود; به گونه ای که چیزی جز معشوق حقیقی باقی نمی ماند:

«ان لله فی ایام دهرکم نفحات الا فتعرضوا لها و لا تعرضوا عنها» (1)

در ایام زندگی شما نسیم هایی از عالم قدس وزیدن می گیرد، آگاه باشید به آن ها چنگ زنید و روی باز نگردانید .

نفحات ربانی مزرعه جان آدمی را بارور می گرداند و درخت وجودش را به بار و بر می نشاند . دوره جوانی دوره ای است که آدمی این نسیم را در فرصت های مختلف و به شکل های گوناگون تجربه می کند . مزرعه جان جوان زمینه مستعدی است که با اندک مراقبت و مواظبت از همه امکاناتی که به او ارزانی شده بهره مند می شود; ولی اگر از مراقبت و مواظبت تهی گردد، در دام شیطان گرفتار می آید و به زودی شوره زاری بی حاصل می گردد; شوره زاری که در چشم اندازهای مختلف، چیزی جز سراب ارائه نمی دهد .

پس می توان گفت که شیطان با القائات خود و بهره گیری از جذابیت های عشق های مجازی به جای نفحات الهی و عشق حقیقی خیمه می زند .

این گونه نیست که شیطان در مسیر این جایگزینی و نشستن بجای عشق حقیقی از خود سرمایه ای داشته باشد، شیطان از خود سرمایه ای ندارد و امکانات نخستین خود را از گنجینه وجود انسان به سرقت می برد . او با زینت دادن زندگی دنیا سرمایه الاهی انسان را که همان عشق و محبت به زیبایی است، به خدمت می گیرد . شیطان جایی را که فاقد زیبایی معنوی و حقیقی است، به خوبی می آراید و زیبا می نمایاند . انسان که به طور فطری جویای زیبایی است، در صورتی که سرمایه وجودش را قدر نداند، به سوی چیزی که زیبایی معنوی ندارد و ساخته شیطان است، گام بر می دارد .

جوان به پیمان الست، حدیث العهد است . گوهر عشق در نهادش پنهان است . او حیات خود را با یاد آن آغاز کرده، زندگی اش را برای وصول به آن سپری می کند . به همین دلیل هر جا اثری از زیبایی می بیند، دل می سپارد . زیبایی ظاهری در افق طبیعت طلوع می کند و ظاهری ترین بخش جوان را به خود مشغول می سازد . اگر جوان نشانه های ظاهری را مقصود و مطلوب خود پندارد، از حقیقتی که جان تشنه اش را آرام می کند، باز می ماند .

جهادهای سه گانه مقاطع مختلف، رزم و پیکار مستمری است که انسان از جوانی آغاز کرده، تا رسیدن به قله پیروزی ادامه می دهد: جهاد اصغر، جهاد اوسط و جهاد اکبر . جهاد اصغر کوشش ظاهری است . انسان در این مرتبه از جهاد بر دشمنان بیرونی پیروزی می یابد . جهاد اصغر با قوای اعضای ظاهری انجام می شود و آدمی از شر دشمنانی که جان حقیقتش را نشانه گرفته اند، مصونیت می یابد . در جهاد اصغر، راه های بیرونی شیطان سد می شود .

آدمی در برابر تیرهای شیطان سپر می گیرد; چشمان خود را بر آنچه حرام است، فرو می بندد و فرمان خداوند رحمان را پاس می دارد:

قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک ازکی لهم ان الله خبیر بما یصنعون × و قل للمؤمنات یغضضن من ابصارهن و یحفظن فروجهن و لا یبدین زینتهن . . . (2) .

به مؤمنان بگو دیدگان خود را بپوشانند و دامن خود نگاه دارند . این برای آنان پاک تر است . به درستی که خداوند از آنچه می سازند آگاه است; و به زنان مؤمن بگو چشم خود فرو پوشند، دامن خویش پاک نگهدارند و زینت خود، جز آنچه آشکار است، نمایان نسازند .

جهاد اصغر ساده ترین نوع پیکار است . در این صحنه دشمن را بهتر از دیگر صحنه ها می توان شناخت و کنترل کرد . آدمی رفتار و اعمال ظاهری اش را بهتر از رفتار و اعمال باطنی اش می تواند کنترل کند . در جهاد اصغر انسان با ظاهر وجود خود کار دارد .

جهاد اوسط جهادی است که با شیطان در درون وجود انسان رخ می دهد . در این پیکار، تلاش می شود قوای باطنی نفس از تصرف شیطان رها شود و خاطر و خیال انسان از توجه و تعلق به هر چه جز محبوب و معشوق حقیقی یا مجازی است، رها گردد . انسان در صحنه جهاد اوسط رذایل اخلاقی را از متن وجود خود ریشه کن می سازد و به فضایل و محاسن اخلاقی آراسته می گردد .

در جهاد اصغر انسان از زیبایی های ظاهری که با زشتی و پلیدی واقعی همراهند رهایی می یابد و در جهاد اوسط از زشتی های معنوی دوری گزیده، به شمایل و اوصاف زیبا آراسته می گردد .

شخصی که در صحنه جهاد اصغر پیروز می گردد، در آستانه ملکوت عالم قرار گرفته، برای ورود به جمع ملائک آماده می شود . امیر مؤمنان علی (ع) می فرماید:

«المجاهد الشهید فی سبیل الله باعظم اجرا ممن قدر فعف لکاد العفیف ان یکون ملکا من الملائکة .» (3) .

اجر و پاداش مجاهدی که در راه خداوند کشته شود بیش تر از کسی نیست که توانایی بزهکاری داشته باشد، ولی عفت و پاکدامنی به کار برد . نزدیک است انسان عفیف و پاکدامن فرشته ای از فرشتگان باشد .

در صحنه جهاد اوسط انسان مجاهد گام پیش گذاشته، به راستی به جمع فرشتگان می پیوندد و از همه محاسن و زیبایی های فرشتگان بهره مند می شود .

جهاد اکبر، عالی ترین مرتبه جهاد با نفس است . انسان در این مقام به اصلاح اوصاف نفسانی نمی پردازد و رذائل اخلاقی را هدف قرار نمی دهد . مقصد مجاهد، در صحنه جهاد اکبر، خود نفس است . او می کوشد واپسین حجاب و مانع طلوع حقیقت را بر طرف سازد . در صحنه جهاد اکبر دشمن ترین دشمنان که همان نفس انسان است، هدف قرار می گیرد: «اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک » ; (4) دشمن ترین دشمنانت نفسی است که پیش روی تو است . با پیروزی بر این دشمن، زیبایی و حسن ازلی الاهی تجلی می کند و عشق از پوشش حجاب های ظلمانی خارج می شود و بال های نورانی اش آشکار می گردد .

سلاح ها و ابزارهای کارآمد در آوردگاه با شیطان در مراحل مختلف کدام هستند و آیا سلاح در یک مرحله با سلاح در مرحله دیگر تفاوت دارد؟

سلاح و ابزاری که در هر یک از میدان های مجاهدت و تلاش به کار می آید، ویژگی خاص دارد . مهم ترین وسیله در جهاد اصغر و اوسط، عقل است . انسان به کمک خرد و عقل نظری فریب شیطان را در صحنه جهاد اصغر و اوسط تشخیص می دهد; با همکاری و همراهی عقل عملی دست و پایش را می بندد و خود را از فریب او ایمنی می بخشد . عقل در جهاد اکبر ابزاری کار آمد نیست . عقل که برترین مرتبه و عالی ترین جایگاه نفس آدمی است، همان حجابی است که در جهاد اکبر باید مرتفع شود . انسانی که در افق عقل زندگی کند، در ردیف فرشتگان است و آن که با این ابزار از فریب شیطان می رهد، در صف ملائک قرار می گیرد . انسان معلم فرشتگان است و شانی برتر از فرشتگان دارد . انسان کامل را با خدای سبحان حالاتی است که در آن هیچ یک از فرشتگان و کسانی که در ردیف آن هایند، جای ندارند . نبی خاتم می فرماید:

«لی مع الله وقت لا یسعه فیه ملک مقرب و لا نبی مرسل » . (5)

مرا با خدای تعالی وقتی است که در آن، هیچ یک از فرشتگان و انبیای مرسل، با من نمی گنجند .

اگر انسان به افق فرشتگان و دیگر موجوداتی که وجودی نیمه مادی و عقلی دارند توقف کند، از رسیدن به کمالی که شایسته آن است و از وصول گوهری که در جست وجوی آن به سر می برد، باز می ماند . آنچه آدمی خواهان آن است، زیبایی نامحدود و بی کران است . آن زیبایی در محدوده امور طبیعی و دنیوی و حتی امور عقلی و اخروی نیز نمی گنجد . به همین دلیل، برای وصول به آن باید از این مراتب عبور کرد . البته عبور از مرتبه عقلانی نفس با استعانت و کمک از این مرتبه ممکن نیست . انسانی که در پی عبور از خود است، با خود نمی تواند از آن عبور کند . آدمی برای وصول به حسن و جمال الاهی باید دست نیاز به سوی او دراز کند و افق و تجلی او را بجوید . سعدی - علیه الرحمة - در برخی از ابیات خود به مراحلی که انسان باید بپیماید تا آن که عشق در عرصه وجودش طلوع کند، چنین اشاره دارد:

گفتم آهن دلی کنم چندی

دل نبندم به هیچ دل بندی

سعدیا دولت عاقلی بگذشت

نوبت عاشقی است یک چندی

آن که در جست وجوی عشق حرکت می کند، مدتی باید در صحنه جهاد اصغر و اوسط بکوشد . باید به یاری عقل از دل بستن به آنچه که با فریب و نیرنگ شیطان آراسته می شود، بپرهیزد . سالک در این مرتبه از زیبایی های دنیوی عبور می کند و به زیبایی های معنوی و اخروی بار می یابد; ولی همچنان از وصول به زیبایی حقیقی محروم است .

جهاد نوینی که از این مرتبه باید آغاز شود، جهاد با عقل است . هدف از این جهاد ورود به افق های متعالی اسماء و صفات الاهی است نه بازگشت به گرایش های شهوانی . عقل پس از آن که دست شیطان را از حریم وجود انسان کوتاه کرد و آتش شهوت را خاموش ساخت، از محدودیت و کاستی های ذاتی اش و نیز برتری افق های فرا روی خود آگاه می شود . این آگاهی، زمینه تجلی و ظهور حسن و زیبایی الاهی را فراهم می آورد . نخستین تجلیات ربانی و اغلب به صورت بارقه هایی کوتاه، کوه نفسانیت آدمی را در هم فرو می ریزد و هستی کاذب و دروغین انسان را نابود می سازد . عشق الاهی با ظهور زیبایی اش شعله می کشد .

و بدین ترتیب، با عبور از دولت عاقلی نوبت عاشقی فرا می رسد . حالات نخستینی که در عبور از دولت عاقلی پدید می آید، کوتاه و زودگذر است . در هر یک از این حالات عشق حقیقی بروز کوتاه می یابد و پس از آن، دیگر بار عقل بر اریکه قدرت نشسته، کشور وجود آدمی را تصرف می کند .

وقتی حالت های یاد شده استمرار یابند، به حالتی پیوسته می پیوندند و نوبت های عاشقی به دولت مستمر عشق متصل می گردند .

هر چند مساله مورد بحث لااقل برای جوانان و دانشجویان بسیار مهم و اساسی است; اما به دلیل محدودیت زمانی از آن می گذریم . حضرت عالی فرمودید تنها وجود مطلق پروردگار می تواند محبوب حقیقی به شمار آید و هر آنچه غیر او باشد، محبوب حقیقی و دائمی نیست . حال پرسش این است آیا در شرایط فعلی رسیدن به آن محبوب حقیقی ممکن است؟ جوانان ما، برای این که از عشق های کاذب رهایی یابند و به عشق حقیقی برسند، چه کارهایی باید انجام دهند؟

وجود مطلق آن قدر هم که شما فکر می کنید، دست نایافتنی نیست . او در عین نامحدود بودنش از رگ گردن به ما نزدیک تر است;

«. . . و نحن اقرب الیه من حبل الورید» ; (6) «و اذا سالک عبادی عنی فانی قریب . . .» ; (7) «فاینما تولوا فثم وجه الله . . .» . (8)

این ها از شواهدی است که نشان می دهد خداوند بسیار به ما نزدیک است . مولوی در همان داستانی که نقل شد، پس از آن که عشق های کاذب و دروغین را معرفی می کند و عشق آدمی را ناظر به معشوقی جاودان می خواند، به اشکال شما پاسخ می گوید:

تو مگو ما را بدان شه بار نیست

با کریمان کارها دشوار نیست

او همواره با ما است و عشق او در همه حال گرما بخش وجود و هستی ما است . ما هیچ گاه از محبت و عشق او محروم نبوده و نیستیم . در مراحل مختلف سلوک از وسایط و حجاب ها کم می کنیم; در نهایت با امداد و هدایت او از پوشش حجاب های ظلمانی خارج می شویم; و او را که از آغاز با ما همراهی داشته، دست ما را گرفته و شیوه راه رفتن آموخته است، بیش از پیش می یابیم .

متاسفانه باید گفت، تفکری که امروزه در بین برخی از مردم و به خصوص جوانان رایج است، از این مدل فلسفی - عرفانی که شما بیان داشتید، بسیار فاصله دارد . عده ای از متفکران اجتماعی ما تفکرات رایج را ناشی از نفوذ و هجوم تفکرات غربی به جامعه ما می دانند . به همین جهت، می خواستم قدری درباره نگرش انسان شناسانه فلاسفه و متفکران غربی صحبت کنید .

برخی از فلاسفه غرب به شناخت انسان و دغدغه هایش توجه بسیار دارند . این عده، پس از بررسی و تحلیل فلسفی خواسته ها و آمال انسان، به این نتیجه می رسند که هیچ چیز در این دنیا نمی تواند انسان را به آرامش و اطمینان برساند; به عبارت دیگر، به نظر آن ها هیچ نقطه اتکایی نیست که انسان بر آن قرار گیرد . از طرف دیگر، این دسته از فلاسفه عالم ماورای طبیعت و خدا و قیامت را هم نادیده می انگارند . نتیجه این دو مقدمه آن ها را به پوچ گرایی سخت می کشاند و وادار می کند بر اساس همین نگرش، راه حل ارائه دهند . یکی انسان را موجودی عصیانگر می داند و سفارش می کند انسان باید به هر چه دست یافت، پشت پا بزند . کافکا انسان را موجودی مسخ شده می خواند . به نظر آلبرکامو، انسان موجودی بیگانه است . برخی از نویسندگان داخلی ما نیز از این عده الگو گرفته و انسان را یک سگ ولگرد یا بوف کور دانسته اند; انسانی که هیچ گونه انیس و مونس و آشیانه و قراری ندارد .

دسته دیگر از متفکران غربی از راه دیگر وارد می شوند . این دسته از متفکران دریافته اند که دنیا فریبی بیش نیست و نمی تواند آرامش و اطمینان واقعی برای انسان فراهم کند . از طرف دیگر، می بینند چنین تفکری می تواند نظام اجتماعی را مختل سازد . به همین دلیل، سعی می کنند افراد جامعه فریبی بودن این عالم و جاذبه های متنوع آن را در نیابند; به عبارت دیگر، سعی می کنند فریب انسان را از طریق ابزارهای تبلیغاتی تداوم بخشند و انسان را هر روز در معرض خواستنی های جدیدتر و متنوع تر قرار دهند . اگر انسان از دور سرابی ببیند و بتواند به وسیله روش های علمی، قبل از انجام هر گونه تلاشی، سرابی بودن آن را دریابد، هرگز وقت و انرژی و سرمایه خود را برای رسیدن به آن تلف نمی کند; اما اگر انسانی نتوانست هویت واقعی سراب را بشناسد و کسی هم او را به فریبی بودن آن آگاه نساخت، یقینا به جای جست وجوی آب واقعی به سمت سراب حرکت می کند . حال فرض کنید سیستم های مختلف تبلیغاتی مرتبا این نقطه سرابی شکل را از انسان دور کنند - به طوری که انسان هیچ گاه به آن نقطه نرسد و متوجه سرابی بودن آن نشود - در این صورت انسان تشنه پیوسته به سمت سراب حرکت می کند و هر چه تشنگی اش بیش تر شود، حرص و ولع فزون تر می یابد; و این تلاش تا وقتی مرگ فرا رسد، ادامه می یابد .

پی نوشت ها:

1 . بحار ج 68، ج 30، ص 221 .

2 . نور (24): 31 و 30 .

3 . نهج البلاغه، حکمت، قصار 474 .

4 . بحار، ج 67، ص 36 .

5 . بحار، ج 18، ص 360، ح 66 .

6 . ق (50): 16 .

7 . بقره (2): 186 .

8 . بقره (2): 115 .

 

 

 

پدید آورنده : سید محمد ابطحی ، 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه