قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

کم نشدن و گم نشدن

 

حساب دستگاه عالم عجیب است و از همه عجیب‌تر، خود خداست. انبیای الهی با همه معرفت خود، بسیار واله و متحیر او بودند. فقط ما اگر بفهمیم سروکارمان با کیست، تمام کارهایمان یک روزه درست می‌شود. اینکه می‌گویم تمام کارهای ما درست می‌شود یعنی اینکه ما آرامش پیدا می‌کنیم و می‌فهمیم که باید نسبت به امور رضایت داشته باشیم و نفع ما هم در همین رضایت داشتن است، نه اینکه بخواهم چیزی را بر او تحمیل کنیم و بگوییم که حتماً باید برای ما انجام بدهی. او بنده بازیگر نمی‌خواهد، بلکه بنده تسلیم می‌خواهد. پس اگر ما بفهمیم سروکارمان با کیست، کارمان درست می‌شود.

امام حسین (ع) در گودال قتلگاه افتاده بود و جلوی چشمش 71 تن از اصحاب و فرزندانش را قطعه قطعه کرده بودند، از طرفی هم صدای ناله اهل بیتش بلند بود، اما صورت را روی خاک گذارده بود و می‌فرمود: «الهی رضاً بقضائک صبراً علی بلائک».

اگر کسی بفهمد که سروکارش با کیست، نه کُشته‌هایش گم می‌شوند و نه از او کم می‌کنند، چرا که آنجا همه چیز محفوظ و مضبوط است: اا خداوند می‌فرماید که ای حسین من، خودت، زن و بچه‌ات، کشته‌هایت، اصغرت و اکبرت، همه پیش من‌اند و از اینجا بهتر کجا را می‌خواهی؟ بنابراین، با خداوند کار ما درست می‌شود، البته به شرط اینکه بازی درنیاوریم و اهل حقیقت باشیم. او هم ضمانت نداده که بدنمان، خانه‌مان و دنیایمان همیشه مال ما باشد. یک روز ممکن است بدنمان در رختخواب بیفتد و مگر بدن علی (ع) نیفتاد؟ مگر بدن پیامبر (ص) دو ماه در رختخواب نیفتاد و مگر در ناراحتی و رنج نمی‌سوخت؟ مگر او محبوب‌ترین بنده‌اش نبود و مگر درد را احساس نمی‌کرد؟ اصلاً این مسائل برای آن‌ها مطرح نبود.

بنابراین، اگر ما فهمیدیم که سروکارمان با کیست یک چشم دیگر پیدا می‌کنیم و به او نمی‌گوییم حالا که با تو رفیق شده‌ایم یک ساعته همه خلاهای زندگی ما را پر کن. اصلاً آن‌ها را خلاء نمی‌بینیم و حتی مرگ را خلاء نمی‌بینیم. چه تعبیر زیبایی پیامبر خدا (ص) درباره مرگ دارد. ایشان می‌فرماید: «الموت تحفة المومن»؛ مرگ هم چشم‌روشنی و پیشوازی خدا از مؤمن است. خدا با مردن مؤمن به استقبال او می‌آید. پس مؤمن یک ربط دیگر، یک بساط دیگر، یک منزل دیگر و یک فکر و عشق دیگر دارد. بسیار دلم می‌خواست همه آن‌هایی که به خیال خود خوش‌اند اینجا بودند و می‌فهمیدند که ما چقدر از زندگی لذت می‌بریم، چرا که نه چیزی از ما کم می‌شود و نه گم می‌شود. همواره فقط به ما اضافه می‌شود. اگر باورتان نمی‌شود قرآن بخوانید که می‌فرماید:  یعنی مؤمن می‌میرد، اما با این حال باید گفت: «قد افلح المؤمنون». داغ می‌بیند، سرطان می‌گیرد، زیر زلزله می‌رود، بی‌پول می‌شود، در جهاد زخمی می‌شود، اما باز قرآن می‌فرماید: «قد افلح المومنون».

بنابراین، کسی که با خداست نه چیزی از او کم می‌شود و نه چیزی از او گم می‌شود. فقط انسان باید مقداری معرفت پیدا کند و اگر با آیات قرآن سروکار داشته باشد اهل معرفت می‌گردد. حضرت یعقوب (ع) خیلی سختی کشید اما هر‌کس که از حالش جویا شد، گفت: حالم را فقط به وجود مقدس محبوبم می‌گویم. آری از مؤمن هیچ چیز کم و گم نمی‌شود، فقط مهم آن است که بدانیم با چه کسی سروکار داریم؟

 

 البته همه مسائل را نیز نمی‌شود همه جا نقل کرد، چون دو سه روز آدم باید حرف بزند و مقدمه‌چینی کند تا بتواند به مردم بگوید چه می‌خواهم بگویم. مردم باید آمادگی ذهنی پیدا کنند و گرنه قبول نمی‌کنند و حتی اگر هم به کسی بگویید که والله خودم با چشم خودم دیدم، می‌گوید آن وقتی که دیدی جن زده شده بودی. اول کار هم همینطور با پیامبر (ص) روبرو می‌شدند و می‌گفتند: ژ هٔ ه  ژ ([13] این کارهایی که این شخص انجام می‌دهد و حرف‌هایی که می‌زند برای این است که جن زده شده است. سلمان هم خودش را همه جا نشان نمی‌داد و فقط یکجا خودش را نشان داد. ابوذر را به مهمانی دعوت کرده بود و مواد غذایی را داخل ظرف گذاشته بود تا بپزد، اما هنوز آتش زیر آن را روشن نکرده بود که صدای اذان بلند شد. با ابوذر به نماز رفتند و پس از برگشتن پای خود را زیر اجاق و به جای آتش قرار داد و بعد از مدتی غذای پخت شده را آورد و تناول کردند.[14]


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه