نوشته: حضرت استاد حسین انصاریان
امام صادق عليه السلام در دنباله روايت باب تكلف مى فرمايد:
هر كس عملش از براى خدا نباشد، بلكه از روى بى ميلى و بى رغبتى و سستى و بى حوصلگى انجام گرفته باشد عاقبتى، جز خفت و خوارى ندارد؛ زيرا خداوند عمل آميخته به تكلف را نمى پسندد و صاحب عمل بعد از مردود شدن عمل دچار خفت و خوارى خواهد شد، متكلّف در وقت عمل هم حاصلى، جز زحمت و تعب و سختى و مشقت ندارد و در حقيقت متكلف زيانكار دنيا و آخرت است.
ظاهر عمل متكلّف ريا است، چون متكلّف به دور از چشم مردم خود را به زحمت عمل نمى اندازد و باطن عملش نفاق است؛ زيرا در وقت انجام عمل بى ميل و بى علاقه به عمل است پس دلش با ظاهر يكى نيست و اين عين نفاق است، ريا و نفاق دو بال پرى است كه متكلف به وسيله آن دو پر به سوى غضب حق و نفرت ملائكه و افتضاح و رسوايى و در پايان كار به زندان جهنم پر مى كشد!!
[وَلَيْسَ فِى الْجُمْلَةِ مِنْ أخْلاقِ الصّالِحينَ وَلا مِنْ شِعارِ الْمُتَّقينَ التَّكَلُّفُ مِنْ أيِّ بابٍ كانَ، قالَ اللّه تَعالى لِنَبِيِّهِ: [قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ ] «1»، وَقالَ النَّبيُّ صلى الله عليه و آله: نَحْنُ مَعاشِرَ الْأنْبياءِ وَالْامَناءِ وَالْأتْقِياءِ بُراءُ مِنَ التَّكَلُّفِ ]
برائت از تكلّف
تكلف و بى رغبتى در ايمان و عمل از اخلاق شايستگان از عباد خدا و پرهيزكاران نيست، آنان در هر بابى از ابواب عبادت و خير با كمال رغبت و شوق و عشق و محبت عمل مى كنند.
عاشق كه بود غلام معشوق |
سر مست على الدوام معشوق |
|
از خويشتنش خبر نباشد |
دايم مست مدام معشوق |
|
مستى نكند زآب انگور |
مستيش همه زجام معشوق |
|
برخاسته از سر دو عالم |
پابنده شده به دام معشوق |
|
از كام و هواى خويش رسته |
كامش همه گشته كام معشوق «2» |
|
خداوند مهربان به پيامبرش فرموده:
به مردم بگو من از شما براى اين همه زحمت و رنجى كه در راه هدايت كشيدم مزدى نمى خواهم و من در اين بيست و سه، سال آنچه انجام دادم به هواى خواسته محبوب حق و با كمال ميل و رغبت انجام دادم.
رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله آن چنان عاشق اجراى برنامه اى الهى بود كه در برابر هجوم اهل مكه كه از هيچ جنايتى نسبت به اسلام و پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله روى گردان نبودند و اين همه ظلم و ستم را براى تعطيل كار پيامبر مى كردند، پيغام داد.
لَوْ وُضِعَتِ الشَّمْسُ في يَميني وَالْقَمَرُ في شِمالي ما تَرَكْتُ هذَا الْقَوْلَ حَتّى انْفِذَهُ أوْ اقْتَلَ دُونَهُ .
اگر آفتاب را در دست راستم و ماه را در دست چپم بگذاريد، دست از برنامه ام بر نمى دارم، تا حاكميت اللّه مستقر گردد، يا جانم در راه هدفم قربان شود.
اهل نظر كه عالم تحقيق ديده اند |
عشق تو را به ملك دو عالم خريده اند |
|
صاحبدلان به ملك كسان دل نمى دهند |
آن ها كه از كمال تو رمزى شنيده اند |
|
آهسته رو كه مركب مردان مرد را |
در سنگلاخ باديه پى ها بريده اند |
|
نوميد هم مباش كه رندان باده نوش |
ناگه به يك خروش به منزل رسيده اند |
|
انصارى از بلا چه بنالى صبور باش |
دانى كه صابران چه بلاها كشيده اند |
|
پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
ما گروه انبيا و امنا و تقوا پيشه گان از عمل تصنعى و كار بدون عشق و برنامه بدون محبت و شوق بيزاريم.
مگر مى شود كسى اهل معرفت و به دنبال معرفت، مرد عشق و شوق باشد و عمل خيرى را متكلفانه و عبادتى را به تصنع به جاى آورد، مردان راه دوست، مرد عشق و شوقند و مرغ باغ محبت و دوستى، قرآن و روايات وقتى آثار وجودى مردم با معرفت و عاشق و در حقيقت علائم مردم مؤمن را بيان مى كند انسان از آن علائم و آثار مى فهمد كه درون مردم مؤمن و با معرفت دريايى از عشق و علاقه به حضرت حق و عبادت و اطاعت و آراسته شدن و پيراسته شدن است.
پنجاه صفت مؤمن
قرآن و روايات اين چنين اوصاف مردان راه عشق را بيان مى كند:
1- در اداى نماز سخت اهتمام داشته و داراى قلبى خاشع به وقت نمازند.
2- به اداى زكات شوق وافر دارند.
3- از شهوت رانى غلط و گناهان مربوط به غريزه احتراز جسته و در عوض به سنت ازدواج اهميت مى دهند.
4- متعهد به قول و وفا كننده به عهد و پيمانند.
5- حافظ و راعى امانتند.
6- آنچه براى خود در راه صلاح و سداد و حق و حقيقت دوست دارد، براى ديگران هم به همان صورت دوست دارد و هر چه را براى خود نمى خواهد براى ديگران هم نمى پسندد.
7- برادران دينى خود را دوست دارد و خيرخواه همه برادران و خواهران مؤمن است.
8- اصرار به امر به معروف و نهى از منكر دارد.
9- در اطاعت از امر حق و خوددارى از نواهى بى نظير است.
10- علاقه عجيبى به انجام هر كار خيرى دارد.
11- موجودى است منبع خير و پاك از شر، خيرى از او فوت نمى شود و شرى از او به كسى نمى رسد.
12- كار خير ديگران را زياد ديده و همه جا تعريف مى كند و كار خير خود را كم و اندك و ناچيز مى بيند و به زبان نمى آورد.
13- هميشه در پى علم و دانش است و از تعليم و تعلم و اندوختن و ياددادن ملول نمى گردد.
14- از تحمل زحمت و رنج و مشقت و ذلت در راه دين باك ندارد.
15- نصيبش از دنيا فقط از حلال است و از هر حرامى فرارى و گريزان است.
16- خود را از هيچ كس بهتر و بالاتر نمى داند.
17- قلبش به نور ايمان و عقايد حقه و عشق و محبت حق، منور است.
18- عارف و آگاه و بيناى به اوضاع زمان است.
19- در هوش و فراست كم نظير است.
20- پاك و پاكيزه و تميز و نظيف است.
21- همواره به ياد حق و براى حق و در راه حق است.
22- در بلا و مصيبت صابر و در خوشى و لذت شاكر است.
23- به هيچ كس حتى به دشمنانش ظلم نمى كند.
24- براى خدمت به مسلمانان و مردم خود را به تعب و رنج مى اندازد.
25- دوستش دانش و مشى او دانش اندوزى است.
26- وزيرش حلم، اميرش عقل، برادرش رفق و پدرش نيكى است.
27- بر روزى مقدر كه به وسيله كوشش و زحمت خودش به دست مى آورد قانع و بر اضافه مال دنيا حريص نيست.
28- خوش رو، گشاده چهره و شيرين است.
29- صابر و ثابت قدم در امور دين و كار خير است.
30- گريزان از هوا و هوس و خواهش هاى غلط نفسانى و شيطانى است.
31- از هرچه كه لغو و بى معناست، محترز و روى گردان است.
32- اول فكر مى كند بعد مى گويد، يعنى زبانش پشت قلب اوست.
33- غضبش براى حق و نسبت به امور دنيا عصبانى نمى گردد.
34- در دنيا غريب است، يعنى كم نظير و بى همراه و از اين غربت و از اين كه هم دل و هم زبانش كم است شاكى نيست.
35- به تمام امور با كمك نور خدا مى نگرد، يعنى داراى ايمانى قوى و قلبى منور به نور عشق و معرفت است.
36- در امر دين چون كوه پايدار و هيچ حادثه اى قدرت بيرون آوردن وى را از فضاى ملكوتى دين ندارد.
37- به اقبال دنيا مغرور نشود و از ادبار دنيا محزون نمى گردد.
38- به عواقب همه امور فكر كرده و به اين خاطر در عاقبت كار از حسرت و ندامت و پشيمانى در امان است.
39- از هر امرى درس و عبرت مى گيرد.
40- دلش از ياد خدا روشن و از مقام حضرت رب خائف است.
41- حقوق ديگران را در تمام امور حفظ كرده و از غيبت كردن سخت پرهيز دارد.
42- در هيچ يك از امور دينى اعم از واجبات بدنى و مالى و اجتماعى، خود را آلوده به ريا نكرده و از اخلاص خالى نمى كند.
43- در معاملات مادى جانب احكام فقهى را رعايت كرده و مطلقاً بنده خداست.
44- عمرش را غنيمت شمرده و از بيهوده تلف كردن مى پرهيزد.
45- از تهمت به مردم خوددارى مى كند.
46- به خدا و رسول و قيامت ايمان يقينى داشته و شك و ترديد و وسوسه در خانه قلبش راه ندارد.
47- خود و عائله اش در خور شأنش از نصيب دنيايى بهره مند است، در حالى كه دنيا را مقدمه آخرت قرار مى دهد و محروميت خويش و عائله اش را از مباحات هم چون بعضى از جوكيان و صوفيان نمى پسندند.
48- عاشق پيامبر و اميرالمؤمنين و يازده امام و مؤمن حقيقى به ولايت حق و پيامبر وائمه عليهم السلام و فقيه جامع الشرائط است.
49- به تعمير مساجد و بناهاى مذهبى اهتمام شديد دارد.
50- مجاهد در راه حق و عاشق شهادت و مراعات كننده حقوق اقوام واصدقا واقرباست «3».
آرى، صدور اين پنجاه برنامه از مؤمن دليل بر اين است كه مؤمن در فضاى شوق و محبت و علاقه و نشاط، دست به هر عمل خيرى مى زند و محال است در چهار چوب تصنع و تكلف، اين همه خير از انسان مؤمن به منصه بروز و ظهور برسد!!
عارف عاشق حكيم صفاى اصفهانى مى گويد:
افراد كه همدم جليلند |
پيران مراد را دليلند |
|
هم صاحب نفخه سرافيل |
هم محرم راز جبرئيلند |
|
بر گوهر جود بحر عمّان |
بر كشت وجود رود نيلند |
|
از گوهر پاك گنج پنهان |
از مشرب صاف سلسبيلند |
|
خارج همه از اداره قطب |
با قطب برادر سبيلند |
|
هم مالك ملكت سليمان |
هم صاحب ثروت خليلند |
|
دارند به حق هزار برهان |
خاموش ولى زقال و قيلند |
|
در مملكت وجود باقى |
بعد از انبيا بى بديلند |
|
در مصر ولايتند والى |
يوسف رخ و دلبر و جميلند |
|
اكسير سعادتمند افراد |
پر قيمت و قابل و قليلند |
|
از خُلق نه از عروق و اعصاب |
برخاتم انبيا سليلند |
|
داود زبور خوان توحيد |
با كوه به نغمه هم رسيلند |
|
آنان كه لباس جاه پوشند |
در فقر برهنه و ذليلند |
|
بينند حجاره هاى سجيل |
كاين قوم ضلال قوم پيلند |
|
نابرده به كعبه فنا پى |
بر نفى بقاى خود دخيلند |
|
آن فرقه كه زنده اند دايم |
در مسلخ عشق او قتيلند |
|
خلاق معانيند و صورت |
امرند كه خلق را كفيلند |
|
قوت دل اولياست تهليل |
با خاتم انبيا اكيلند |
|
بر مسند حق خليفة اللّه |
غوثند و خداى را وكيلند |
|
از اسم گذشته در يم ذات |
مستغرق بلكه مستحيلند |
|
ايجاد عيال جود افراد |
هم لم يلدند و هم معيلند |
|
بحرند كه حاوى لآلى |
ابرند كه راوى غليلند |
|
هستى است زجودشان وايشان |
در معرض امتحان بخيلند |
|
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- المناقب: 1/ 58؛ بحار الأنوار: 35/ 86، باب 3، حديث 31.
(2) المناقب: 1/ 58؛ بحار الأنوار: 35/ 86، باب 3، حديث 31.
(3)- ايمان و وجدان: 81.
مطالب فوق برگرفته شده از
کتاب : عرفان اسلامی جلد هشتم
منبع : پایگاه عرفان