جلسه شانزدهم: انسان و رحمت خاص الهی
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی جمیع الانبیاء و المرسلین و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین
پیش از این ثابت شد که مقرارت وضع شده از جانب خداوند متعال، عین رحمت او و تجلی لطف و عنایت و مرحمت اوست. ما از این لطف و رحمت باید به «لطف خاص» تعبیر کنیم و این تعبیری است که پیامبر خدا (ص) و ائمه هدی (ع) در ترجمه و تفسیر کلمه مبارکه رحیم برای ما فرمودهاند. خدا دارای لطف و رحمت عام و لطف و رحمت خاص است. با رحمت عام خود با همه موجودات سر و کار دارد و با رحمت خاص خود فقط با ما سر و کار دارد.
زمانی من کتابی را میخواندم که در آن شرح داده بود که انسان در این عالم خلقت، مطلع الفجر است و فیوضات وجود مقدس حضرت حق، چه اجمالی و چه تفصیلیاش و چه دنیایی و چه آخرتیاش، فقط از ناحیه این موجود تجلی مییابد. البته پیوند این مطلب با سوره مبارکه قدر، پیوند روشنی است و بحث جداگانهای را میطلبد. انسان در این عالم مطلع الفجر است؛ یعنی طلوع تمام واقعیات از ناحیه این موجود است. امام صادق (ع) از انسان به «حجت الله» و «صورت اکبر» تعبیر میکند. انسان هم مشرق این عالم است و هم مشرق آن عالم. خداوند نیز با تمام اسماء و صفات خود فقط از این مشرق طلوع میکند و بقیه موجودات از نظر ظرف خلقت، استعداد طلوع دادن فجر الهیه را ندارند. ظهور این تجلی و طلوع، کار زمین و آسمان و حتی ملائکه هم نیست. انسان خادم ملائکه نیست، اما ملائکه خادم انسان میشوند.
راویان شیعه و غیرشیعه نوشتهاند که سلمان به پیامبر اکرم (ص) گفت: یا رسول الله به خانه امیرمؤمنان (ع) رفته بودم و دیدم که گهواره حسین (ع) خود به خود حرکت میکرد. پیامبر (ص) فرمود: زهرا خسته شده بود و خوابیده بود و چون حسین گریه میکرد، جبرئیل مأمور شده بوده که گهواره را تکان بدهد.
بنابراین، خداوند با لطف عام خود با همه موجودات و از جمله انسان در ارتباط است، ولی از طریق لطف خاص خود، فقط با انسان ارتباط دارد. قرآن مجید، تجلی لطف خاص او برای ما انسانهاست و اگر کسی خوابش ببرد و دچار غفلت شود و حجاب شهوت جلو دید او را بگیرد باید خودش بنشیند و فکر کند و یا دستکم یک متفکری جرقه به دل او بزند و او را از این خواب سنگین بیدار کند و به او بفهماند که کیست و برای چیست!
بدترین جهل نیز جهل به خود است. بسیار زشت است که انسان از برنامههای خارج از وجود خودش آگاهی داشته باشد، اما خودش را که مرکز این دایره است نشناسد. به قول جلال الدین در مثنوی "یجوز و لایجوز" خیلی از چیزها را بداند، اما "یجوز و لایجوز" خودش را نداند. مثلاً در امور معمولی بداند که آب و هوای این منطقه بد است و از آن دوری کند، اما نداند که هوای نفس درون خودش، بدترین هوا در عالم است و در این هوا زندگی کند و نفَس بکشد و به خطرناک بودنش توجه نداشته باشد.
حضرت رسول (ص) میفرماید: «اعداعدوّک نفسک التی بین جنبیک».[1] آن حضرت محترمانه حرف زدهاند و فرمودهاند که دشمنترین دشمنانت، شهوت خودت است. شهوت هم تنها مربوط به مسائل جنسی نیست، بلکه شهوت، محوری است که خیلی چیزها به آن مربوط است. حب جاه، حب زینت و زیور، حب دنیا، حب شهرت و مقام و حب مال، همه در ارتباط با آن هستند. یک رشته آن نیز مسئله تحریک غریزه جنسی است. بسیاری هستند که بر شهوت غریزه جنسی خود مسلطاند، ولی همانها بر حب جاه و مقام خود مسلط نیستند. همچنین کسانی هستند که علاقهای به جاه و مقام ندارند و در پی شهوت جنسی هم نیستند، اما وقتی به پول میرسند حاضرند که همه چیز خود را فدا کنند.
در روایات ما آمده که قارون بیست و پنج سال مدیر جلسات مذهبی و قاری تورات بود و آن را به کودکان و بزرگان یاد میداد و اهل ریاست هم نبود، اما وقتی که به پول رسید نتوانست دین خود را حفظ کند. زبیر نیز واقعاً اهل شهوت نبود، اما همینکه مساله ریاست پیش آمد نتوانست خود را نگه دارد و جنگی براه انداخت که تعداد زیادی در آن کشته شدند و خودش هم کشته شد. بنابراین، افراد نسبت به امیال، گوناگونند و هرکس به بعدی از شهوت میچسبد، اما در هرحال باید انسان خواب را بیدار کرد وگرنه خودش ضربه بزرگی میخورد و سپس ضربههای بزرگی به دیگران میزند.
انسان باید توجه داشته باشد که ذات مسئله دنیا و شهوات انسان، سرگرمی و بازیچه است. قرآن مجید میفرماید:[2] مگر اینکه انسان زرنگی کند و بنشیند به دنیایش فکر کند و آن را با افکار صحیح و به وسیله قرآن آرایش کند که قابل قبول شود وگرنه دنیای او، دنیای هارون و مأمون و دنیای معاویه میشود. اما اگر انسان به وسیله قرآن به دنیا شکل بدهد، دیگر نه لعب و لهو است و نه سرگرمی و بازیچه. اگر انسان با قلم خدا دنیا را آرایش کند همان حورالعینی میشود که در سوره واقعه نقل میکند.[3] مؤمنان و صلحا و انبیاء، حور العین را از همین دنیا به آنجا آوردهاند. امام زینالعابدین (ع) با قلم الهی، دنیای خودش را آرایش داده بود و از این رو با اینکه آنقدر مصیبت دید، باز از خدا میخواست که در دنیا بماند.[4]
شخصی از پیامبر اکرم (ص) که عقل کل، مطلع فجر و مطلع انوار است خواست که کلمه سعادت را برایش معنا کند - و من تا کنون ندیدهام که کسی سعادت را اینقدر جالب معنا کرده باشد- آن حضرت فرمود: «طول العمر فی طاعة الله»[5]؛ یعنی خیلی بماند و مطیع هم بماند. بنابراین، دنیا، پست است، اما نه برای مؤمنان، بلکه برای معاویه صفتها که دنیای بسیار پستی دارند. دشمنان میخواستند که امام حسین (ع) را در عصر تاسوعا به شهادت برسانند، ولی آن حضرت به آن رضایت نداد و به قمر بنیهاشم (ع) فرمود برو و نگذار امشب با ما بجنگند، چون یک شب هم ماندن در دنیا و عبادت کردن، غنیمت است.[6]
دستورات دینی درباره رعایت نظافت و مانند آن، که مثلاً فرد حق ندارد لباس و غذا و خانهاش به گونهای باشد که او بیمار شود، برای آن است که دین میخواهد افراد بیشتر و سالمتر بمانند و بندگی کنند، وگرنه چنانچه بنای بندگی نباشد رفتن بهتر است. حجاج بن یوسف به یک مستجاب الدعوه گفت: مرا دعا کن! او هم گفت: خدایا همین الان مرگش را برسان! چون اگر او بمیرد هم مردم راحت میشوند و هم خودش بارش سبکتر میماند. او هرشب که بماند چهار مظلوم دیگر را میکشد و عذابش سنگینتر میشود. خوبها در عالم بمانند مطلوب است، ولی بدها یا باید خوب بشوند و یا اگر عناد دارند باید بروند تا دنیا خوب شود. برای همین جهت، خداوند به خوبان میگوید که با آنان بجنگید تا نابودشان کنید و خودتان بتوانید به عبادت بپردازید[7] وگرنه چنانچه بخواهید بگذارید معاندان اسلام به همین شکل بمانند اینها همه چیز را به فساد میکشند.
پس شما انسانها متصف به رحمت خاص خدا هستید و سفرهای را که برای شما گستردهاند برای هیچ موجودی نگستردهاند. این نمازی که شما میخوانید، جبرئیل نمیخواند. این نماز فقط برای شما انسانها است که کامل است و قنوت، رکوع، سجود، قیام، تشهد و سلام دارد. آنها نمازهایشان کامل نیست. تعدادی از آنها همیشه در حال قیام هستند و رکوع ندارند. عدهای هم همیشه در حال رکوعاند و قیام ندارند، اما نماز شما کامل است. پس ما مطلع الفجریم و باید قدر خودمان را بدانیم و جهل به خود بدترین بیماری است. کسی که خودش را بشناسد بهترین انسان است و وقتی بفهمد که چه گوهری را در اختیار دارد دزد نمیتواند گوهرش را برباید.
پس مجموع مقررات وضع شده از جانب وجود مقدس حضرت دوست، رحمت خاص او بر ما بندگان است. این مجموعه شامل قرآن و گفتار معصومین (ع) میشود و سعادت دنیا و آخرت ما را تأمین میکند.
روزی رسول خدا (ص) بر منبر خود در مدینه فرمود: شما شش برنامه را قبول کنید، من هم بهشت را برایتان ضمانت میکنم.[8]
اول اینکه: «اذا حدثتم فلا تکذبوا» مگذارید که در گفتارتان دروغ وارد شود و کلامتان باید صدق باشد. در جاهایی هم که مصلحت بر راست گفتن نیست فقط دروغ نگویید و لازم نیست با گفتن حرف راست، اسراری را فاش کنید و میتوانید در این موارد سکوت نمایید.
دوم: «و اذا وعدتم فلا تخلفوا»؛ هرگاه وعده میدهید خلف وعده نکنید.
سوم: «و اذا اؤتمنتم فلا تخونوا»؛ هرگاه امین مردم شدید به آنان خیانت نکنید و امانتدار خوبی باشید.
میخواهم دو نمونه از امانتداری برایتان بگویم.
چند روز پیش خبر مرگ یکی از رفقای مرا آوردند که خیلی دلم سوخت. اگر از من میپرسیدند او چطور آدمی بود، میگفتم او در دنیا صد برابر بیش از وزن خود، برای دین و برای قرآن و خدا، کار خیر کرده است. من به رفقای خود میگفتم نمونه او خیلی کم است. او عمدهترین سهم حرم حضرت زینب (س) و حدود دویست مسجد در تهران و کتابخانههای مختلف را داده است.
خودش میگفت که سی سال پیش کل سرمایه من حدود دویست هزار تومان بود. صد هزار تومان آن سفته و چهل هزار تومان آن پول نقد بود و شصت هزار تومان هم از دیگران طلب داشتم. من این صد هزار تومان سفته و چهل هزار تومان پول نقد را از در مغازهام در کیفم گذاشتم و به سوی خانه راه افتادم. روبروی مسجد امام یک گاری ایستاده بود و پرتقال میفروخت. آنجا ایستادم و کیف پولم را روی زمین گذاشتم. چند کیلو پرتقال خریدم و مقداری هم با پرتقال فروش حرف زدم، بعد سوار تاکسی شدم و به خانه آمدم. خانهام مُنیریه[9] بود.
وارد خانه شدم و لباسهایم را درآوردم و وضو گرفتم. در رکعت دوم نماز به ذهنم آمد که کیفم را در کنار گاری پرتقال فروش جا گذاشتهام. بعد از نماز به همسرم گفتم که آماده بلا باش، چون بود و نبودمان در کیف بود و کیف هم رفت. کمی بعد تلفن زنگ زد. گوشی را برداشتم. شخصی گفت که من در کنار پلههای مسجد امام ایستادهام و منتظر شما هستم و کیف شما نزد من است. لباسهایم را پوشیدم و بسرعت رفتم. دیدم مردی با یک نوجوان دوازده ساله ایستاده بود. گفتم: فلان کس هستم و این هم شناسنامهام. گفت: من درِ کیف شما را باز کردم و کارتی در آن بود که از روی آن، شماره تلفن خانه شما را پیدا کردم. گفتم: چکاره هستی؟ گفت: من شاگرد مغازهام. گفتم: چقدر حقوق میگیری؟ گفت: روزی پنج تومان. پرسیدم: چند سر عائلهای؟ گفت: هفت سر. بعد پرسیدم که شغلت چیست؟ گفت: در مسگری کار میکنم. پیش خودم گفتم که صد هزار تومان سفته مال خودم، و چهل هزار تومان نقد را به این مرد میدهم که خیلی آقایی در حق من نموده است. هرچه به او اصرار کردم نپذیرفت و گفت پیامبر (ص) به ما یاد داده که وقتی مال مردم را پیدا کردی به آنها بده و نفرموده که مزد برای این کار بگیر. من هم با شما معامله نکردهام. بعد من گفتم: از فردا دیگر به مسگری نرو و به مغازه خودم بیا، چون دیدم انسان امین و بزرگوار و با کرامتی است.
همان دوستم یک قضیه دیگر هم نقل کرد. او گفت: وقتی مسجد بالا سر حضرت معصومه (س) را میساختند، من یک شب جمعه آنجا نزدیک کفشداری نشسته بودم. در ضمن، هرشب جمعه نیز که به قم میرفتم ده هزار تومان یا بیست هزار تومان میبردم و به یک امینی میدادم و میگفتم که به خانوادههای بسیار فقیر و آبرودار قم بدهد. آن شب یک خانم که چادر کهنهای به سر داشت آمد و گفت: فلان کس را میخواهم. خادم هم گفت: که او اینجاست و مرا نشانش داد. آن خانم جلو آمد و یازده تومان به من داد. گفتم: این چیست؟ گفت: من شوهر ندارم و فقط یک بچه دارم که آن را هم به سربازی برده بودند و نان آوری نداشتم. هرشب جمعه میآمدند و یک پولی به من میدادند و با آن پول، هفته را میگذراندم. هرچه هم التماس میکردم که این پولها از کیست به من نمیگفتند تا اینکه بعد از اصرار زیاد، بالاخره فهمیدم آن پولها مال شماست. دیروز پسرم از سربازی آمد و مشغول کاری شد. شب گذشته که به خانه آمد ده تومان به او مزد داده بودند و من این پول را آوردهام، چون این دیگر حق ما نبوده و شما این را به خانوادهای که بیشتر نیازمند است بدهید. اینها امینهایی هستند که رسول خدا (ص) بهشت را برایشان تضمین کرده است.
چهارم: «غُضّوا ابصارکم»؛ از نامحرم چشم بپوشید.
پنجم: «واحفظوا فروجکم»؛ شهوتتان را نگه دارید.
ششم: «و کفوا ایدیکم والسنتکم عن الناس»؛ مراقب باشید تا آخر عمرتان کسی از دست و زبان شما ظلم و آسیب نبیند. اینها مقررات رحمت است و اگر کسی آنها را به اجرا بگذارد مشمول رحمت حق و ورود به بهشت میگردد.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
[1].عدةالداعی: 314؛ بحارالانوار: 67/ 64.
[2]. عنکبوت (29): 64؛ و این زندگی دنیا جز سرگرمی و بازی نیست و بیتردید سرای آخرت، همان زندگی [واقعی و ابدی] است؛ اگر اینان معرفت و دانش داشتند [دنیا را به قیمت از دست دادن آخرت برنمی گزیدند].
[3]. واقعه (55): 24؛
[4]. وَعّمرنی عُمری ما کانَ بِذلةً فی طاعتِک؛ دعای بیستم صحیفه سجادیه، دعای مکارم الاخلاق.
[5]. مجموعه ورام: 1/ 92.
[6]. الارشاد: 2/ 90. فجاء العباس إلی الحسین (ع) فأخبره بما قال القوم فقال ارجع إلیهم فإن استطعت أن تؤخرهم إلی الغدوة و تدفعهم عنا العشیة لعلنا نصلی لربنا اللیلة و ندعوه و نستغفره فهو یعلم أنی قد أحب الصلاة له و تلاوة کتابه و الدعاء و الاستغفار.
[7]. انفال (8): 39؛ و با آنان بجنگید تا هیچ نوع فساد و فتنه [و خونریزی وناامنی] بر جا نماند، و دین [در سراسر گیتی] ویژه خدا شود؛ پس اگر از فتنه بازایستند [با آنان نجنگید] زیرا خدا به آنچه انجام میدهند بیناست.
[8]. بحار الانوار: 66/373؛ امالی، صدوق: 9؛ جلسه بیستم؛ روضة الواعظین: 2/ 467؛ قال رسول الله (ص) تقبلوا لی بستة أتقبل لکم بالجنة إذا حدثتم فلا تکذبوا و إذا وعدتم فلا تخلفوا و إذا اؤتمنتم فلا تخونوا و غضوا أبصارکم و احفظوا فروجکم و کفوا أیدیکم و ألسنتکم عن الناس.
[9]. محلهای در مرکز شهر تهران و نزدیک بازار.
منبع : پایگاه عرفان