قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

دلسوزی اولیای حق برای انسان‌ها

 

امیرمؤمنان (ع) در جلسه‌ای نشسته بود که مردی در آنجا به حضرت عرض نمود یا علی من علاقه دارم که از زبان شما معنای خیر را بشنوم و نظر شما را در این باره بدانم.

آن حضرت در چند جمله حقیقت خیر را بیان می‌کند و در قسمت اول سخنش نیز اشتباه مردم را درباره مسئله خیر توضیح می‌دهد، چون کلمات بسیاری هستند که انسان‌ها در گرفتن مفهوم و مصداق آن‌ها دچار اشتباه شده‌اند و گاهی هم بر اساس همان اشتباه، زندگی خود را ادامه داده و با همان حالت هم از دنیا رفته‌اند. پیامبران خدا و ائمه (ع) و اولیاء برای مردمی که دچار اشتباه بوده‌اند و در حال اشتباه هم از دنیا می‌رفته‌اند بسیار دلشان می‌سوخته و ناراحت بوده‌اند. در قرآن مجید آمده که به انبیای گرامی خدا از دست گناهان مردم فشار شدید روحی وارد می‌شده و خدا آن‌ها را دلداری می‌داده است. آنان زجر می‌کشیده‌اند که چرا مردم اشتباه می‌کنند و حق را نمی‌پذیرند و با اینکه راه بهشت به روی آنان باز است چرا به راه جهنم می‌روند! آن اولیاء اصلاً دلشان نمی‌خواسته که حتی یک نفر هم با گمراهی زندگی کند و یا با آن حالت بمیرد. پیامبر ما آنقدر برای مردم دلش می‌سوخته که خداوند متعال فرموده است:[1] می‌فرماید که تو دوست داری که تمام مردم مثل خودت پاک شوند، اما اینطور نمی‌شود.

 

 البته انسان‌های بد نیز در وجدان خود، خوبی‌های پیامبران را قبول داشته‌اند. روزی ابوجهل که در رأس مخالفان آن حضرت بود با چند نفر عبور می‌کرد که در مسیر خود با پیامبر اکرم (ص) برخورد نمود. او سلام و علیک گرمی با پیامبر کرد و رفت. رفقایش به او گفتند که ایمان آورده‌ای؟ گفت: نه. پس چرا با او سلام و علیک گرمی کردی؟ گفت: از بس که آدم خوبی است و از او خوشم می‌آید. گفتند: اگر راست می‌گویی که اینقدر آدم خوبی است چرا به او ایمان نمی‌آوری؟ گفت: او از قبیله قریش و من از طایفه هذیل هستم و خدا اگر می‌خواست که من به او ایمان بیاورم باید یک پیامبر از طایفه ما می‌فرستاد.


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه