قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

شکایت به حضرت هادی(ع)

 

شخصی برای شکایت از مشکلات به محضر آن حضرت رفت. یک برهه‌ای برای او پیش آمده بود که در محاصره اقتصادی قرار گرفته بود. البته مشکلات پیش می‌آید و ضمانتی هم که به کسی نداده‌اند که زندگی یکنواخت باشد، این چرخ در حال گردش است، گاهی آدم زیر چرخ است و گاهی بالای چرخ.

زمانی من به دیدن مریضی رفتم که از اولیای خدا بود. مرحوم آیت الله بروجردی که نزدیک هشتاد سال زندگی کرد، در دوره عمر علمی‌شان که پنجاه سال طول کشید فقط به پنج نفر اجازه اجتهاد داده که یکی از آنها همین شخص بوده است. من وقتی به عیادت ایشان رفتم دچار مرض سختی شده و دو سال در رختخواب افتاده بود. آخر عمر هم نصف تن او از کار افتاده بود و به زحمت می‌توانست حرف بزند. وقتی کنار رختخواب او نشستم و گفتم حال شما چطور است؟ گفت: «با علم و آگاهی و حکمت خداوند، حال من خوب است.» این را بدین جهت گفت که می‌دانست هر چیزی در این دنیا نوبتی است و ما در صف هستیم. می‌خواست بگوید که یک روز سلامتی برای من بوده، مرا از صف بیرون آورده‌‌اند الان برای کس دیگری است. یک روز نان برای من بوده الان برای کس دیگری است، یک روز جوانی برای من بوده و الان برای دیگری است. نوبت من تمام شده است. من که نوبتم تمام شده چرا ناشکری کنم؟ می‌گفت: با علم بر تمام شدن نوبتم، خدا را شکر می‌کنم.

 

اما آن شخص که برای شکایت نزد حضرت هادی(ع) آمده بود و می‌خواست به حضرت هادی بگوید که این چه وضعی است، علم به وجود نوبت‌ها را نداشت. البته خودِ این شکایتش، کار درستی نبود، چراکه کارگردان عالم، خوب کارگردانی می‌کند و کسانی که عالم به حکمت او هستند راحتند، خود او هم اتفاقا اسرار حکمتش را گاهی بروز داده است. می‌گوید: می‌دانی امروز چرا نداری؟ چون عالم بودم که اگر داشتی با من قطع رابطه می‌کردی، و یا می‌دانی این ماه چرا در خانه افتاده‌ای؟ چون می‌دانستم اگر یک ماه سلامتی داشتی بی دین می‌شدی. چون یک اسم من حافظ و اسم دیگرم حفیظ است.


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه