قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

تضرع و زارى سحر

از امورى كه بسيار بسيار محبوب حق است، تضرع و زارى به هنگام سحر است تا جايى كه خداى مهربان به آن فرمان داده:

[ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً...]

پروردگارتان را از روى فروتنى و زارى و مخفيانه بخوانيد...

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد:

«إذَا أحَبَّ اللَّهُ تَعالى عَبْداً ابْتَلَاهُ حَتّى يَسْمَعَ تَضَرُّعَهُ» .

هرگاه خداى بزرگ بنده اى را دوست بدارد، او را مبتلا مى كند تا جايى كه صداى زارى و ناله اش را بشنود.

در دعاى چهل و هشتم «صحيفه سجاديه» آمده:

«وَلَا يُنْجينِى مِنكَ إلّاالتَّضَرُّعِ إلَيكَ».

مرا از عذاب و انتقام تو نجات نمى دهد مگر ناله و زارى به درگاهت.

به موسى عليه السلام وحى شد:

«يا مُوسى كُن إذا دَعوتَنِى خَائِفاً مُشفِقاً وَجِلًا عَفِّرْ وَجْهَكَ لِى فِى التُّرَابِ واسجُد لِى بِمَكارِمِ بَدَنِكَ، وَاقْنُت بَيْنَ يَدَىَّ فِى القِيَامِ وَناجِنِى حِينَ تُنَاجِينِى بِخَشيَةٍ مِن قَلبٍ وَجِلٍ» .

اى موسى! هرگاه مرا بخوانى، بيمناك و دلسوزانه و با دلى پر از هراس مرا بخوان، صورتت را بر خاك بمال و با اعضاى با ارزشت براى من سجده كن و در پيشگاه من به عبادت و طاعت برخيز و با من مناجات كن با خشيتى از قلب بيمناك.

و به عيسى عليه السلام وحى شد:

«يَا عيسى ادْعُنِى دُعَاءَ الغَرِيقِ الحَزِينِ الَّذى لَيسَ لَهُ مُغيثٌ... يَا عِيسى أطِبْ لِى قَلبَكَ وأكثِر ذِكرى فِى الخَلَواتِ واعلَم انَّ سُرورِى أن تُبَصبِصَ إلىَّ وَكُن فِى ذلِكَ حيّاً وَلَا تَكُن مَيِّتاً واسمعنى منكَ صَوتاً حَزيناً» «2».

اى عيسى! مرا بخوان خواندن غريق محزونى كه فرياد رسى ندارد ... اى عيسى! قلبت را براى من خوار و ذليل كن و در خلوت ها از من بسيار ياد كن و بدان كه خوشحالى من در اين است كه متملقانه به سويم آيى و در اين امور زنده و با نشاط باش، نه مرده و بى ميل، صداى محزون و ناله و زاريت را به پيشگاه من آر.

از امام صادق عليه السلام روايت شده:

«إنَّ اللَّه عَزَّوَجَلَّ كَرِهَ إلحاحَ الناسِ بَعضِهِم على بعضٍ فِى المسألَةِ وأحَبَّ ذلِكَ لِنفسِهِ، إنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ يُحِبُّ أن يُسأَلَ وَيُطلَبَ مَا عِندَهُ» .

خداوند عزوجل پافشارى مردم را در در خواست و حاجت به يكديگر خوش ندارد، ولى اين اصرار و پافشارى را در پيشگاه خود دوست دارد، بى ترديد خدا خوش دارد كه از او بخواهند و آنچه را نزد اوست، بطلبند.

دواى درد ما را يار داند

 

بلى احوال دل، دلدار داند

زچشمش پرس احوال دل، آرى

 

غم بيمار را بيمار داند

وگر از چشم او خواهى ز دل پرس

 

كه حال مست را هشيار داند

دواى درد عاشق درد باشد

 

كه مرد عشق درمان عار داند

طبيب عاشقان هم عشق باشد

 

كه رنج خستگان غم خوار داند

     

نواى زار ما بلبل شناسد

 

كه حال زار را هم، زار داند

نه هر دل عشق را درخورد باشد

 

نه هر كس شيوه اين كار داند

ز خود بگذشته اى چون فيض بايد

 

كه جز جانبازى اينجا عار داند

     

 

 

 


منبع : پایگاه عرفان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه