پس از رحلت ميرزاى شيرازى كه با فتواى حرمت تنباكو قدرت و سلطه انگليس در ايران درهم شكست و غرب را متوجه عظمت مرجعيت شيعه و قدرت فتوا و ايمان مردم به مرجعيت كه نيابت از امام زمان عليه السلام است، نمود، براى قبول پرچمدارى و رياست و مرجعيت بر شيعه به آيت اللَّه سيد محمد فشاركى رجوع شد، ايشان با اين كه پس از ميرزاى شيرازى مورد توجه اعاظم از علما بودند، در پاسخ درخواست مراجعه كنندگان فرمودند:
من شايسته مرجعيت و رياست و پرچمدارى و حكومت دينى بر شيعه نيستم، زيرا رياست دينيه و امر مرجعيت به غير از علم و دانش فقه امور ديگرى لازم دارد از قبيل اطلاع و آگاهى بر مسائل سياسى و شهامت موضع گيرى هاى درست در هر كار، من در اين امور دچار وسواس هستم، اگر رياست و مرجعيت را بپذيرم، امور دينى و نظام تشيع به تباهى و فساد كشيده مى شود، براى من جز تدريس كار ديگرى روا نيست!!
بدين صورت است كه اين انسان آزاد از هوا و هوس و متخلّق به اخلاق اولياى خاص حق و جهادگر با نفس و شيطان، مردم را به ميرزا محمد تقى شيرازى كه از كياست در سياست و مديريت برخوردار بود، ارجاع مى دهد .
مؤسس حوزه با عظمت قم آية اللَّه العظمى حائرى مى فرمودند: من از استادم آية اللَّه فشاركى شنيدم كه فرمود: هنگامى كه ميرزاى شيرازى صاحب فتواى معروف تحريم تنباكو درگذشت، به منزل رفتم، حس كردم انگار در دلم نشاطى هست، هر چه فكر كردم چه جاى نشاط است؟ ميرزاى شيرازى درگذشته، استاد و مربى من بوده، آن عظمتى كه مرحوم ميرزا داشت از نظر علم و تقوا و زيركى و ذكاوت عجيب و كم نظير بود.
مدتى انديشيدم ببينم كجاى كار خراب است، اين نشاط از چيست؟
بالاخره به اين نتيجه رسيدم كه شايد نشاط از اين است كه همين روزها من مرجع تقليد مى شوم و رياست شيعه را عهده دار مى گردم، از جاى برخاستم و به حرم مطهر اميرالمؤمنين على عليه السلام مشرف شدم و از حضرت خواستم كه اين خطر را از من رفع كند، گويا حس مى كنم كه تمايل به رياست دارم!
آيت اللَّه فشاركى تا صبح در حرم به سر مى برد و صبح هنگامى كه براى تشييع جنازه مى آيد، او را با چشم هاى پر التهاب ديدند و معلوم بوده كه همه شب را مشغول گريه بوده است! در هر صورت، تلاش معنوى كرد تا هماى رياست از خانه او به جاى ديگر رود.
آرى مردان خدا و تربيت شدگان قرآن به اين صورت از خود مواظبت مى كنند تا جايى كه به سر منزل مرجعيت مى رسند و زمينه را از هر جهت آماده مى بينند ولى باز هم زير بار آن نمى روند .
اى كاش مى توانستيم اين حقايق را كه نشان از آزادى روح بندگان مخلص خداست و نشان از تربيت قرآنى عباد حق است، به سردمداران دنيا و آنان كه بر ملت ها حكومت مى كنند به خصوص دولت مردان غرب، مى رسانديم تا بفهمند و بدانند كه تربيت صحيح جز در سايه قرآن، ميسر نيست، و استفاده از سفره عدالت جز با به كار گرفتن قرآن، امكان ندارد و ديو ظلم و ستم و اخلاق حيوانى جز با عمل به برنامه هاى قرآن، از فضاى زندگى دور نمى شود.
امروز آدميزاد قرن كنونى يعنى قرن بيستم- در غرب يا در شرق- هر چند مخاطب به خطاب:
[... وَ ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا] .
... و از دانش و علم جز اندكى به شما نداده اند.
است، به هر حال و به مدد دانش و فن توانسته است تا اندازه اى مشكل ملا شدن را حل و فصل كند اما در محال «آدم شدن» همچنان پاى در گِل فرو مانده است، اكنون تمدن و تكنيك مى تواند و توانسته است تا حدى قابل توجه و قابل تحسين از دروازه آن مشكل كه مشكل ملا شدن است قفل برگيرد اما دريغ و درد كه نتوانسته ايم گره از كار فرو بسته آن محال كه آدم شدن است، بگشاييم پس تمدن امروز در مجموع و در نتيجه و جمع بندى نهايى، مى توان گفت كه: حلال مشكل ملا شدن است ولى در محال آدم شدن، زمين گير شده است .
منبع : پایگاه عرفان