از دلایل عمده نفوذ تشیع در ایران، ورود سادات علوی به این منطقه است. این افراد، عمدتا شیعه بودهاند، گرچه به طور بسیار نادر، افرادی كه حتی ناصبی بودهاند، یافت میشدهاند.[1]طبعا سادات فراوانی بر مذهب اهل سنت بودهاند. عبدالجلیل قزوینی رازی در كتاب نقض نوشته است: و علوی اصلی، الا امامتی و شیعی نبود و نتواند بود و اگر نه باری زیدی.[2]دانسته است كه شیعیان آنها نیز همگی بر مذهب اثنی عشری نبوده، بلكه بسیاری از آنها شیعه زیدی بودهاند. تمامی كسانی از سادات كه در قیامهای ضد عباسی شركت داشتهاند، شیعه زیدی بودهاند. این به دلیل این بود كه آنها به تقیه اعتقادی نداشته و قیام به سیف از ویژگیهای امام زیدی شمرده میشده است. به هر روی سادات زیدی و امامی، همگی در ایران فضایی شیعی ایجاد كردهاند. دلیل ورود آنها به ایران را در چند نكته میتوان بیان كرد. نخست باید به امنیتی كه در مناطق ایران بوده اشاره كرد. این یكی از عمدهترین دلایل مهاجرت آنها به ایران است. ایران، به طور نسبی دور از دسترس حكومتهایی بود كه مركز آنها در شام و یا عراق قرار داشت. فشارهای عباسیان و قبل از آنها امویان، سبب شد تا آنها، بدین مناطق مهاجرت كنند. از میان علویان، كسانی كه در قیامهایی چون قیام زید، نفس زكیه، برادرش ابراهیم، و نیز حسین بن علی (شهید فخ) شركت كرده بودند، احساس خطر بیشتری میكردند. آنها، یا همچون ادریس بن عبدالله به شمال آفریقا و یا مانند یحیی بن زید و یحیی بن عبدالله، به مناطق شرقی یعنی ایران، متواری میشدند. سختگیریهای زمان منصور و پس از آن، هیچ راهی جز مهاجرت برای سادات باقی نمیگذاشت. دلیل دیگر مهاجرت آنها همان دلیلی بود كه سایر اعراب را به این مناطق جذب میكرد. رفاهی كه این شهرها میتوانست دربرداشته باشد، توجه بسیار از قبائل عربی را به خود جلب میكرد. مهمتر از این دو نكته آنكه، آنها خود را در میان مردم این سامان محبوب میدیدند. مردم نیز به دلیل این كه آنها فرزندان رسول الله بودند، بدانها احترام میگذاشتند. این مسأله آنها را به این سمت جلب میكرد.[3] در این میان شهرهای شیعه نشین، اهمیت بیشتری داشته است. با این حال اهل سنت این دیار نیز نسبت به علویان احترام خاصی داشتند.[4] این مهاجرتها بیشتر از قرن دوم به بعد بوده است. لذا كمتر میتوان برای فرار آنها به ایران از ترس حجاج، شاهدی ذكر كرد. با این حال، در برخی نقلها، نخستین دسته از سادات علوی مهاجر را كسانی دانسته شدهاند كه از ظلم و جور امویان، به ویژه سفاكیهای حجاج به این حدود پناه آوردهاند.[5] بعد از آن كه یحیی بن زید به ایران آمد، راه این مهاجرت گشوده شد. قیام عبدالله بن معاویه هم كه در ابتدا به پیروزیهای در ایران دست یافت، زمینه دیگری برای مهاجرت بود. به دنبال آن كسانی كه از ترس منصور عباسی و به جرم حمایت از نفس زكیه و برادرش ابراهیم تحت تعقیب بودند، به سرعت روی بدین منطقه آوردند. پس از آن، این مهاجرتها رو به گستردگی نهاد.
افزون بر فرار از ترس دستگیری و كشته شدن، از دلایل آمدن آنها، جذب نیرو برای قیام بوده است. مردم ایران كه یك بار به هنگام روی كار آمدن عباسیان، علاقه خود را جهت تغییر حاكمیت عربها نشان داده و امتحان خوبی در این باره داده بودند، میتوانستند بار دیگر چنین كنند. همین تصور بود كه علویان را به سوی این مناطق میكشاند. آن زمان آگاهی عمومی مردم ایران نسبت به علویان و حتی فعالیت به نتیجه رسیدند. طبعا علویان با تحرك اندك خود نمیتوانستند به چنین نتیجهای برسند.[6] یحیی بن عبدالله بن الحسن بن حسن [7]از جمله كسانی بود كه در قیام حسین بن علی (شهید فخ) شركت كرد. او پس از شكست این قیام به سوی مشرق گریخت و همراه با عدهای از كوفیان به مناطق شمالی ایران (دیلم) رفت. هارون كه به شدت از این حركتها هراس داشت؟ به فضل بن یحیی برمكی دستور داد، به هر صورتی شده او را دستگیر كند.[8] به نظر میرسد حركت یحیی، اولین قیام شیعی در دیلم بوده و سرآغاز مهاجرت سادات در این دیار كه بعدها بیش از هفتصد سال بر آن حكمرانی كردند، بوده است. رفتن علویان و سایر مخالفان دولت عباسی به این منطقه، میتوانست به نحوی به معنای استفاده از بهرهبرداری از این اختلافات باشد. قیام یحیی نشان میدهد كه منطقه دیلم از نظر جغرافیایی و سیاسی میتوانسته برای یك نهضت شیعی، آمادگی داشته باشد. كمتر از هشتاد سال پس از یحیی این تجربه با موفقیت انجام گرفت. بیست و پنج سال پس از قیام یحیی، زمانی كه امام رضا (ع)، به ایران آمدند گروههای فراوانی از سادات راهی ایران شدند. تسامح مأمون در برابر علویان در برابر سختگیری پدر و اجدادش نسبت به سادات، در رشد و سربلندی علویان، تأثیر بسزایی داشت. او گرچه با قیامهای آنها به شدت برخورد كرد، اما در حالت عادی به علت اعتقادی كه به برتری علی (ع) به سایر خلفا از خود نشان میداد، نسبت به علویان احترام زیادی میگذاشت. با این حال در این اواخر سیاست او نیز نسبت به علویان كه به هر روی حكومت عباسیان را تهدید میكردند، عوض شده بود. یكی از نمونههای شاخص مهاجرت در این دوره آمدن حضرت فاطمه معصومه (س) به ایران، رسیدن ایشان به قم و بیماری و مدفون شدن آن حضرت در این شهر است. روشن است كه ایشان در پی آمدن امام رضا (ع)، راهی ایران شدهاند.[9] مولانا اولیاء الله نوشته است: چون خبر غدری كه با رضا (ع) كرده به راه به سادات رسید، هرجا كه بودند، پناه به كوهستان دیلمان و طبرستان و ری نهادند. بعضی را همین جا شهید كردند و مزار ایشان باقی است و بعضی وطن ساخته همین جا مانده تا به عهد متوكل خلیفه كه ظلم او بر سادات زیاد از حد در گذشت، بگریختند و در كوهستان طبرستان و بیشه این طرف جای ساختند و بنابر آن كه اصفهبدان مازنداران و ملوك باوند از قدیم الایام كه در اسلام در آمدند متشیع بودهاند و معتقد سادات و ایشان هیچ وقتی جز امامی المذهب نبودهاند، سادات را در این ملك مقام بهتر از جایهای دیگر بودی. [10] ظهیر الدین مرعشی نیز مینویسد: .... سادات از آوازه ولایت و عهدنامه مأمون كه بر حضرت امامت پناهی داده بود، روی بدین طرف نهادند و او را بیست و یك برادر دیگر بودند. این مجموع برادران و بنواعمام از سادات حسینی و حسنی به ولایت ری و عراق رسیدند.[11] او پس از ذكر تغییر سیاست مأمون در به شهادت رساندن امام رضا (ع) در مرد عكسالعمل سادات، مینویسد: چون سادات خبر غدر مأمون كه با حضرت رضا (ع) كرد، شنیدند، پناه به كوهستان دیلمستان و طبرستان بردند و بعضی بدانجا شهید گشتند و مزار و مرقد ایشان، مشهور و معروف است. چون اصفهبدان مازندران در اوایل كه اسلام قبول كردند، شیعه بودند و با اولاد رسول (ص)، حسن اعتقاد داشتند، سادات را در این ملك، مقام آسانتر بود.[12] پس از این خواهیم دید كه با پیدایش قیامهای شیعی در مازندران و گیلان، این مهاجرتها رو به گستردگی نهاد. در این دوره عراق و كوفه دیگر منطقه امنی نبود؛ گرچه شیعیان آن بسیار بودند. علویان نیز با توجه به پیشینه كوفه در قیام امام حسین (ع) و نیز قیام زید، امكان پیروزی در عراق را برای خود نمیدیدند. موسی بن عبدالله بن حسن درباره عراق میگفت:
لا تتركینی العراق فانها بلاد بها اس الخیانه و الغدر[13]
وی در این شعر عراق را مركز خیانت و غدر معرفی میكند. طبعا در امتداد عراق، ایران زمینه مناسبی برای قیام بود. برای شناخت نفوذ شیعه در ایران، میتوان از محلهایی كه مهاجران علوی آنها را برای سكونت برمیگزیدند بهره برد. تعیین این مكانها به عنوان محلهای صد در صد شیعی نادرست است، چرا كه به عنوان نمونه، اصفهان با تمام سنی گری متعصبانه خود كه گاهی معاویه را تا حد پیامبری بالا میبرده[14] و حتی درگیریهای مكرری با قمیها به عنوان شیعه داشته،[15]باز محلی برای مهاجرت سادات بوده است. در عین حال باید توجه داشت كه مهاجرت سادات به تدریج بنیه شیعه را در این شهر نیز قوی كرد. به طوری كه یكی دو سه قرن بعد از سفر مقدسی در قرن چهارم، نفوذ تشیع را در این شهر نیز مشاهده میكنیم. وجود مزار ساداتی كه در قرنها چهارم و پنجم به بعد در این شهر مدفون شده و مزاشان شناخته شده باقی مانده و زائران را به خود جذب كرده، شاهد این مسأله است. یك نمونه سنگی است كه نسب یكی از امامزادههای مشهور اصفهان در آن آمده: بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و الصلوه والسلام علی محمد و اله اجمعین. فهذا النسب مقابل مطابق بالجامع المنسوب الی ابی الشیخ الحرب بن محمد الدینوری رحمه الله و النسب هذا: ابوالعباس محمد بن ابی عبدالله محمد بن عبدالله بن جعفر بن قاسم بن حسن بن عبیدالله بن عباس بن امیرالمؤمنین و امام المتقین و یعسوب الدین اسدالله الغالب علی بن ابی طالب علیه الصلوه والسلام.[16]
این نسب كه در صورت صحت، شامل نام هفت نفر تا عباس فرزند امیرالمؤمنین (ع) است نشان از آن دارد كه امامزاده مذكور حداكثر در اواسط قرن سوم در این شهر میزیسته است. با توجه به حفظ مزار وی، میتوان به موقعیت سادات در این شهر كه آن زمان تحت سیطره حنابله متعصب بوده پی برد.[1] . عمده الطالب، ص 253، 200، 71.
[2] . نقض، ص 226.
[3] . بحارالانوار، ج 50، ص 295. روایتی داریم كه نشان میدهد یكی از علویان «طلبا للفضل» به ایران آمده است.
[4] . نورالابصار، ص 115. نقل شده است كه وقتی «یحیی بن عبدالله» نزد «مالك بن انس» میآمد، او از جای خود برمیخاست و وی را جای خود مینشاند. مقاتل الطالبیین، ص 309.
[5] . قصران، ج 1، صص 171، 172. در زینه المجالس، ص 810 اشاره به مهاجرت گروهی از سادات به چین شده است. كسانی كه از ترس بنی امیه ابتداء به تركستان و از آنجا به چین رفتند!
[6] . مقاتل الطالبیین، ص 311.
[7] . یحیی از راویان احادیث امام صادق (ع) بوده و از جمله اشخاصی بود كه امام به او وصیت كرد تا مشخصا معلوم نشود كه موسی بن جعفر (ع) جانشین اصلی امام است. در این باره نك: شرح نهجالبلاغه، ج 15، ص 290.
[8] . مقاتل الطالبیین، ص 312.
[9] . قصران، ج 1، ص 172.
[10] . تاریخ رویان، ص 84.
[11] . تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، ص 227.
[12] . همان، ص 278.
[13] . مقاتل الطالبیین، ص 262؛ انساب الاشراف، ج 2، ص 140.
[14] . احسن التقاسیم، ص 399.
[15] . البدایه والنهایه، ج 11، ص 230. الكامل ابن اثیر، ج 8، ص 518. و نك: نقض، ص 252.
[16] . این سنگ در امامزاده مذكور كه در منطقه خوراسگان ـ محل تولد مؤلف این سطور ـ در امتداد خیابان جی اصفهان واقع شده نگهداری میشود. در سنگ دیگری در همان امامزاده كه تنها به نام صاحب مزار اشاره شده از وی با نام ابوالعباس علی یاده شده. در عین حال سنگ نخست، به لحاظ نقل منبع خود كه همانا جامع منسوب به ابوالشیخ دینوری است معتبرتر به نظر میآید.
منبع : اندیشه قم